block:3217
۴۴۸۶ | N | از بتان و از خدا درخواستیم | * | که بکن ما را اگر ناراستیم |
۴۴۸۷ | N | آن که حق و راست است از ما و او | * | نصرتش ده نصرت او را بجو |
۴۴۸۸ | N | این دعا بسیار کردیم و صلات | * | پیش لات و پیش عزی و منات |
۴۴۸۹ | N | که اگر حق است او پیداش کن | * | ور نباشد حق زبون ماش کن |
۴۴۹۰ | N | چون که وا دیدیم او منصور بود | * | ما همه ظلمت بدیم او نور بود |
۴۴۹۱ | N | این جواب ماست کانچه خواستید | * | گشت پیدا که شما ناراستید |
۴۴۹۲ | N | باز این اندیشه را از فکر خویش | * | کور میکردند و دفع از ذکر خویش |
۴۴۹۳ | N | کاین تفکرمان هم از ادبار رست | * | که صواب او شود در دل درست |
۴۴۹۴ | N | خود چه شد گر غالب آمد چند بار | * | هر کسی را غالب آرد روزگار |
۴۴۹۵ | N | ما هم از ایام بخت آور شدیم | * | بارها بر وی مظفر آمدیم |
۴۴۹۶ | N | باز گفتندی که گر چه او شکست | * | چون شکست ما نبود آن زشت و پست |
۴۴۹۷ | N | ز انکه بخت نیک او را در شکست | * | داد صد شادی پنهان زیر دست |
۴۴۹۸ | N | کاو به اشکسته نمیمانست هیچ | * | که نه غم بودش در آن نه پیچ پیچ |
۴۴۹۹ | N | چون نشان مومنان مغلوبی است | * | لیک در اشکست مومن خوبی است |
۴۵۰۰ | N | گر تو مشک و عنبری را بشکنی | * | عالمی از فوح ریحان پر کنی |
۴۵۰۱ | N | ور شکستی ناگهان سرگین خر | * | خانهها پر گند گردد تا به سر |
۴۵۰۲ | N | وقت واگشت حدیبیه به ذل | * | دولت إِنَّا فَتَحْنا زد دهل |