vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3175

فرق میان دانستن چیزی بمثال و تقلید و میان دانستن ماهیّت آن چیز
۳۶۳۵Qظاهرست آثار و میوهٔ رحمتش * لیک کَی داند جز او ماهیَّتش
۳۶۳۵Nظاهر است آثار و میوه‌ی رحمتش * لیک کی داند جز او ماهیتش
۳۶۳۶Qهیچ ماهیَّاتِ اوصافِ کمال * کس نداند جز بآثار و مثال
۳۶۳۶Nهیچ ماهیات اوصاف کمال * کس نداند جز به آثار و مثال
۳۶۳۷Qطفل ماهیَّت نداند طَمْث را * جز که گویی هست چون حلوا ترا
۳۶۳۷Nطفل ماهیت نداند طمث را * جز که گویی هست چون حلوا ترا
۳۶۳۸Qکَی بود ماهیّت ذوقِ جماع * مثلِ ماهیَّاتِ حلوا ای مُطاع
۳۶۳۸Nکی بود ماهیت ذوق جماع * مثل ماهیات حلوا ای مطاع
۳۶۳۹Qلیک نسبت کرد از رویِ خوشی * با تو آن عاقل چو تو کودک‌وَشی
۳۶۳۹Nلیک نسبت کرد از روی خوشی * با تو آن عاقل چو تو کودک وشی
۳۶۴۰Qتا بداند کودک آن را از مثال * گر نداند ماهیت یا عینِ حال
۳۶۴۰Nتا بداند کودک آن را از مثال * گر نداند ماهیت یا عین حال
۳۶۴۱Qپس اگر گویی بدانم دُور نیست * ور ندانم گفتِ کِذْب و زُور نیست
۳۶۴۱Nپس اگر گویی بدانم دور نیست * ور ندانم گفت کذب و زور نیست
۳۶۴۲Qگر کسی گوید که دانی نوح را * آن رسولِ حقّ و نورِ روح را
۳۶۴۲Nگر کسی گوید که دانی نوح را * آن رسول حق و نور روح را
۳۶۴۳Qگر بگویی چون ندانم کان قمر * هست از خورشید و مه مشهورتر
۳۶۴۳Nگر بگویی چون ندانم کان قمر * هست از خورشید و مه مشهورتر
۳۶۴۴Qکودکانِ خُرد در کُتّابها * و آن امامان جمله در محرابها
۳۶۴۴Nکودکان خرد در کتابها * و آن امامان جمله در محرابها
۳۶۴۵Qنام او خوانند در قرآن صریح * قصّه‌اش گویند از ماضی فصیح
۳۶۴۵Nنام او خوانند در قرآن صریح * قصه‌اش گویند از ماضی فصیح
۳۶۴۶Qراست‌گو دانیش تو از رُویِ وصف * گرچه ماهیَّت نشد از نوح کشف
۳۶۴۶Nراستگو دانیش تو از روی وصف * گر چه ماهیت نشد از نوح کشف
۳۶۴۷Qور بگویی من چه دانم نوح را * همچو اویی داند او را ای فَتَی
۳۶۴۷Nور بگویی من چه دانم نوح را * همچو اویی داند او را ای فتی
۳۶۴۸Qمورِ لنگم من چه دانم فیل را * پشّه‌ای کَیْ داند اسرافیل را
۳۶۴۸Nمور لنگم من چه دانم فیل را * پشه‌ای کی داند اسرافیل را
۳۶۴۹Qاین سخن هم راستست از رُویِ آن * که بماهیَّت ندانیش ای فُلان
۳۶۴۹Nاین سخن هم راست است از روی آن * که به ماهیت ندانیش ای فلان
۳۶۵۰Qعجز از اِدراکِ ماهیَّت عَمُو * حالتِ عامّه بود مطلق مگو
۳۶۵۰Nعجز از ادراک ماهیت عمو * حالت عامه بود مطلق مگو
۳۶۵۱Qزانک ماهیّات و سِرِّ سِرِّ آن * پیشِ چشمِ کاملان باشد عیان
۳۶۵۱Nز انکه ماهیات و سر سر آن * پیش چشم کاملان باشد عیان
۳۶۵۲Qدر وجود از سِرِّ حقّ و ذاتِ او * دُورتر از فهم و استبصار کو
۳۶۵۲Nدر وجود از سر حق و ذات او * دورتر از فهم و استبصار کو
۳۶۵۳Qچونک آن مخفی نماند از مَحْرَمان * ذات و وَصفی چیست کان ماند نهان
۳۶۵۳Nچون که آن مخفی نماند از محرمان * ذات و وصفی چیست کان ماند نهان
۳۶۵۴Qعقلِ بَحْثی گوید این دورست و گَو * بی‌ز تأویلی مُحالی کم شَنَوْ
۳۶۵۴Nعقل بحثی گوید این دور است و گو * بی‌ز تاویلی محالی کم شنو
۳۶۵۵Qقُطْب گوید مر ترا ای سُست حال * آنچ فوقِ حالِ تُست آید مُحال
۳۶۵۵Nقطب گوید مر ترا ای سست حال * آن چه فوق حال تست آید محال
۳۶۵۶Qواقعاتی که کنونت بر گشود * نه که اَّول هم مُحالت می‌نمود
۳۶۵۶Nواقعاتی که کنونت بر گشود * نه که اول هم محالت می‌نمود
۳۶۵۷Qچون رهانیدت زِ دَهِ زندان کرم * تیه را بر خود مکن حَبْسِ ستم
۳۶۵۷Nچون رهانیدت زده زندان کرم * تیه را بر خود مکن حبس ستم