block:3152
۳۲۲۰ | Q | هم از آن دهِ یک زنی از کافران | * | سوی پیغامبر دوان شد ز اِمتحان |
۳۲۲۰ | N | هم از آن ده یک زنی از کافران | * | سوی پیغمبر دوان شد ز امتحان |
۳۲۲۱ | Q | پیشِ پیغامبر در آمد با خِمار | * | کودکی دو ماهه زن را بر کنار |
۳۲۲۱ | N | پیش پیغمبر در آمد با خمار | * | کودکی دو ماهه زن را بر کنار |
۳۲۲۲ | Q | گفت کودک سَلَّمَ ٱللَّه عَلَیْک | * | یا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ جِئْنا إِلْیَک |
۳۲۲۲ | N | گفت کودک سلم اللَّه علیک | * | یا رسول اللَّه قد جئنا إلیک |
۳۲۲۳ | Q | مادرش از خشم گفتش هَی خموش | * | کِیت افگند این شهادت را بگوش |
۳۲۲۳ | N | مادرش از خشم گفتش هی خموش | * | کیت افکند این شهادت را بگوش |
۳۲۲۴ | Q | این کِیَت آموخت ای طفلِ صغیر | * | که زبانت گشت در طفلی جَریر |
۳۲۲۴ | N | این کیات آموخت ای طفل صغیر | * | که زبانت گشت در طفلی جریر |
۳۲۲۵ | Q | گفت حقّ آموخت آنگ جبرئیل | * | در بیان با جبرئیلم من رَسیل |
۳۲۲۵ | N | گفت حق آموخت آن گه جبرئیل | * | در بیان با جبرئیل من رسیل |
۳۲۲۶ | Q | گفت کُو گفتا که بالای سَرت | * | مینبینی کن ببالا منَظرت |
۳۲۲۶ | N | گفت کو گفتا که بالای سرت | * | مینبینی کن به بالا منظرت |
۳۲۲۷ | Q | ایستاده بر سرِ تو جبرئیل | * | مر مرا گشته بصد گونه دلیل |
۳۲۲۷ | N | ایستاده بر سر تو جبرئیل | * | مر مرا گشته به صد گونه دلیل |
۳۲۲۸ | Q | گفت میبینی تو گفتا که بَلی | * | بر سرت تابان چو بدری کاملی |
۳۲۲۸ | N | گفت میبینی تو گفتا که بلی | * | بر سرت تابان چو بدری کاملی |
۳۲۲۹ | Q | میبیاموزد مرا وصفِ رسول | * | ز آن عُلُوّم میرهاند زین سُفول |
۳۲۲۹ | N | میبیاموزد مرا وصف رسول | * | ز آن علوم میرهاند زین سفول |
۳۲۳۰ | Q | پس رسولش گفت ای طفلِ رضیع | * | چیست نامت باز گو و شَوْ مُطیع |
۳۲۳۰ | N | پس رسولش گفت ای طفل رضیع | * | چیست نامت باز گو و شو مطیع |
۳۲۳۱ | Q | گفت نامم پیشِ حق عبد العزیز | * | عبدِ عُزَّی پیشِ این یک مُشتِ حیز |
۳۲۳۱ | N | گفت نامم پیش حق عبد العزیز | * | عبد عزی پیش این یک مشت هیز |
۳۲۳۲ | Q | من ز عُزَّی پاک و بیزار و بَری | * | حقِّ آنک دادت این پیغامبری |
۳۲۳۲ | N | من ز عزی پاک و بیزار و بری | * | حق آن که دادت این پیغمبری |
۳۲۳۳ | Q | کودکِ دو ماهه همچون ماهِ بدر | * | درسِ بالغ گفته چون اصحابِ صدر |
۳۲۳۳ | N | کودک دو ماهه همچون ماه بدر | * | درس بالغ گفته چون اصحاب صدر |
۳۲۳۴ | Q | پس حَنوط آن دم ز جنَّت در رسید | * | تا دماغِ طفل و مادر بُو کشید |
۳۲۳۴ | N | پس حنوط آن دم ز جنت در رسید | * | تا دماغ طفل و مادر بو کشید |
۳۲۳۵ | Q | هر دو میگفتند کز خوفِ سُقوط | * | جان سپردن به برین بویِ حنوط |
۳۲۳۵ | N | هر دو میگفتند کز خوف سقوط | * | جان سپردن به بر این بوی حنوط |
۳۲۳۶ | Q | آن کسی را کِش مُعرِّف حق بود | * | جامد و نامیش صد صَدَّق زند |
۳۲۳۶ | N | آن کسی را کش معرف حق بود | * | جامد و نامیش صد صدق زند |
۳۲۳۷ | Q | آنکسی را کِش خدا حافظ بود | * | مرغ و ماهی مر و را حارس شود |
۳۲۳۷ | N | آن کسی را کش خدا حافظ بود | * | مرغ و ماهی مر و را حارس شود |