vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3152

آمدن آن زن کافر با طفل شیرخواره به نزدیک مصطفی علیه السّلام، و ناطق شدن عیسی‌وار به معجزات رسول صلّی الله علیه و سلّم
۳۲۲۰Qهم از آن دهِ یک زنی از کافران * سوی پیغامبر دوان شد ز اِمتحان
۳۲۲۰Nهم از آن ده یک زنی از کافران * سوی پیغمبر دوان شد ز امتحان
۳۲۲۱Qپیشِ پیغامبر در آمد با خِمار * کودکی دو ماهه زن را بر کنار
۳۲۲۱Nپیش پیغمبر در آمد با خمار * کودکی دو ماهه زن را بر کنار
۳۲۲۲Qگفت کودک سَلَّمَ ٱللَّه عَلَیْک * یا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ جِئْنا إِلْیَک
۳۲۲۲Nگفت کودک سلم اللَّه علیک * یا رسول اللَّه قد جئنا إلیک
۳۲۲۳Qمادرش از خشم گفتش هَی خموش * کِیت افگند این شهادت را بگوش
۳۲۲۳Nمادرش از خشم گفتش هی خموش * کیت افکند این شهادت را بگوش
۳۲۲۴Qاین کِیَت آموخت ای طفلِ صغیر * که زبانت گشت در طفلی جَریر
۳۲۲۴Nاین کی‌ات آموخت ای طفل صغیر * که زبانت گشت در طفلی جریر
۳۲۲۵Qگفت حقّ آموخت آنگ جبرئیل * در بیان با جبرئیلم من رَسیل
۳۲۲۵Nگفت حق آموخت آن گه جبرئیل * در بیان با جبرئیل من رسیل
۳۲۲۶Qگفت کُو گفتا که بالای سَرت * می‌نبینی کن ببالا منَظرت
۳۲۲۶Nگفت کو گفتا که بالای سرت * می‌نبینی کن به بالا منظرت
۳۲۲۷Qایستاده بر سرِ تو جبرئیل * مر مرا گشته بصد گونه دلیل
۳۲۲۷Nایستاده بر سر تو جبرئیل * مر مرا گشته به صد گونه دلیل
۳۲۲۸Qگفت می‌بینی تو گفتا که بَلی * بر سرت تابان چو بدری کاملی
۳۲۲۸Nگفت می‌بینی تو گفتا که بلی * بر سرت تابان چو بدری کاملی
۳۲۲۹Qمی‌بیاموزد مرا وصفِ رسول * ز آن عُلُوّم می‌رهاند زین سُفول
۳۲۲۹Nمی‌بیاموزد مرا وصف رسول * ز آن علوم می‌رهاند زین سفول
۳۲۳۰Qپس رسولش گفت ای طفلِ رضیع * چیست نامت باز گو و شَوْ مُطیع
۳۲۳۰Nپس رسولش گفت ای طفل رضیع * چیست نامت باز گو و شو مطیع
۳۲۳۱Qگفت نامم پیشِ حق عبد العزیز * عبدِ عُزَّی پیشِ این یک مُشتِ حیز
۳۲۳۱Nگفت نامم پیش حق عبد العزیز * عبد عزی پیش این یک مشت هیز
۳۲۳۲Qمن ز عُزَّی پاک و بیزار و بَری * حقِّ آنک دادت این پیغامبری
۳۲۳۲Nمن ز عزی پاک و بیزار و بری * حق آن که دادت این پیغمبری
۳۲۳۳Qکودکِ دو ماهه همچون ماهِ بدر * درسِ بالغ گفته چون اصحابِ صدر
۳۲۳۳Nکودک دو ماهه همچون ماه بدر * درس بالغ گفته چون اصحاب صدر
۳۲۳۴Qپس حَنوط آن دم ز جنَّت در رسید * تا دماغِ طفل و مادر بُو کشید
۳۲۳۴Nپس حنوط آن دم ز جنت در رسید * تا دماغ طفل و مادر بو کشید
۳۲۳۵Qهر دو می‌گفتند کز خوفِ سُقوط * جان سپردن به برین بویِ حنوط
۳۲۳۵Nهر دو می‌گفتند کز خوف سقوط * جان سپردن به بر این بوی حنوط
۳۲۳۶Qآن کسی را کِش مُعرِّف حق بود * جامد و نامیش صد صَدَّق زند
۳۲۳۶Nآن کسی را کش معرف حق بود * جامد و نامیش صد صدق زند
۳۲۳۷Qآنکسی را کِش خدا حافظ بود * مرغ و ماهی مر و را حارس شود
۳۲۳۷Nآن کسی را کش خدا حافظ بود * مرغ و ماهی مر و را حارس شود