block:3136
۲۹۲۲ | Q | انبیا گفتند نومیدی بَدست | * | فضل و رحمتهای باری بیحَدست |
۲۹۲۲ | N | انبیا گفتند نومیدی بد است | * | فضل و رحمتهای باری بیحد است |
۲۹۲۳ | Q | از چنین مُحسن نشاید ناامید | * | دست در فتراکِ این رحمت زنید |
۲۹۲۳ | N | از چنین محسن نشاید ناامید | * | دست در فتراک این رحمت زنید |
۲۹۲۴ | Q | ای بسا کارا که اوَّل صعب گشت | * | بعد از آن بگْشاده شد سختی گذشت |
۲۹۲۴ | N | ای بسا کارا که اول صعب گشت | * | بعد از آن بگشاده شد سختی گذشت |
۲۹۲۵ | Q | بعد نومیدی بسی اومیدهاست | * | از پسِ ظُلمت بسی خورشیدهاست |
۲۹۲۵ | N | بعد نومیدی بسی اومیدهاست | * | از پس ظلمت بسی خورشیدهاست |
۲۹۲۶ | Q | خود گرفتم که شما سنگین شدیت | * | قفلها بر گوش و بر بر زدیت |
۲۹۲۶ | N | خود گرفتم که شما سنگین شدید | * | قفلها بر گوش و بر بر زدید |
۲۹۲۷ | Q | هیچ ما را با قبولی کار نیست | * | کارِ ما تسلیم و فرمان کردنیست |
۲۹۲۷ | N | هیچ ما را با قبولی کار نیست | * | کار ما تسلیم و فرمان کردنی است |
۲۹۲۸ | Q | او بفرمودستمان این بندگی | * | نیست ما را از خود این گویندگی |
۲۹۲۸ | N | او بفرمودستمان این بندگی | * | نیست ما را از خود این گویندگی |
۲۹۲۹ | Q | جان برای امرِ او داریم ما | * | گر به ریگی گوید او کاریم ما |
۲۹۲۹ | N | جان برای امر او داریم ما | * | گر به ریگی گوید او کاریم ما |
۲۹۳۰ | Q | غیرِ حق جانِ نبی را یار نیست | * | با قبول و ردِّ خلقش کار نیست |
۲۹۳۰ | N | غیر حق جان نبی را یار نیست | * | با قبول و رد خلقش کار نیست |
۲۹۳۱ | Q | مُزدِ تبلیغِ رسالاتش ازوست | * | زشت و دشمنرُو شدیم از بهرِ دوست |
۲۹۳۱ | N | مزد تبلیغ رسالاتش از اوست | * | زشت و دشمن رو شدیم از بهر دوست |
۲۹۳۲ | Q | ما برین درگَهْ ملولان نیستیم | * | تا ز بُعدِ راه هر جا بیستیم |
۲۹۳۲ | N | ما بر این درگه ملولان نیستیم | * | تا ز بعد راه هر جا بیستیم |
۲۹۳۳ | Q | دل فرو بسته و ملول آنکس بود | * | کز فراقِ یار در مَحْبَس بود |
۲۹۳۳ | N | دل فرو بسته و ملول آن کس بود | * | کز فراق یار در محبس بود |
۲۹۳۴ | Q | دلبر و مطلوب با ما حاضرست | * | در نثارِ رحمتش جان شاکرست |
۲۹۳۴ | N | دل بر و مطلوب با ما حاضر است | * | در نثار رحمتش جان شاکر است |
۲۹۳۵ | Q | در دلِ ما لالهزار و گلشنیست | * | پیری و پژمردگی را راه نیست |
۲۹۳۵ | N | در دل ما لالهزار و گلشنی است | * | پیری و پژمردگی را راه نیست |
۲۹۳۶ | Q | دایما تّر و جوانیم و لطیف | * | تازه و شیرین و خندان و ظریف |
۲۹۳۶ | N | دایما تر و جوانیم و لطیف | * | تازه و شیرین و خندان و ظریف |
۲۹۳۷ | Q | پیشِ ما صد سال و یک ساعت یکیست | * | که دراز و کوته از ما مُنْفَکیست |
۲۹۳۷ | N | پیش ما صد سال و یک ساعت یکی است | * | که دراز و کوته از ما منفکی است |
۲۹۳۸ | Q | آن دراز و کوتهی در جسمهاست | * | آن دراز و کوته اندر جان کجاست |
۲۹۳۸ | N | آن دراز و کوتهی در جسمهاست | * | آن دراز و کوته اندر جان کجاست |
۲۹۳۹ | Q | سیصد و نُه سال آن اصحابِ کهف | * | پیششان یک روزْ بیاندوه و لَهْف |
۲۹۳۹ | N | سیصد و نه سال آن اصحاب کهف | * | پیششان یک روز بیاندوه و لهف |
۲۹۴۰ | Q | و آنگهی بنْمودشان یک روز هم | * | که بتن باز آمد ارواح از عدم |
۲۹۴۰ | N | و آن گهی بنمودشان یک روز هم | * | که به تن باز آمد ارواح از عدم |
۲۹۴۱ | Q | چون نباشد روز و شب با ماه و سال | * | کَیْ بود سیری و پیری و ملال |
۲۹۴۱ | N | چون نباشد روز و شب با ماه و سال | * | کی بود سیری و پیری و ملال |
۲۹۴۲ | Q | در گلستانِ عدم چون بیخودیست | * | مستی از سَغْراقِ لطفِ ایزدیست |
۲۹۴۲ | N | در گلستان عدم چون بیخودی است | * | مستی از سغراق لطف ایزدی است |
۲۹۴۳ | Q | لَمْ یَذُقْ لَمْ یَدْرِ هر کس کو نخورد | * | کَیْ بوَهْم آرد جُعْل انفاسِ وَرْد |
۲۹۴۳ | N | لم یذق لم یدر هر کس کاو نخورد | * | کی به وهم آرد جعل انفاس ورد |
۲۹۴۴ | Q | نیست موهوم ار بُدی موهوم آن | * | همچو موهومان شدی معدوم آن |
۲۹۴۴ | N | نیست موهوم ار بدی موهوم آن | * | همچو موهومان شدی معدوم آن |
۲۹۴۵ | Q | دوزخ اندر وَهْم چون آرد بهشت | * | هیچ تابد رُویِ خوب از خوکِ زشت |
۲۹۴۵ | N | دوزخ اندر وهم چون آرد بهشت | * | هیچ تابد روی خوب از خوک زشت |
۲۹۴۶ | Q | هین گلوی خود مبُر هان ای مُهان | * | این چنین لقمه رسیده تا دهان |
۲۹۴۶ | N | هین گلوی خود مبر هان ای مهان | * | این چنین لقمه رسیده تا دهان |
۲۹۴۷ | Q | راههای صَعْب پایان بُردهایم | * | ره بر اهلِ خویش آسان کردهایم |
۲۹۴۷ | N | راههای صعب پایان بردهایم | * | ره بر اهل خویش آسان کردهایم |