block:3118
۲۶۰۰ | Q | یادم آمد قصهٔ اهلِ سَبا | * | کز دَمِ احمق صَباشان شد وَبا |
۲۶۰۰ | N | یادم آمد قصهی اهل سبا | * | کز دم احمق صباشان شد وبا |
۲۶۰۱ | Q | آن سَبا ماند بشهرِ بس کَلان | * | در فسانه بشْنوی از کودکان |
۲۶۰۱ | N | آن سبا ماند به شهر بس کلان | * | در فسانه بشنوی از کودکان |
۲۶۰۲ | Q | کودکان افسانهها میآورند | * | دَرْج در افسانهشان بس سِرّ و پند |
۲۶۰۲ | N | کودکان افسانهها میآورند | * | درج در افسانهشان بس سر و پند |
۲۶۰۳ | Q | هزلها گویند در افسانهها | * | گنج میجُو در همه ویرانهها |
۲۶۰۳ | N | هزلها گویند در افسانهها | * | گنج میجو در همه ویرانهها |
۲۶۰۴ | Q | بود شهری بس عظیم و مهِ ولی | * | قدرِ او قدرِ سُکَرّه بیش نی |
۲۶۰۴ | N | بود شهری بس عظیم و مه ولی | * | قدر او قدر سکره بیش نی |
۲۶۰۵ | Q | بس عظیم و بس فراخ و بس دراز | * | سخت زفتِ زفت اندازهٔ پیاز |
۲۶۰۵ | N | بس عظیم و بس فراخ و بس دراز | * | سخت زفت و تو بتو همچون پیاز |
۲۶۰۶ | Q | مردمِ دَه شهر مجموع اندرو | * | لیک جمله سه تنِ ناشُستهرُو |
۲۶۰۶ | N | مردم ده شهر مجموع اندر او | * | لیک جمله سه تن ناشسته رو |
۲۶۰۷ | Q | اندرو خلق و خلایق بیشمار | * | لیک آن جمله سه خامِ پُختهخوار |
۲۶۰۷ | N | اندر او خلق و خلایق بیشمار | * | لیک آن جمله سه خام پخته خوار |
۲۶۰۸ | Q | جانِ ناکرده بجانان تاختن | * | گر هزارانست باشد نیم تن |
۲۶۰۸ | N | جان ناکرده به جانان تاختن | * | گر هزاران است باشد نیم تن |
۲۶۰۹ | Q | آن یکی بس دُورْبین و دیدهکور | * | از سُلَیْمان کور و دیده پایِ مور |
۲۶۰۹ | N | آن یکی بس دور بین و دیده کور | * | از سلیمان کور و دیده پای مور |
۲۶۱۰ | Q | و آن دگر بس تیزْگوش و سخت کر | * | گنج در وَیْ نیست یک جَو سنگِ زر |
۲۶۱۰ | N | و آن دگر بس تیز گوش و سخت کر | * | گنج در وی نیست یک جو سنگ زر |
۲۶۱۱ | Q | و آن دگر عُور و برهنهٔ لاشهباز | * | لیک دامنهای جامهٔ او دراز |
۲۶۱۱ | N | و آن دگر عور و برهنهی لاشه باز | * | لیک دامنهای جامهی او دراز |
۲۶۱۲ | Q | گفت کور اینک سپاهی میرسند | * | من همیبینم که چه قومند و چند |
۲۶۱۲ | N | گفت کور اینک سپاهی میرسند | * | من همیبینم که چه قومند و چند |
۲۶۱۳ | Q | گفت کرّ آری شنودم بانگشان | * | که چه میگویند پیدا و نهان |
۲۶۱۳ | N | گفت کر آری شنودم بانگشان | * | که چه میگویند پیدا و نهان |
۲۶۱۴ | Q | آن برهنه گفت ترسان زین منم | * | که ببُرّند از درازی دامنم |
۲۶۱۴ | N | آن برهنه گفت ترسان زین منم | * | که ببرند از درازی دامنم |
۲۶۱۵ | Q | کور گفت اینک بنزدیک آمدند | * | خیز بگْریزیم پیش از زخم و بند |
۲۶۱۵ | N | کور گفت اینک به نزدیک آمدند | * | خیز بگریزیم پیش از زخم و بند |
۲۶۱۶ | Q | کر همیگوید که آری مَشْغله | * | میشود نزدیکتر یاران هَله |
۲۶۱۶ | N | کر همیگوید که آری مشغله | * | میشود نزدیکتر یاران هله |
۲۶۱۷ | Q | آن برهنه گفت آوَه دامنم | * | از طَمَع بُرّند و من ناایمِنم |
۲۶۱۷ | N | آن برهنه گفت آوه دامنم | * | از طمع برند و من ناایمنم |
۲۶۱۸ | Q | شهر را هِشتند و بیرون آمدند | * | در هزیمت در دِهی اندر شدند |
۲۶۱۸ | N | شهر را هشتند و بیرون آمدند | * | در هزیمت در دهی اندر شدند |
۲۶۱۹ | Q | اندر آن دِه مرغِ فربه یافتند | * | لیک ذرّهٔ گوشت بر وَیْ نه نژند |
۲۶۱۹ | N | اندر آن ده مرغ فربه یافتند | * | لیک ذرهی گوشت بر وی نه نژند |
۲۶۲۰ | Q | مرغِ مردهٔ خشک وز زخمِ کلاغ | * | استخوانها زار گشته چون بناغ |
۲۶۲۰ | N | مرغ مردهی خشک و ز زخم کلاغ | * | استخوانها زار گشته چون بناغ |
۲۶۲۱ | Q | ز آن همیخوردند چون از صید شیر | * | هر یکی از خوردنش چون پیل سیر |
۲۶۲۱ | N | ز آن همیخوردند چون از صید شیر | * | هر یکی از خوردنش چون پیل سیر |
۲۶۲۲ | Q | هر سه ز آن خوردند و بس فربه شدند | * | چون سه پیلِ بس بزرگ و مِه شدند |
۲۶۲۲ | N | هر سه ز آن خوردند و بس فربه شدند | * | چون سه پیل بس بزرگ و مه شدند |
۲۶۲۳ | Q | آنچنان کز فربهی هر یک جوان | * | در نگنجیدی ز زفتی در جهان |
۲۶۲۳ | N | آن چنان کز فربهی هر یک جوان | * | در نگنجیدی ز زفتی در جهان |
۲۶۲۴ | Q | با چنین گَبْزی و هفت اندامِ زفت | * | از شکافِ دَر برون جَستند و رفت |
۲۶۲۴ | N | با چنین گبزی و هفت اندام زفت | * | از شکاف در برون جستند و رفت |
۲۶۲۵ | Q | راهِ مرگِ خلق ناپیدا رهیست | * | در نظر ناید که آن بیجا رهیست |
۲۶۲۵ | N | راه مرگ خلق ناپیدا رهی است | * | در نظر ناید که آن بیجا رهی است |
۲۶۲۶ | Q | نک پیاپی کاروانها مُقتَفی | * | زین شکافِ دَر که هست آن مُختفی |
۲۶۲۶ | N | نک پیاپی کاروانها مقتفی | * | زین شکاف در که هست آن مختفی |
۲۶۲۷ | Q | بر دَر ار جویی نیابی آن شکاف | * | سخت ناپیدا و زو چندین زِفاف |
۲۶۲۷ | N | بر در ار جویی نیابی آن شکاف | * | سخت ناپیدا و ز او چندین زفاف |