block:3108
۲۳۹۶ | Q | سجده کرد و گفت کای دانای سوز | * | در دل داود انداز آن فُروز |
۲۳۹۶ | N | سجده کرد و گفت کای دانای سوز | * | در دل داود انداز آن فروز |
۲۳۹۷ | Q | در دلش نِه آنچ تو اندر دلم | * | اندر افکندی براز ای مُفْضِلم |
۲۳۹۷ | N | در دلش نه آن چه تو اندر دلم | * | اندر افکندی به راز ای مفضلم |
۲۳۹۸ | Q | این بگفت و گریه در شد های های | * | تا دلِ داود بیرون شد ز جای |
۲۳۹۸ | N | این بگفت و گریه در شد های های | * | تا دل داود بیرون شد ز جای |
۲۳۹۹ | Q | گفت هین امروز ای خواهانِ گاو | * | مُهلتم ده وین دعاوی را مکاو |
۲۳۹۹ | N | گفت هین امروز ای خواهان گاو | * | مهلتم ده وین دعاوی را مکاو |
۲۴۰۰ | Q | تا روم من سوی خلوت در نماز | * | پرسم این احوال از دانای راز |
۲۴۰۰ | N | تا روم من سوی خلوت در نماز | * | پرسم این احوال از دانای راز |
۲۴۰۱ | Q | خُوی دارم در نماز این التفات | * | معنی قُرّةُ عَیْنی فی ٱلصَّلوة |
۲۴۰۱ | N | خوی دارم در نماز این التفات | * | معنی قرة عینی فی الصلات |
۲۴۰۲ | Q | رَوزنِ جانم گشادست از صَفا | * | میرسد بیواسطه نامهٔ خدا |
۲۴۰۲ | N | روزن جانم گشاده ست از صفا | * | میرسد بیواسطه نامهی خدا |
۲۴۰۳ | Q | نامه و باران و نور از روزنم | * | میفتد در خانهام از مَعْدنم |
۲۴۰۳ | N | نامه و باران و نور از روزنم | * | میفتد در خانهام از معدنم |
۲۴۰۴ | Q | دوزخست آن خانه کان بیروزنست | * | اصلِ دین ای بنده روزن کردنست |
۲۴۰۴ | N | دوزخ است آن خانه کان بیروزن است | * | اصل دین ای بنده روزن کردن است |
۲۴۰۵ | Q | تیشهٔ هر بیشهای کم زن بیا | * | تیشه زن در کندنِ روزن هلا |
۲۴۰۵ | N | تیشهی هر بیشهای کم زن بیا | * | تیشه زن در کندن روزن هلا |
۲۴۰۶ | Q | یا نمیدانی که نورِ آفتاب | * | عکسِ خورشیدِ برونست از حجاب |
۲۴۰۶ | N | یا نمیدانی که نور آفتاب | * | عکس خورشید برون است از حجاب |
۲۴۰۷ | Q | نورْ این دانی که حیوان دید هم | * | پس چه کَرَّمْنا بود بر آدمم |
۲۴۰۷ | N | نور این دانی که حیوان دید هم | * | پس چه کَرَّمْنا بود بر آدمم |
۲۴۰۸ | Q | من چو خورشیدم درونِ نور غرق | * | میندانم کرد خویش از نور فرق |
۲۴۰۸ | N | من چو خورشیدم درون نور غرق | * | میندانم کرد خویش از نور فرق |
۲۴۰۹ | Q | رفتنم سوی نماز و آن خلا | * | بهرِ تعلیمست ره مر خلق را |
۲۴۰۹ | N | رفتنم سوی نماز و آن خلا | * | بهر تعلیم است ره مر خلق را |
۲۴۱۰ | Q | کژ نهم تا راست گردد این جهان | * | حَرْب و خُدْعه این بود ای پهلوان |
۲۴۱۰ | N | کژ نهم تا راست گردد این جهان | * | حرب و خدعه این بود ای پهلوان |
۲۴۱۱ | Q | نیست دستوری و گرنه ریختی | * | گَرْد از دریای راز انگیختی |
۲۴۱۱ | N | نیست دستوری و گر نه ریختی | * | گرد از دریای راز انگیختی |
۲۴۱۲ | Q | همچنین داود میگفت این نَسَق | * | خواست گشتن عقلِ خلقان مُحْتَرَقْ |
۲۴۱۲ | N | همچنین میگفت داود این نسق | * | خواست گشتن عقل خلقان محترق |
۲۴۱۳ | Q | پس گریبانش کشید از پس یکی | * | که ندارم در یکیاش من شکی |
۲۴۱۳ | N | پس گریبانش کشید از پس یکی | * | که ندارم در یکیاش من شکی |
۲۴۱۴ | Q | با خود آمد گفت را کوتاه کرد | * | لب ببست و عزمِ خلوتگاه کرد |
۲۴۱۴ | N | با خود آمد گفت را کوتاه کرد | * | لب ببست و عزم خلوتگاه کرد |