vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3105

رفتن هر دو خصم نزد داود علیه السّلام
۲۳۱۵Qمی‌کشیدش تا بداودِ نبی * که بیا ای ظالمِ گیجِ غَبی
۲۳۱۵Nمی‌کشیدش تا به داود نبی * که بیا ای ظالم گیج غبی
۲۳۱۶Qحُجّتِ بارد رها کن ای دَغا * عقل در تن آور و با خویش آ
۲۳۱۶Nحجت بارد رها کن ای دغا * عقل در تن آور و با خویش آ
۲۳۱۷Qاین چه می گویی دعا چه بْوَد مَخند * بر سر و ریشِ من و خویش ای لَوَند
۲۳۱۷Nاین چه می گویی دعا چه بود مخند * بر سر و ریش من و خویش ای لوند
۲۳۱۸Qگفت من با حق دعاها کرده‌ام * اندرین لابه بسی خون خورده‌ام
۲۳۱۸Nگفت من با حق دعاها کرده‌ام * اندر این لابه بسی خون خورده‌ام
۲۳۱۹Qمن یقین دارم دعا شد مستجاب * سر بزن بر سنگ ای مُنْکَر خطاب
۲۳۱۹Nمن یقین دارم دعا شد مستجاب * سر بزن بر سنگ ای منکر خطاب
۲۳۲۰Qگفت گِرْد آیید هین یا مُسْلِمین * ژاژ بینید و فشارِ این مَهین
۲۳۲۰Nگفت گرد آیید هین یا مسلمین * ژاژ بینید و فشار این مهین
۲۳۲۱Qای مسلمانان دعا مالِ مرا * چون از آنِ او کند بهرِ خدا
۲۳۲۱Nای مسلمانان دعا مال مرا * چون از آن او کند بهر خدا
۲۳۲۲Qگر چنین بودی همه عالَم بدین * یک دعا املاک بردندی بکین
۲۳۲۲Nگر چنین بودی همه عالم بدین * یک دعا املاک بردندی به کین
۲۳۲۳Qگر چنین بودی گدایانِ ضریر * محتشم گشته بُدندی و امیر
۲۳۲۳Nگر چنین بودی گدایان ضریر * محتشم گشته بدندی و امیر
۲۳۲۴Qروز و شب اندر دعااند و ثنا * لابه‌گویان که تو دِه‌مان ای خدا
۲۳۲۴Nروز و شب اندر دعایند و ثنا * لابه‌گویان که تومان ده ای خدا
۲۳۲۵Qتا تو ندْهی هیچ کس ندْهد یقین * ای گشاینده تو بگْشا بند این
۲۳۲۵Nتا تو ندهی هیچ کس ندهد یقین * ای گشاینده تو بگشا بند این
۲۳۲۶Qمَکْسبِ کوران بود لابه و دُعا * جز لبِ نانی نیابند از عَطا
۲۳۲۶Nمکسب کوران بود لابه و دعا * جز لب نانی نیابند از عطا
۲۳۲۷Qخلق گفتند این مُسلْمان راست‌گوست * وین فروشندهٔ دعاها ظلم‌جُوست
۲۳۲۷Nخلق گفتند این مسلمان راست گوست * وین فروشنده‌ی دعاها ظلم جوست
۲۳۲۸Qاین دُعا کَیْ باشد از اسبابِ مِلک * کَیْ کشید این را شریعت خود بِسلْک
۲۳۲۸Nاین دعا کی باشد از اسباب ملک * کی کشید این را شریعت خود به سلک
۲۳۲۹Qبَیْع و بخشش یا وصیَّت یا عطا * یا ز جنسِ این شود مِلکی ترا
۲۳۲۹Nبیع و بخشش یا وصیت یا عطا * یا ز جنس این شود ملکی ترا
۲۳۳۰Qدر کدامین دفترست این شرعِ نَو * گاو را تو باز ده یا حَبْس رَو
۲۳۳۰Nدر کدامین دفتر است این شرع نو * گاو را تو باز ده یا حبس رو
۲۳۳۱Qاو بسوی آسمان می‌کرد رُو * واقعهٔ ما را نداند غیرِ تو
۲۳۳۱Nاو به سوی آسمان می‌کرد رو * واقعه‌ی ما را نداند غیر تو
۲۳۳۲Qدر دلِ من آن دعا انداختی * صد امید اندر دلم افراختی
۲۳۳۲Nدر دل من آن دعا انداختی * صد امید اندر دلم افراختی
۲۳۳۳Qمن نمی‌کردم گزافه آن دعا * همچو یوسف دیده بودم خوابها
۲۳۳۳Nمن نمی‌کردم گزافه آن دعا * همچو یوسف دیده بودم خوابها
۲۳۳۴Qدید یوسف آفتاب و اختران * پیشِ او سجده‌کنان چون چاکران
۲۳۳۴Nدید یوسف آفتاب و اختران * پیش او سجده کنان چون چاکران
۲۳۳۵Qاعتمادش بود بر خوابِ دُرُست * در چَه و زندان جز آن را می‌نجُست
۲۳۳۵Nاعتمادش بود بر خواب درست * در چه و زندان جز آن را می‌نجست
۲۳۳۶Qز اعتمادِ آن نبودش هیچ غم * از غلامی و ز مَلام و بیش و کم
۲۳۳۶Nز اعتماد آن نبودش هیچ غم * از غلامی و ز ملام و بیش و کم
۲۳۳۷Qاعتمادی داشت او بر خوابِ خویش * که چو شمعی می‌فروزیدش ز پیش
۲۳۳۷Nاعتمادی داشت او بر خواب خویش * که چو شمعی می‌فروزیدش ز پیش
۲۳۳۸Qچون در افکندند یوسف را بچاه * بانگ آمد سمعِ او را از الٰه
۲۳۳۸Nچون در افکندند یوسف را به چاه * بانگ آمد سمع او را از اله
۲۳۳۹Qکه تو روزی شه شوی ای پهلوان * تا بمالی این جفا در رُویشان
۲۳۳۹Nکه تو روزی شه شوی ای پهلوان * تا بمالی این جفا در رویشان
۲۳۴۰Qقایلِ این بانگ ناید در نَظْر * لیک دل بشْناخت قایل را ز اَثَر
۲۳۴۰Nقایل این بانگ ناید در نظر * لیک دل بشناخت قایل را ز اثر
۲۳۴۱Qقُوَّتی و راحتی و مُسْنَدی * در میانِ جان فتادش ز آن نِدا
۲۳۴۱Nقوتی و راحتی و مسندی * در میان جان فتادش ز آن ندی
۲۳۴۲Qچاه شد بر وَیْ بدان بانگِ جلیل * گلشن و بزمی چو آتش بر خلیل
۲۳۴۲Nچاه شد بر وی بدان بانگ جلیل * گلشن و بزمی چو آتش بر خلیل
۲۳۴۳Qهر جفا که بعد از آتش می‌رسید * او بدان قوَّت بشادی می‌کشید
۲۳۴۳Nهر جفا که بعد از آتش می‌رسید * او بدان قوت به شادی می‌کشید
۲۳۴۴Qهمچنانک ذوقِ آن بانگ‌ أَ لَسْتُ * در دلِ هر مومنی تا حشر هست
۲۳۴۴Nهمچنان که ذوق آن بانگ‌ أَ لَسْتُ * در دل هر مومنی تا حشر هست
۲۳۴۵Qتا نباشد بر بلاشان اعتراض * نه ز امر و نهْیِ حَقْشان انقباض
۲۳۴۵Nتا نباشد بر بلاشان اعتراض * نی ز امر و نهی حقشان انقباض
۲۳۴۶Qلقمهٔ حُکمی که تلخی می‌نهد * گلشکر آن را گُوارِش می‌دهد
۲۳۴۶Nلقمه‌ی حکمی که تلخی می‌نهد * گل شکر آن را گوارش می‌دهد
۲۳۴۷Qگلشکر آن را که نبْود مُسْتَنَد * لقمه را ز اِنکار او قَیْ می‌کند
۲۳۴۷Nگل شکر آن را که نبود مستند * لقمه را ز انکار او قی می‌کند
۲۳۴۸Qهرکه خوابی دید از روزِ أَلَسْتُ * مست باشد در رهِ طاعات مست
۲۳۴۸Nهر که خوابی دید از روز أَ لَسْتُ * مست باشد در ره طاعات مست
۲۳۴۹Qمی‌کَشَد چون اشترِ مست این جوال * بی‌فتور و بی‌گمان و بی‌ملال
۲۳۴۹Nمی‌کشد چون اشتر مست این جوال * بی‌فتور و بی‌گمان و بی‌ملال
۲۳۵۰Qکَفْکِ تصدیقش بِگردِ پوزِ او * شد گواهِ مستی و دلسوزِ او
۲۳۵۰Nکفک تصدیقش به گرد پوز او * شد گواه مستی و دل سوز او
۲۳۵۱Qاشتر از قوَّت چو شیرِ نر شده * زیرِ ثقلِ بار اندک‌خور شده
۲۳۵۱Nاشتر از قوت چو شیر نر شده * زیر ثقل بار اندک خور شده
۲۳۵۲Qز آرزوی ناقه صد فاقه بُرُو * می‌نماید کوه پیشش تارِ مُو
۲۳۵۲Nز آرزوی ناقه صد فاقه بر او * می‌نماید کوه پیشش تار مو
۲۳۵۳Qدر أَلَسْتُ‌ آنکو چنین خوابی ندید * اندرین دنیا نشد بنده و مُرید
۲۳۵۳Nدر أَ لَسْتُ‌ آن کاو چنین خوابی ندید * اندر این دنیا نشد بنده و مرید
۲۳۵۴Qور بشد اندر تردُّد صد دِله * یک زمان شُکرستش و سالی گِله
۲۳۵۴Nور بشد اندر تردد صد دله * یک زمان شکر استش و سالی گله
۲۳۵۵Qپای پیش و پای پس در راهِ دین * می‌نهد با صد تردُّد بی‌یقین
۲۳۵۵Nپای پیش و پای پس در راه دین * می‌نهد با صد تردد بی‌یقین
۲۳۵۶Qوام دارِ شرحِ اینم نَک گِرَو * ور شتابستت ز أَلَمْ نَشْرَحْ‌ شنو
۲۳۵۶Nوام دار شرح اینم نک گرو * ور شتاب استت ز أَ لَمْ نَشْرَحْ‌ شنو
۲۳۵۷Qچون ندارد شرحِ این معنی کران * خر بسوی مُدَّعی گاو ران
۲۳۵۷Nچون ندارد شرح این معنی کران * خر به سوی مدعی گاو ران
۲۳۵۸Qگفت کوُرم خواند زین جُرم آن دغا * بس بلیسانه قیاسست ای خدا
۲۳۵۸Nگفت کورم خواند زین جرم آن دغا * بس بلیسانه قیاس است ای خدا
۲۳۵۹Qمن دعا کورانه کَیْ می‌کرده‌ام * جز بخالق کْدیه کَیْ آورده‌ام
۲۳۵۹Nمن دعا کورانه کی می‌کرده‌ام * جز به خالق کدیه کی آورده‌ام
۲۳۶۰Qکور از خلقان طَمَع دارد ز جهل * من ز تو کز تُست هر دشوار سهل
۲۳۶۰Nکور از خلقان طمع دارد ز جهل * من ز تو کز تست هر دشوار سهل
۲۳۶۱Qآن یکی کورم ز کوران بشْمرید * او نیازِ جان و اخلاصم ندید
۲۳۶۱Nآن یکی کورم ز کوران بشمرید * او نیاز جان و اخلاصم ندید
۲۳۶۲Qکوری عشقست این کوری من * حُبّ یُعْمِی و یُصِمّست ای حَسَن
۲۳۶۲Nکوری عشق است این کوری من * حب یعمی و یصم است ای حسن
۲۳۶۳Qکورم از غیرِ خدا بینا بدو * مُقْتضای عشق این باشد نکو
۲۳۶۳Nکورم از غیر خدا بینا بدو * مقتضای عشق این باشد بگو
۲۳۶۴Qتو که بینایی ز کورانم مَدار * دایرم بر گِردِ لطفت ای مَدار
۲۳۶۴Nتو که بینایی ز کورانم مدار * دایرم بر گرد لطفت ای مدار
۲۳۶۵Qآن چنانک یوسفِ صدِّیق را * خواب بنْمودی و گشتش مُتّکا
۲۳۶۵Nآن چنان که یوسف صدیق را * خواب بنمودی و گشتش متکا
۲۳۶۶Qمر مرا لطفِ تو هم خوابی نمود * آن دعای بی‌حَدم بازی نبود
۲۳۶۶Nمر مرا لطف تو هم خوابی نمود * آن دعای بی‌حدم بازی نبود
۲۳۶۷Qمی‌نداند خلق اسرارِ مرا * ژاژ می‌دانند گفتارِ مرا
۲۳۶۷Nمی‌نداند خلق اسرار مرا * ژاژ می‌دانند گفتار مرا
۲۳۶۸Qحقّشان است و کی داند رازِ غیب * غیرِ علّامِ سِر و ستّارِ عَیْب
۲۳۶۸Nحقشان است و که داند راز غیب * غیر علام سر و ستار عیب
۲۳۶۹Qخصم گفتش رُو بمن کن حق بگو * رُو چه سوی آسمان کردی عَمُو
۲۳۶۹Nخصم گفتش رو به من کن حق بگو * رو چه سوی آسمان کردی عمو
۲۳۷۰Qشَیْد می‌آری غلط می‌افگنی * لافِ عشق و لافِ قربت می‌زنی
۲۳۷۰Nشید می‌آری غلط می‌افگنی * لاف عشق و لاف قربت می‌زنی
۲۳۷۱Qبا کدامین رُوی چون دل مُرده‌ای * رُوی سوی آسمانها کرده‌ای
۲۳۷۱Nبا کدامین روی چون دل مرده‌ای * روی سوی آسمانها کرده‌ای
۲۳۷۲Qغُلْغُلی در شهر افتاده ازین * آن مُسْلمان می‌نهد رُو بر زمین
۲۳۷۲Nغلغلی در شهر افتاده از این * آن مسلمان می‌نهد رو بر زمین
۲۳۷۳Qکای خدا این بنده را رسوا مکن * گر بَدم هم سِرِّ من پیدا مکن
۲۳۷۳Nکای خدا این بنده را رسوا مکن * گر بدم هم سر من پیدا مکن
۲۳۷۴Qتو همی‌دانی و شبهای دراز * که همی‌خواندم تو را با صد نیاز
۲۳۷۴Nتو همی‌دانی و شبهای دراز * که همی‌خواندم تو را با صد نیاز
۲۳۷۵Qپیشِ خلق این را اگر خود قدر نیست * پیشِ تو همچون چراغِ روشنیست
۲۳۷۵Nپیش خلق این را اگر خود قدر نیست * پیش تو همچون چراغ روشنی است