block:3105
۲۳۱۵ | Q | میکشیدش تا بداودِ نبی | * | که بیا ای ظالمِ گیجِ غَبی |
۲۳۱۵ | N | میکشیدش تا به داود نبی | * | که بیا ای ظالم گیج غبی |
۲۳۱۶ | Q | حُجّتِ بارد رها کن ای دَغا | * | عقل در تن آور و با خویش آ |
۲۳۱۶ | N | حجت بارد رها کن ای دغا | * | عقل در تن آور و با خویش آ |
۲۳۱۷ | Q | این چه می گویی دعا چه بْوَد مَخند | * | بر سر و ریشِ من و خویش ای لَوَند |
۲۳۱۷ | N | این چه می گویی دعا چه بود مخند | * | بر سر و ریش من و خویش ای لوند |
۲۳۱۸ | Q | گفت من با حق دعاها کردهام | * | اندرین لابه بسی خون خوردهام |
۲۳۱۸ | N | گفت من با حق دعاها کردهام | * | اندر این لابه بسی خون خوردهام |
۲۳۱۹ | Q | من یقین دارم دعا شد مستجاب | * | سر بزن بر سنگ ای مُنْکَر خطاب |
۲۳۱۹ | N | من یقین دارم دعا شد مستجاب | * | سر بزن بر سنگ ای منکر خطاب |
۲۳۲۰ | Q | گفت گِرْد آیید هین یا مُسْلِمین | * | ژاژ بینید و فشارِ این مَهین |
۲۳۲۰ | N | گفت گرد آیید هین یا مسلمین | * | ژاژ بینید و فشار این مهین |
۲۳۲۱ | Q | ای مسلمانان دعا مالِ مرا | * | چون از آنِ او کند بهرِ خدا |
۲۳۲۱ | N | ای مسلمانان دعا مال مرا | * | چون از آن او کند بهر خدا |
۲۳۲۲ | Q | گر چنین بودی همه عالَم بدین | * | یک دعا املاک بردندی بکین |
۲۳۲۲ | N | گر چنین بودی همه عالم بدین | * | یک دعا املاک بردندی به کین |
۲۳۲۳ | Q | گر چنین بودی گدایانِ ضریر | * | محتشم گشته بُدندی و امیر |
۲۳۲۳ | N | گر چنین بودی گدایان ضریر | * | محتشم گشته بدندی و امیر |
۲۳۲۴ | Q | روز و شب اندر دعااند و ثنا | * | لابهگویان که تو دِهمان ای خدا |
۲۳۲۴ | N | روز و شب اندر دعایند و ثنا | * | لابهگویان که تومان ده ای خدا |
۲۳۲۵ | Q | تا تو ندْهی هیچ کس ندْهد یقین | * | ای گشاینده تو بگْشا بند این |
۲۳۲۵ | N | تا تو ندهی هیچ کس ندهد یقین | * | ای گشاینده تو بگشا بند این |
۲۳۲۶ | Q | مَکْسبِ کوران بود لابه و دُعا | * | جز لبِ نانی نیابند از عَطا |
۲۳۲۶ | N | مکسب کوران بود لابه و دعا | * | جز لب نانی نیابند از عطا |
۲۳۲۷ | Q | خلق گفتند این مُسلْمان راستگوست | * | وین فروشندهٔ دعاها ظلمجُوست |
۲۳۲۷ | N | خلق گفتند این مسلمان راست گوست | * | وین فروشندهی دعاها ظلم جوست |
۲۳۲۸ | Q | این دُعا کَیْ باشد از اسبابِ مِلک | * | کَیْ کشید این را شریعت خود بِسلْک |
۲۳۲۸ | N | این دعا کی باشد از اسباب ملک | * | کی کشید این را شریعت خود به سلک |
۲۳۲۹ | Q | بَیْع و بخشش یا وصیَّت یا عطا | * | یا ز جنسِ این شود مِلکی ترا |
۲۳۲۹ | N | بیع و بخشش یا وصیت یا عطا | * | یا ز جنس این شود ملکی ترا |
۲۳۳۰ | Q | در کدامین دفترست این شرعِ نَو | * | گاو را تو باز ده یا حَبْس رَو |
۲۳۳۰ | N | در کدامین دفتر است این شرع نو | * | گاو را تو باز ده یا حبس رو |
۲۳۳۱ | Q | او بسوی آسمان میکرد رُو | * | واقعهٔ ما را نداند غیرِ تو |
۲۳۳۱ | N | او به سوی آسمان میکرد رو | * | واقعهی ما را نداند غیر تو |
۲۳۳۲ | Q | در دلِ من آن دعا انداختی | * | صد امید اندر دلم افراختی |
۲۳۳۲ | N | در دل من آن دعا انداختی | * | صد امید اندر دلم افراختی |
۲۳۳۳ | Q | من نمیکردم گزافه آن دعا | * | همچو یوسف دیده بودم خوابها |
۲۳۳۳ | N | من نمیکردم گزافه آن دعا | * | همچو یوسف دیده بودم خوابها |
۲۳۳۴ | Q | دید یوسف آفتاب و اختران | * | پیشِ او سجدهکنان چون چاکران |
۲۳۳۴ | N | دید یوسف آفتاب و اختران | * | پیش او سجده کنان چون چاکران |
۲۳۳۵ | Q | اعتمادش بود بر خوابِ دُرُست | * | در چَه و زندان جز آن را مینجُست |
۲۳۳۵ | N | اعتمادش بود بر خواب درست | * | در چه و زندان جز آن را مینجست |
۲۳۳۶ | Q | ز اعتمادِ آن نبودش هیچ غم | * | از غلامی و ز مَلام و بیش و کم |
۲۳۳۶ | N | ز اعتماد آن نبودش هیچ غم | * | از غلامی و ز ملام و بیش و کم |
۲۳۳۷ | Q | اعتمادی داشت او بر خوابِ خویش | * | که چو شمعی میفروزیدش ز پیش |
۲۳۳۷ | N | اعتمادی داشت او بر خواب خویش | * | که چو شمعی میفروزیدش ز پیش |
۲۳۳۸ | Q | چون در افکندند یوسف را بچاه | * | بانگ آمد سمعِ او را از الٰه |
۲۳۳۸ | N | چون در افکندند یوسف را به چاه | * | بانگ آمد سمع او را از اله |
۲۳۳۹ | Q | که تو روزی شه شوی ای پهلوان | * | تا بمالی این جفا در رُویشان |
۲۳۳۹ | N | که تو روزی شه شوی ای پهلوان | * | تا بمالی این جفا در رویشان |
۲۳۴۰ | Q | قایلِ این بانگ ناید در نَظْر | * | لیک دل بشْناخت قایل را ز اَثَر |
۲۳۴۰ | N | قایل این بانگ ناید در نظر | * | لیک دل بشناخت قایل را ز اثر |
۲۳۴۱ | Q | قُوَّتی و راحتی و مُسْنَدی | * | در میانِ جان فتادش ز آن نِدا |
۲۳۴۱ | N | قوتی و راحتی و مسندی | * | در میان جان فتادش ز آن ندی |
۲۳۴۲ | Q | چاه شد بر وَیْ بدان بانگِ جلیل | * | گلشن و بزمی چو آتش بر خلیل |
۲۳۴۲ | N | چاه شد بر وی بدان بانگ جلیل | * | گلشن و بزمی چو آتش بر خلیل |
۲۳۴۳ | Q | هر جفا که بعد از آتش میرسید | * | او بدان قوَّت بشادی میکشید |
۲۳۴۳ | N | هر جفا که بعد از آتش میرسید | * | او بدان قوت به شادی میکشید |
۲۳۴۴ | Q | همچنانک ذوقِ آن بانگ أَ لَسْتُ | * | در دلِ هر مومنی تا حشر هست |
۲۳۴۴ | N | همچنان که ذوق آن بانگ أَ لَسْتُ | * | در دل هر مومنی تا حشر هست |
۲۳۴۵ | Q | تا نباشد بر بلاشان اعتراض | * | نه ز امر و نهْیِ حَقْشان انقباض |
۲۳۴۵ | N | تا نباشد بر بلاشان اعتراض | * | نی ز امر و نهی حقشان انقباض |
۲۳۴۶ | Q | لقمهٔ حُکمی که تلخی مینهد | * | گلشکر آن را گُوارِش میدهد |
۲۳۴۶ | N | لقمهی حکمی که تلخی مینهد | * | گل شکر آن را گوارش میدهد |
۲۳۴۷ | Q | گلشکر آن را که نبْود مُسْتَنَد | * | لقمه را ز اِنکار او قَیْ میکند |
۲۳۴۷ | N | گل شکر آن را که نبود مستند | * | لقمه را ز انکار او قی میکند |
۲۳۴۸ | Q | هرکه خوابی دید از روزِ أَلَسْتُ | * | مست باشد در رهِ طاعات مست |
۲۳۴۸ | N | هر که خوابی دید از روز أَ لَسْتُ | * | مست باشد در ره طاعات مست |
۲۳۴۹ | Q | میکَشَد چون اشترِ مست این جوال | * | بیفتور و بیگمان و بیملال |
۲۳۴۹ | N | میکشد چون اشتر مست این جوال | * | بیفتور و بیگمان و بیملال |
۲۳۵۰ | Q | کَفْکِ تصدیقش بِگردِ پوزِ او | * | شد گواهِ مستی و دلسوزِ او |
۲۳۵۰ | N | کفک تصدیقش به گرد پوز او | * | شد گواه مستی و دل سوز او |
۲۳۵۱ | Q | اشتر از قوَّت چو شیرِ نر شده | * | زیرِ ثقلِ بار اندکخور شده |
۲۳۵۱ | N | اشتر از قوت چو شیر نر شده | * | زیر ثقل بار اندک خور شده |
۲۳۵۲ | Q | ز آرزوی ناقه صد فاقه بُرُو | * | مینماید کوه پیشش تارِ مُو |
۲۳۵۲ | N | ز آرزوی ناقه صد فاقه بر او | * | مینماید کوه پیشش تار مو |
۲۳۵۳ | Q | در أَلَسْتُ آنکو چنین خوابی ندید | * | اندرین دنیا نشد بنده و مُرید |
۲۳۵۳ | N | در أَ لَسْتُ آن کاو چنین خوابی ندید | * | اندر این دنیا نشد بنده و مرید |
۲۳۵۴ | Q | ور بشد اندر تردُّد صد دِله | * | یک زمان شُکرستش و سالی گِله |
۲۳۵۴ | N | ور بشد اندر تردد صد دله | * | یک زمان شکر استش و سالی گله |
۲۳۵۵ | Q | پای پیش و پای پس در راهِ دین | * | مینهد با صد تردُّد بییقین |
۲۳۵۵ | N | پای پیش و پای پس در راه دین | * | مینهد با صد تردد بییقین |
۲۳۵۶ | Q | وام دارِ شرحِ اینم نَک گِرَو | * | ور شتابستت ز أَلَمْ نَشْرَحْ شنو |
۲۳۵۶ | N | وام دار شرح اینم نک گرو | * | ور شتاب استت ز أَ لَمْ نَشْرَحْ شنو |
۲۳۵۷ | Q | چون ندارد شرحِ این معنی کران | * | خر بسوی مُدَّعی گاو ران |
۲۳۵۷ | N | چون ندارد شرح این معنی کران | * | خر به سوی مدعی گاو ران |
۲۳۵۸ | Q | گفت کوُرم خواند زین جُرم آن دغا | * | بس بلیسانه قیاسست ای خدا |
۲۳۵۸ | N | گفت کورم خواند زین جرم آن دغا | * | بس بلیسانه قیاس است ای خدا |
۲۳۵۹ | Q | من دعا کورانه کَیْ میکردهام | * | جز بخالق کْدیه کَیْ آوردهام |
۲۳۵۹ | N | من دعا کورانه کی میکردهام | * | جز به خالق کدیه کی آوردهام |
۲۳۶۰ | Q | کور از خلقان طَمَع دارد ز جهل | * | من ز تو کز تُست هر دشوار سهل |
۲۳۶۰ | N | کور از خلقان طمع دارد ز جهل | * | من ز تو کز تست هر دشوار سهل |
۲۳۶۱ | Q | آن یکی کورم ز کوران بشْمرید | * | او نیازِ جان و اخلاصم ندید |
۲۳۶۱ | N | آن یکی کورم ز کوران بشمرید | * | او نیاز جان و اخلاصم ندید |
۲۳۶۲ | Q | کوری عشقست این کوری من | * | حُبّ یُعْمِی و یُصِمّست ای حَسَن |
۲۳۶۲ | N | کوری عشق است این کوری من | * | حب یعمی و یصم است ای حسن |
۲۳۶۳ | Q | کورم از غیرِ خدا بینا بدو | * | مُقْتضای عشق این باشد نکو |
۲۳۶۳ | N | کورم از غیر خدا بینا بدو | * | مقتضای عشق این باشد بگو |
۲۳۶۴ | Q | تو که بینایی ز کورانم مَدار | * | دایرم بر گِردِ لطفت ای مَدار |
۲۳۶۴ | N | تو که بینایی ز کورانم مدار | * | دایرم بر گرد لطفت ای مدار |
۲۳۶۵ | Q | آن چنانک یوسفِ صدِّیق را | * | خواب بنْمودی و گشتش مُتّکا |
۲۳۶۵ | N | آن چنان که یوسف صدیق را | * | خواب بنمودی و گشتش متکا |
۲۳۶۶ | Q | مر مرا لطفِ تو هم خوابی نمود | * | آن دعای بیحَدم بازی نبود |
۲۳۶۶ | N | مر مرا لطف تو هم خوابی نمود | * | آن دعای بیحدم بازی نبود |
۲۳۶۷ | Q | مینداند خلق اسرارِ مرا | * | ژاژ میدانند گفتارِ مرا |
۲۳۶۷ | N | مینداند خلق اسرار مرا | * | ژاژ میدانند گفتار مرا |
۲۳۶۸ | Q | حقّشان است و کی داند رازِ غیب | * | غیرِ علّامِ سِر و ستّارِ عَیْب |
۲۳۶۸ | N | حقشان است و که داند راز غیب | * | غیر علام سر و ستار عیب |
۲۳۶۹ | Q | خصم گفتش رُو بمن کن حق بگو | * | رُو چه سوی آسمان کردی عَمُو |
۲۳۶۹ | N | خصم گفتش رو به من کن حق بگو | * | رو چه سوی آسمان کردی عمو |
۲۳۷۰ | Q | شَیْد میآری غلط میافگنی | * | لافِ عشق و لافِ قربت میزنی |
۲۳۷۰ | N | شید میآری غلط میافگنی | * | لاف عشق و لاف قربت میزنی |
۲۳۷۱ | Q | با کدامین رُوی چون دل مُردهای | * | رُوی سوی آسمانها کردهای |
۲۳۷۱ | N | با کدامین روی چون دل مردهای | * | روی سوی آسمانها کردهای |
۲۳۷۲ | Q | غُلْغُلی در شهر افتاده ازین | * | آن مُسْلمان مینهد رُو بر زمین |
۲۳۷۲ | N | غلغلی در شهر افتاده از این | * | آن مسلمان مینهد رو بر زمین |
۲۳۷۳ | Q | کای خدا این بنده را رسوا مکن | * | گر بَدم هم سِرِّ من پیدا مکن |
۲۳۷۳ | N | کای خدا این بنده را رسوا مکن | * | گر بدم هم سر من پیدا مکن |
۲۳۷۴ | Q | تو همیدانی و شبهای دراز | * | که همیخواندم تو را با صد نیاز |
۲۳۷۴ | N | تو همیدانی و شبهای دراز | * | که همیخواندم تو را با صد نیاز |
۲۳۷۵ | Q | پیشِ خلق این را اگر خود قدر نیست | * | پیشِ تو همچون چراغِ روشنیست |
۲۳۷۵ | N | پیش خلق این را اگر خود قدر نیست | * | پیش تو همچون چراغ روشنی است |