vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3057

بیان آنک علم را دو پرّست و گمان را یک پرّست ناقص آمد ظن به پرواز ابترست، مثال ظنّ و یقین در علم
۱۵۱۰Qعلم را دو پَر گُمان را یک پَرست * ناقص آمد ظنْ بپرواز اَبْتَرست
۱۵۱۰Nعلم را دو پر گمان را یک پر است * ناقص آمد ظن به پرواز ابتر است
۱۵۱۱Qمرغِ یک پَر زود افتد سَرْنگون * باز بر پرَّد دو گامی یا فزون
۱۵۱۱Nمرغ یک پر زود افتد سر نگون * باز بر پرد دو گامی یا فزون
۱۵۱۲Qاُفت و خیزان می‌رود مرغِ گُمان * با یکی پَر بر اُمیدِ آشیان
۱۵۱۲Nافت و خیزان می‌رود مرغ گمان * با یکی پر بر امید آشیان
۱۵۱۳Qچون ز ظن وا رَست علمش رو نمود * شد دو پَرّ آن مرغِ یک پَر پَر گشود
۱۵۱۳Nچون ز ظن وارست علمش رو نمود * شد دو پر آن مرغ یک پر پر گشود
۱۵۱۴Qبعد از آن یَمْشِی سَوِیَّاً مستقیم * نه عَلَی وَجْهِهْ مُکِبَّا أَوْ سَقیم
۱۵۱۴Nبعد از آن یمشی سویا مستقیم * نی علی وجهه مکبا او سقیم
۱۵۱۵Qبا دو پَر بر می‌پرد چون جبرئیل * بی‌گمان و بی‌مگر بی‌قال و قیل
۱۵۱۵Nبا دو پر بر می‌پرد چون جبرئیل * بی‌گمان و بی‌مگر بی‌قال و قیل
۱۵۱۶Qگر همهٔ عالم بگویندش تُوی * بر رهِ یزدان و دینِ مُسْتَوی
۱۵۱۶Nگر همه‌ی عالم بگویندش توی * بر ره یزدان و دین مستوی
۱۵۱۷Qاو نگردد گرم‌تر از گفتشان * جانِ طاقِ او نگردد جُفتشان
۱۵۱۷Nاو نگردد گرم‌تر از گفتشان * جان طاق او نگردد جفتشان
۱۵۱۸Qور همه گویند او را گُمرهی * کوه پنداری و تو برگِ کَهی
۱۵۱۸Nور همه گویند او را گمرهی * کوه پنداری و تو برگ کهی
۱۵۱۹Qاو نَیُفْتد در گمان از طَعْنشان * او نگردد دردمند از ظَعْنشان
۱۵۱۹Nاو نیفتد در گمان از طعنشان * او نگردد دردمند از ظعنشان
۱۵۲۰Qبلک گر دریا و کوه آید بگفت * گویدش با گُم‌رهی گشتی تو جُفت
۱۵۲۰Nبلکه گر دریا و کوه آید به گفت * گویدش با گمرهی گشتی تو جفت
۱۵۲۱Qهیچ یک ذرَّه نیفتد در خیال * یا به طعنِ طاعنان رنجورحال
۱۵۲۱Nهیچ یک ذره نیفتد در خیال * یا به طعن طاعنان رنجور حال