block:3056
۱۴۹۰ | Q | ای تقاضاگر درون همچون جَنین | * | چون تقاضا میکنی اِتمامِ این |
۱۴۹۰ | N | ای تقاضاگر درون همچون جنین | * | چون تقاضا میکنی اتمام این |
۱۴۹۱ | Q | سهل گردان ره نما توفیق دِه | * | یا تقاضا را بِهل بر ما منِه |
۱۴۹۱ | N | سهل گردان ره نما توفیق ده | * | یا تقاضا را بهل بر ما منه |
۱۴۹۲ | Q | چون ز مُفلس زر تقاضا میکنی | * | زر بِبَخشَش در سِر ای شاه غَنی |
۱۴۹۲ | N | چون ز مفلس زر تقاضا میکنی | * | زر ببخشش در سر ای شاه غنی |
۱۴۹۳ | Q | بیتو نظم و قافیه شام و سَحَر | * | زَهْره کَیْ دارد که آید در نظر |
۱۴۹۳ | N | بیتو نظم و قافیه شام و سحر | * | زهره کی دارد که آید در نظر |
۱۴۹۴ | Q | نظم و تجنیس و قوافی ای علیم | * | بندهٔ امر تواند از ترس و بیم |
۱۴۹۴ | N | نظم و تجنیس و قوافی ای علیم | * | بندهی امر تواند از ترس و بیم |
۱۴۹۵ | Q | چون مُسَبّح کردهای هر چیز را | * | ذاتِ بیتمییز و با تمییز را |
۱۴۹۵ | N | چون مسبح کردهای هر چیز را | * | ذات بیتمییز و با تمییز را |
۱۴۹۶ | Q | هر یکی تسبیح بر نوعی دگر | * | گوید و از حالِ آن این بیخبر |
۱۴۹۶ | N | هر یکی تسبیح بر نوعی دگر | * | گوید و از حال آن این بیخبر |
۱۴۹۷ | Q | آدمی مُنْکِر ز تسبیحِ جَماد | * | و آن جماد اندر عبادت اوستاد |
۱۴۹۷ | N | آدمی منکر ز تسبیح جماد | * | و آن جماد اندر عبادت اوستاد |
۱۴۹۸ | Q | بلک هفتاد و دو مِلَّت هر یکی | * | بیخبر از یکدگر و اندر شکی |
۱۴۹۸ | N | بلکه هفتاد و دو ملت هر یکی | * | بیخبر از یکدگر و اندر شکی |
۱۴۹۹ | Q | چون دو ناطق را ز حالِ همدگر | * | نیست آگه چون بود دیوار و دَر |
۱۴۹۹ | N | چون دو ناطق را ز حال همدگر | * | نیست آگه چون بود دیوار و در |
۱۵۰۰ | Q | چون من از تسبیحِ ناطق غافلم | * | چون بداند سُبحهٔ صامت دلم |
۱۵۰۰ | N | چون من از تسبیح ناطق غافلم | * | چون بداند سبحهی صامت دلم |
۱۵۰۱ | Q | هست سُنّی را یکی تسبیحِ خاص | * | هست جبری را ضِدِ آن در مَناص |
۱۵۰۱ | N | سنی از تسبیح جبری بیخبر | * | جبری از تسبیح سنی بیاثر |
۱۵۰۲ | Q | سُنّی از تسبیحِ جَبَری بیخبر | * | جبری از تسبیحِ سُنّی بیاثر |
۱۵۰۲ | N | هست سنی را یکی تسبیح خاص | * | هست جبری را ضد آن در مناص |
۱۵۰۳ | Q | این همیگوید که آن ضالّست و گُم | * | بیخبر از حالِ او وز اَمرِ قُمْ |
۱۵۰۳ | N | این همیگوید که آن ضالست و گم | * | بیخبر از حال او وز امر قُمْ |
۱۵۰۴ | Q | و آن همیگوید که این را چه خبر | * | جنگشان افکند یزدان از قَدَر |
۱۵۰۴ | N | و آن همیگوید که این را چه خبر | * | جنگشان افکند یزدان از قدر |
۱۵۰۵ | Q | گوهرِ هر یک هُوَیْدا میکند | * | جِنْس از ناجِنْس پیدا میکند |
۱۵۰۵ | N | گوهر هر یک هویدا میکند | * | جنس از ناجنس پیدا میکند |
۱۵۰۶ | Q | قهر را از لطف داند هر کسی | * | خواه دانا خواه نادان یا خَسی |
۱۵۰۶ | N | قهر را از لطف داند هر کسی | * | خواه دانا خواه نادان یا خسی |
۱۵۰۷ | Q | لیک لطفی قهر در پنهان شده | * | یا که قهری در دلِ لطف آمده |
۱۵۰۷ | N | لیک لطفی قهر در پنهان شده | * | یا که قهری در دل لطف آمده |
۱۵۰۸ | Q | کم کسی داند مگر ربّانیی | * | کِش بود در دل مِحَکَّ جانیی |
۱۵۰۸ | N | کم کسی داند مگر ربانیی | * | کش بود در دل محک جانیی |
۱۵۰۹ | Q | باقیان زین دو گمانی میبَرند | * | سوی لانهٔ خود بیک پَر میپَرند |
۱۵۰۹ | N | باقیان زین دو گمانی میبرند | * | سوی لانهی خود به یک پر میپرند |