vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3056

عذر گفتن نظم کننده و مدد خواستن
۱۴۹۰Qای تقاضاگر درون همچون جَنین * چون تقاضا می‌کنی اِتمامِ این
۱۴۹۰Nای تقاضاگر درون همچون جنین * چون تقاضا می‌کنی اتمام این
۱۴۹۱Qسهل گردان ره نما توفیق دِه * یا تقاضا را بِهل بر ما منِه
۱۴۹۱Nسهل گردان ره نما توفیق ده * یا تقاضا را بهل بر ما منه
۱۴۹۲Qچون ز مُفلس زر تقاضا می‌کنی * زر بِبَخشَش در سِر ای شاه غَنی
۱۴۹۲Nچون ز مفلس زر تقاضا می‌کنی * زر ببخشش در سر ای شاه غنی
۱۴۹۳Qبی‌تو نظم و قافیه شام و سَحَر * زَهْره کَیْ دارد که آید در نظر
۱۴۹۳Nبی‌تو نظم و قافیه شام و سحر * زهره کی دارد که آید در نظر
۱۴۹۴Qنظم و تجنیس و قوافی ای علیم * بندهٔ امر تواند از ترس و بیم
۱۴۹۴Nنظم و تجنیس و قوافی ای علیم * بنده‌ی امر تواند از ترس و بیم
۱۴۹۵Qچون مُسَبّح کرده‌ای هر چیز را * ذاتِ بی‌تمییز و با تمییز را
۱۴۹۵Nچون مسبح کرده‌ای هر چیز را * ذات بی‌تمییز و با تمییز را
۱۴۹۶Qهر یکی تسبیح بر نوعی دگر * گوید و از حالِ آن این بی‌خبر
۱۴۹۶Nهر یکی تسبیح بر نوعی دگر * گوید و از حال آن این بی‌خبر
۱۴۹۷Qآدمی مُنْکِر ز تسبیحِ جَماد * و آن جماد اندر عبادت اوستاد
۱۴۹۷Nآدمی منکر ز تسبیح جماد * و آن جماد اندر عبادت اوستاد
۱۴۹۸Qبلک هفتاد و دو مِلَّت هر یکی * بی‌خبر از یکدگر و اندر شکی
۱۴۹۸Nبلکه هفتاد و دو ملت هر یکی * بی‌خبر از یکدگر و اندر شکی
۱۴۹۹Qچون دو ناطق را ز حالِ همدگر * نیست آگه چون بود دیوار و دَر
۱۴۹۹Nچون دو ناطق را ز حال همدگر * نیست آگه چون بود دیوار و در
۱۵۰۰Qچون من از تسبیحِ ناطق غافلم * چون بداند سُبحهٔ صامت دلم
۱۵۰۰Nچون من از تسبیح ناطق غافلم * چون بداند سبحه‌ی صامت دلم
۱۵۰۱Qهست سُنّی را یکی تسبیحِ خاص * هست جبری را ضِدِ آن در مَناص
۱۵۰۱Nسنی از تسبیح جبری بی‌خبر * جبری از تسبیح سنی بی‌اثر
۱۵۰۲Qسُنّی از تسبیحِ جَبَری بی‌خبر * جبری از تسبیحِ سُنّی بی‌اثر
۱۵۰۲Nهست سنی را یکی تسبیح خاص * هست جبری را ضد آن در مناص
۱۵۰۳Qاین همی‌گوید که آن ضالّست و گُم * بی‌خبر از حالِ او وز اَمرِ قُمْ
۱۵۰۳Nاین همی‌گوید که آن ضالست و گم * بی‌خبر از حال او وز امر قُمْ
۱۵۰۴Qو آن همی‌گوید که این را چه خبر * جنگشان افکند یزدان از قَدَر
۱۵۰۴Nو آن همی‌گوید که این را چه خبر * جنگشان افکند یزدان از قدر
۱۵۰۵Qگوهرِ هر یک هُوَیْدا می‌کند * جِنْس از ناجِنْس پیدا می‌کند
۱۵۰۵Nگوهر هر یک هویدا می‌کند * جنس از ناجنس پیدا می‌کند
۱۵۰۶Qقهر را از لطف داند هر کسی * خواه دانا خواه نادان یا خَسی
۱۵۰۶Nقهر را از لطف داند هر کسی * خواه دانا خواه نادان یا خسی
۱۵۰۷Qلیک لطفی قهر در پنهان شده * یا که قهری در دلِ لطف آمده
۱۵۰۷Nلیک لطفی قهر در پنهان شده * یا که قهری در دل لطف آمده
۱۵۰۸Qکم کسی داند مگر ربّانیی * کِش بود در دل مِحَکَّ جانیی
۱۵۰۸Nکم کسی داند مگر ربانیی * کش بود در دل محک جانیی
۱۵۰۹Qباقیان زین دو گمانی می‌بَرند * سوی لانهٔ خود بیک پَر می‌پَرند
۱۵۰۹Nباقیان زین دو گمانی می‌برند * سوی لانه‌ی خود به یک پر می‌پرند