block:3054
۱۴۵۰ | Q | آن یکی در عهدِ داوودِ نبی | * | نزدِ هر دانا و پیشِ هر غَبی |
۱۴۵۰ | N | آن یکی در عهد داود نبی | * | نزد هر دانا و پیش هر غبی |
۱۴۵۱ | Q | این دعا میکرد دایم کای خدا | * | ثَرْوتی بیرنج روزی کن مرا |
۱۴۵۱ | N | این دعا میکرد دایم کای خدا | * | ثروتی بیرنج روزی کن مرا |
۱۴۵۲ | Q | چون مرا تو آفریدی کاهلی | * | زخمخواری سُست جُنْبی مَنْبَلی |
۱۴۵۲ | N | چون مرا تو آفریدی کاهلی | * | زخم خواری سست جنبی منبلی |
۱۴۵۳ | Q | بر خرانِ پشتریشِ بیمُراد | * | بارِ اسپان و اَسَتَران نتْوان نهاد |
۱۴۵۳ | N | بر خران پشت ریش بیمراد | * | بار اسبان و استران نتوان نهاد |
۱۴۵۴ | Q | کاهلم چون آفریدی ای مَلی | * | روزیَم دِه هم ز راهِ کاهلی |
۱۴۵۴ | N | کاهلم چون آفریدی ای ملی | * | روزیم ده هم ز راه کاهلی |
۱۴۵۵ | Q | کاهلم من سایه خُسبم در وجود | * | خفتم اندر سایهٔ این فضل و جود |
۱۴۵۵ | N | کاهلم من سایه خسبم در وجود | * | خفتم اندر سایهی این فضل و جود |
۱۴۵۶ | Q | کاهلان و سایه خُسپان را مگر | * | روزیی بنْوشتهای نوعی دگر |
۱۴۵۶ | N | کاهلان و سایه خسبان را مگر | * | روزیی بنوشتهای نوعی دگر |
۱۴۵۷ | Q | هرکرا پایست جوید روزیی | * | هرکرا پا نیست کن دلسوزیی |
۱۴۵۷ | N | هر که را پای است جوید روزیی | * | هر که را پا نیست کن دل سوزیی |
۱۴۵۸ | Q | رزق را میران بسوی آن حزین | * | ابر را باران بسوی هر زمین |
۱۴۵۸ | N | رزق را میران به سوی آن حزین | * | ابر را میکش به سوی هر زمین |
۱۴۵۹ | Q | چون زمین را پا نباشد جُودِ تو | * | ابر را راند بسوی او دُو تو |
۱۴۵۹ | N | چون زمین را پا نباشد جود تو | * | ابر را راند به سوی او دو تو |
۱۴۶۰ | Q | طفل را چون پا نباشد مادرش | * | آید و ریزد وظیفه بر سَرش |
۱۴۶۰ | N | طفل را چون پا نباشد مادرش | * | آید و ریزد وظیفه بر سرش |
۱۴۶۱ | Q | روزیی خواهم بناگه بیتَعَب | * | که ندارم من ز کوششِ جز طلب |
۱۴۶۱ | N | روزیی خواهم به ناگه بیتعب | * | که ندارم من ز کوشش جز طلب |
۱۴۶۲ | Q | مدَّتِ بسیار میکرد این دعا | * | روز تا شب شب همه شب تا ضُحَی |
۱۴۶۲ | N | مدت بسیار میکرد این دعا | * | روز تا شب شب همه شب تا ضحی |
۱۴۶۳ | Q | خلق میخندید بر گفتارِ او | * | بر طَمَع خامی و بر پیکارِ او |
۱۴۶۳ | N | خلق میخندید بر گفتار او | * | بر طمع خامی و بر پیکار او |
۱۴۶۴ | Q | که چه میگوید عجب این سُست ریش | * | یا کسی دادست بنگِ بیهُشیش |
۱۴۶۴ | N | که چه میگوید عجب این سست ریش | * | یا کسی دادهست بنگ بیهشیش |
۱۴۶۵ | Q | راهِ روزی کسب و رنجست و تعب | * | هر کسی را پیشهای داد و طلب |
۱۴۶۵ | N | راه روزی کسب و رنج است و تعب | * | هر کسی را پیشهای داد و طلب |
۱۴۶۶ | Q | اُطْلُبُوا ٱلْأَرْزاقَ فی أَسبابِها | * | اُدْخُلُوا ٱلٰأَوْطانَ مِنْ أَبوابِها |
۱۴۶۶ | N | اطلبوا الأرزاق فی أسبابها | * | ادخلوا الأوطان من أبوابها |
۱۴۶۷ | Q | شاه و سلطان و رسولِ حق کنون | * | هست داودِ نبی ذو فُنون |
۱۴۶۷ | N | شاه و سلطان و رسول حق کنون | * | هست داود نبی ذو فنون |
۱۴۶۸ | Q | با چنان عِزّی و نازی کاندروست | * | که گزیدستش عنایتهای دوست |
۱۴۶۸ | N | با چنان عزی و نازی کاندر اوست | * | که گزیدستش عنایتهای دوست |
۱۴۶۹ | Q | مُعجزاتش بیشمار و بیعدد | * | موجِ بخشایش مدد اندر مدد |
۱۴۶۹ | N | معجزاتش بیشمار و بیعدد | * | موج بخشایش مدد اندر مدد |
۱۴۷۰ | Q | هیچ کس را خود ز آدم تا کنون | * | کَی بُدهست آوازِ صد چون ارغنون |
۱۴۷۰ | N | هیچ کس را خود ز آدم تا کنون | * | کی بدهست آواز صد چون ارغنون |
۱۴۷۱ | Q | که بهَر وعظی بمیراند دویست | * | آدمی را صوتِ خوبش کرد نیست |
۱۴۷۱ | N | که به هر وعظی بمیراند دویست | * | آدمی را صوت خویش کرد نیست |
۱۴۷۲ | Q | شیر و آهو جمع گردد آن زمان | * | سوی تذکیرش مُغفَّل این از آن |
۱۴۷۲ | N | شیر و آهو جمع گردد آن زمان | * | سوی تذکیرش مغفل این از آن |
۱۴۷۳ | Q | کوه و مرغان همرسایل با دَمش | * | هر دو اندر وقتِ دعوت مَحْرَمش |
۱۴۷۳ | N | کوه و مرغان هم رسایل با دمش | * | هر دو اندر وقت دعوت محرمش |
۱۴۷۴ | Q | این و صد چندین مرورا معجزات | * | نورِ رُویش بیجِهات و در جِهات |
۱۴۷۴ | N | این و صد چندین مر او را معجزات | * | نور رویش بیجهات و در جهات |
۱۴۷۵ | Q | با همه تمکین خدا روزی او | * | کرده باشد بسته اندر جُست و جُو |
۱۴۷۵ | N | با همه تمکین خدا روزی او | * | کرده باشد بسته اندر جستجو |
۱۴۷۶ | Q | بیزِرِهبافی و رنجی روزیَش | * | مینیاید با همه پیروزیَش |
۱۴۷۶ | N | بیزره بافی و رنجی روزیاش | * | مینیاید با همه پیروزیاش |
۱۴۷۷ | Q | این چنین مخذولِ واپس ماندهای | * | خانه کندهٔ دُون و گردون راندهای |
۱۴۷۷ | N | این چنین مخذول واپس ماندهای | * | خانه کندهی دون و گردون راندهای |
۱۴۷۸ | Q | این چنین مُدْبِر همیخواهد که زود | * | بیتجارت پُر کند دامن ز سود |
۱۴۷۸ | N | این چنین مدبر همیخواهد که زود | * | بیتجارت پر کند دامن ز سود |
۱۴۷۹ | Q | این چنین گیجی بیامد در میان | * | که بر آیم بر فلک بینردبان |
۱۴۷۹ | N | این چنین گیجی بیامد در میان | * | که بر آیم بر فلک بینردبان |
۱۴۸۰ | Q | این همیگفتش بتَسْخَر رو بگیر | * | که رسیدت روزی و آمد بَشیر |
۱۴۸۰ | N | این همیگفتش به تسخر رو بگیر | * | که رسیدت روزی و آمد بشیر |
۱۴۸۱ | Q | و آن همیخندید ما را هم بده | * | زانچ یابی هدیهای سالارِ دِه |
۱۴۸۱ | N | و آن همیخندید ما را هم بده | * | ز انچه یابی هدیهای سالار ده |
۱۴۸۲ | Q | او ازین تشنیعِ مردم وین فُسوس | * | کم نمیکرد از دعا و چاپلوس |
۱۴۸۲ | N | او از این تشنیع مردم وین فسوس | * | کم نمیکرد از دعا و چاپلوس |
۱۴۸۳ | Q | تا که شد در شهر معروف و شهیر | * | کو ز اَنْبانِ تهی جوید پنیر |
۱۴۸۳ | N | تا که شد در شهر معروف و شهیر | * | کاو ز انبان تهی جوید پنیر |
۱۴۸۴ | Q | شد مَثَل در خامطبعی آن گدا | * | او ازین خواهش نمیآمد جُدا |
۱۴۸۴ | N | شد مثل در خام طبعی آن گدا | * | او از این خواهش نمیآمد جدا |