vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3054

حکایت آن شخص کی در عهد داود شب و روز دعا می‌کرد کی مرا روزی حلال دِه بی رنج
۱۴۵۰Qآن یکی در عهدِ داوودِ نبی * نزدِ هر دانا و پیشِ هر غَبی
۱۴۵۰Nآن یکی در عهد داود نبی * نزد هر دانا و پیش هر غبی
۱۴۵۱Qاین دعا می‌کرد دایم کای خدا * ثَرْوتی بی‌رنج روزی کن مرا
۱۴۵۱Nاین دعا می‌کرد دایم کای خدا * ثروتی بی‌رنج روزی کن مرا
۱۴۵۲Qچون مرا تو آفریدی کاهلی * زخم‌خواری سُست جُنْبی مَنْبَلی
۱۴۵۲Nچون مرا تو آفریدی کاهلی * زخم خواری سست جنبی منبلی
۱۴۵۳Qبر خرانِ پشت‌ریشِ بی‌مُراد * بارِ اسپان و اَسَتَران نتْوان نهاد
۱۴۵۳Nبر خران پشت ریش بی‌مراد * بار اسبان و استران نتوان نهاد
۱۴۵۴Qکاهلم چون آفریدی ای مَلی * روزیَم دِه هم ز راهِ کاهلی
۱۴۵۴Nکاهلم چون آفریدی ای ملی * روزیم ده هم ز راه کاهلی
۱۴۵۵Qکاهلم من سایه خُسبم در وجود * خفتم اندر سایهٔ این فضل و جود
۱۴۵۵Nکاهلم من سایه خسبم در وجود * خفتم اندر سایه‌ی این فضل و جود
۱۴۵۶Qکاهلان و سایه خُسپان را مگر * روزیی بنْوشته‌ای نوعی دگر
۱۴۵۶Nکاهلان و سایه خسبان را مگر * روزیی بنوشته‌ای نوعی دگر
۱۴۵۷Qهرکرا پایست جوید روزیی * هرکرا پا نیست کن دلسوزیی
۱۴۵۷Nهر که را پای است جوید روزیی * هر که را پا نیست کن دل سوزیی
۱۴۵۸Qرزق را می‌ران بسوی آن حزین * ابر را باران بسوی هر زمین
۱۴۵۸Nرزق را می‌ران به سوی آن حزین * ابر را می‌کش به سوی هر زمین
۱۴۵۹Qچون زمین را پا نباشد جُودِ تو * ابر را راند بسوی او دُو تو
۱۴۵۹Nچون زمین را پا نباشد جود تو * ابر را راند به سوی او دو تو
۱۴۶۰Qطفل را چون پا نباشد مادرش * آید و ریزد وظیفه بر سَرش
۱۴۶۰Nطفل را چون پا نباشد مادرش * آید و ریزد وظیفه بر سرش
۱۴۶۱Qروزیی خواهم بناگه بی‌تَعَب * که ندارم من ز کوششِ جز طلب
۱۴۶۱Nروزیی خواهم به ناگه بی‌تعب * که ندارم من ز کوشش جز طلب
۱۴۶۲Qمدَّتِ بسیار می‌کرد این دعا * روز تا شب شب همه شب تا ضُحَی
۱۴۶۲Nمدت بسیار می‌کرد این دعا * روز تا شب شب همه شب تا ضحی
۱۴۶۳Qخلق می‌خندید بر گفتارِ او * بر طَمَع خامی و بر پیکارِ او
۱۴۶۳Nخلق می‌خندید بر گفتار او * بر طمع خامی و بر پیکار او
۱۴۶۴Qکه چه می‌گوید عجب این سُست ریش * یا کسی دادست بنگِ بی‌هُشیش
۱۴۶۴Nکه چه می‌گوید عجب این سست ریش * یا کسی داده‌ست بنگ بی‌هشیش
۱۴۶۵Qراهِ روزی کسب و رنجست و تعب * هر کسی را پیشه‌ای داد و طلب
۱۴۶۵Nراه روزی کسب و رنج است و تعب * هر کسی را پیشه‌ای داد و طلب
۱۴۶۶Qاُطْلُبُوا ٱلْأَرْزاقَ فی أَسبابِها * اُدْخُلُوا ٱلٰأَوْطانَ مِنْ أَبوابِها
۱۴۶۶Nاطلبوا الأرزاق فی أسبابها * ادخلوا الأوطان من أبوابها
۱۴۶۷Qشاه و سلطان و رسولِ حق کنون * هست داودِ نبی ذو فُنون
۱۴۶۷Nشاه و سلطان و رسول حق کنون * هست داود نبی ذو فنون
۱۴۶۸Qبا چنان عِزّی و نازی کاندروست * که گزیدستش عنایتهای دوست
۱۴۶۸Nبا چنان عزی و نازی کاندر اوست * که گزیدستش عنایتهای دوست
۱۴۶۹Qمُعجزاتش بی‌شمار و بی‌عدد * موجِ بخشایش مدد اندر مدد
۱۴۶۹Nمعجزاتش بی‌شمار و بی‌عدد * موج بخشایش مدد اندر مدد
۱۴۷۰Qهیچ کس را خود ز آدم تا کنون * کَی بُده‌ست آوازِ صد چون ارغنون
۱۴۷۰Nهیچ کس را خود ز آدم تا کنون * کی بده‌ست آواز صد چون ارغنون
۱۴۷۱Qکه بهَر وعظی بمیراند دویست * آدمی را صوتِ خوبش کرد نیست
۱۴۷۱Nکه به هر وعظی بمیراند دویست * آدمی را صوت خویش کرد نیست
۱۴۷۲Qشیر و آهو جمع گردد آن زمان * سوی تذکیرش مُغفَّل این از آن
۱۴۷۲Nشیر و آهو جمع گردد آن زمان * سوی تذکیرش مغفل این از آن
۱۴۷۳Qکوه و مرغان هم‌رسایل با دَمش * هر دو اندر وقتِ دعوت مَحْرَمش
۱۴۷۳Nکوه و مرغان هم رسایل با دمش * هر دو اندر وقت دعوت محرمش
۱۴۷۴Qاین و صد چندین مرورا معجزات * نورِ رُویش بی‌جِهات و در جِهات
۱۴۷۴Nاین و صد چندین مر او را معجزات * نور رویش بی‌جهات و در جهات
۱۴۷۵Qبا همه تمکین خدا روزی او * کرده باشد بسته اندر جُست و جُو
۱۴۷۵Nبا همه تمکین خدا روزی او * کرده باشد بسته اندر جستجو
۱۴۷۶Qبی‌زِرِه‌بافی و رنجی روزیَش * می‌نیاید با همه پیروزیَش
۱۴۷۶Nبی‌زره بافی و رنجی روزی‌اش * می‌نیاید با همه پیروزی‌اش
۱۴۷۷Qاین چنین مخذولِ واپس مانده‌ای * خانه کندهٔ دُون و گردون رانده‌ای
۱۴۷۷Nاین چنین مخذول واپس مانده‌ای * خانه کنده‌ی دون و گردون رانده‌ای
۱۴۷۸Qاین چنین مُدْبِر همی‌خواهد که زود * بی‌تجارت پُر کند دامن ز سود
۱۴۷۸Nاین چنین مدبر همی‌خواهد که زود * بی‌تجارت پر کند دامن ز سود
۱۴۷۹Qاین چنین گیجی بیامد در میان * که بر آیم بر فلک بی‌نردبان
۱۴۷۹Nاین چنین گیجی بیامد در میان * که بر آیم بر فلک بی‌نردبان
۱۴۸۰Qاین همی‌گفتش بتَسْخَر رو بگیر * که رسیدت روزی و آمد بَشیر
۱۴۸۰Nاین همی‌گفتش به تسخر رو بگیر * که رسیدت روزی و آمد بشیر
۱۴۸۱Qو آن همی‌خندید ما را هم بده * زانچ یابی هدیه‌ای سالارِ دِه
۱۴۸۱Nو آن همی‌خندید ما را هم بده * ز انچه یابی هدیه‌ای سالار ده
۱۴۸۲Qاو ازین تشنیعِ مردم وین فُسوس * کم نمی‌کرد از دعا و چاپلوس
۱۴۸۲Nاو از این تشنیع مردم وین فسوس * کم نمی‌کرد از دعا و چاپلوس
۱۴۸۳Qتا که شد در شهر معروف و شهیر * کو ز اَنْبانِ تهی جوید پنیر
۱۴۸۳Nتا که شد در شهر معروف و شهیر * کاو ز انبان تهی جوید پنیر
۱۴۸۴Qشد مَثَل در خام‌طبعی آن گدا * او ازین خواهش نمی‌آمد جُدا
۱۴۸۴Nشد مثل در خام طبعی آن گدا * او از این خواهش نمی‌آمد جدا