vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3033

پیدا شدن استارهٔ موسی علیه السَّلام بر آسمان و غریو منجمان در میدان
۹۰۲Qبر فلک پیدا شد آن استاره‌اش * کوری فرعون و مکر و چاره‌اش
۹۰۲Nبر فلک پیدا شد آن استاره‌اش * کوری فرعون و مکر و چاره‌اش
۹۰۳Qروز شد گفتش که ای عمران بَرُو * واقفِ آن غلغل و آن بانگ شَوْ
۹۰۳Nروز شد گفتش که ای عمران برو * واقف آن غلغل و آن بانگ شو
۹۰۴Qراند عمران جانبِ میدان و گفت * این چه غُلْغل بود شاهنشه نخفت
۹۰۴Nراند عمران جانب میدان و گفت * این چه غلغل بود شاهنشه نخفت
۹۰۵Qهر مُنَجَّم سَرْبرهنه جامه چاک * همچو اصحابِ عَزا بوسید خاک
۹۰۵Nهر منجم سر برهنه جامه چاک * همچو اصحاب عزا بوسید خاک
۹۰۶Qهمچو اصحابِ عزا آوازشان * بُد گرفته از فغان و سازشان
۹۰۶Nهمچو اصحاب عزا آوازشان * بد گرفته از فغان و سازشان
۹۰۷Qریش و مُو بر کَنده رُو بدْریدگان * خاک بر سر کرده پُر خون دیدگان
۹۰۷Nریش و مو بر کنده رو بدریدگان * خاک بر سر کرده پر خون دیده‌گان
۹۰۸Qگفت خیرست این چه آشوبست و حال * بَد نشانی می‌دهد منحوس سال
۹۰۸Nگفت خیر است این چه آشوب است و حال * بد نشانی می‌دهد منحوس سال
۹۰۹Qعذر آوردند و گفتند ای امیر * کرد ما را دستِ تقدیرش اسیر
۹۰۹Nعذر آوردند و گفتند ای امیر * کرد ما را دست تقدیرش اسیر
۹۱۰Qاین همه کردیم و دولت تیره شد * دشمنِ شه هست گشت و چیره شد
۹۱۰Nاین همه کردیم و دولت تیره شد * دشمن شه هست گشت و چیره شد
۹۱۱Qشب ستارهٔ آن پسر آمد عیان * کوری ما بر جَبینِ آسمان
۹۱۱Nشب ستاره‌ی آن پسر آمد عیان * کوری ما بر جبین آسمان
۹۱۲Qزد ستارهٔ آن پَیَمبر بر سما * ما ستاره‌بار گشتیم از بُکا
۹۱۲Nزد ستاره‌ی آن پیمبر بر سما * ما ستاره بار گشتیم از بکا
۹۱۳Qبا دلِ خوش شاد عمران وز نفاق * دست بر سر می‌برد کاه اؐلْفِراق
۹۱۳Nبا دل خوش شاد عمران و ز نفاق * دست بر سر می‌برد کاه الفراق
۹۱۴Qکرد عمران خویش پُر خشم و تُرُش * رفت چون دیوانگان بی‌عقل و هُش
۹۱۴Nکرد عمران خویش پر خشم و ترش * رفت چون دیوانگان بی‌عقل و هش
۹۱۵Qخویشتن را اعجمی کرد و براند * گفتهای بس خَشِن بر جمع خواند
۹۱۵Nخویشتن را اعجمی کرد و براند * گفتهای بس خشن بر جمع خواند
۹۱۶Qخویشتن را تُرْش و غمگین ساخت او * نردهای بازگونه باخت او
۹۱۶Nخویشتن را ترش و غمگین ساخت او * نردهای باژگونه باخت او
۹۱۷Qگفتشان شاهِ مرا بفْریفتید * از خیانت وز طمع نشْکیفتید
۹۱۷Nگفتشان شاه مرا بفریفتید * از خیانت و ز طمع نشکیفتید
۹۱۸Qسوی میدان شاه را انگیختید * آبِ رویِ شاهِ ما را ریختید
۹۱۸Nسوی میدان شاه را انگیختید * آب روی شاه ما را ریختید
۹۱۹Qدست بر سینه زدید اندر ضمان * شاه را ما فارغ آریم از غمان
۹۱۹Nدست بر سینه زدید اندر ضمان * شاه را ما فارغ آریم از غمان
۹۲۰Qشاه هم بشْنید و گفت ای خاینان * من بر آویزم شما را بی‌امان
۹۲۰Nشاه هم بشنید و گفت ای خاینان * من بر آویزم شما را بی‌امان
۹۲۱Qخویش را در مُضْحَکه انداختم * مالها با دشمنان درباختم
۹۲۱Nخویش را در مضحکه انداختم * مالها با دشمنان درباختم
۹۲۲Qتا که امشب جمله اسرائیلیان * دُور ماندند از ملاقاتِ زنان
۹۲۲Nتا که امشب جمله اسرائیلیان * دور ماندند از ملاقات زنان
۹۲۳Qمال رفت و آبِ رُو و کارْ خام * این بود یاری و افعالِ کرام
۹۲۳Nمال رفت و آب رو و کار خام * این بود یاری و افعال کرام
۹۲۴Qسالها اِدْرار و خلعت می‌بَرید * مَملکتها را مسلَّم می‌خورید
۹۲۴Nسالها ادرار و خلعت می‌برید * مملکتها را مسلم می‌خورید
۹۲۵Qرایتان این بود و فرهنگ و نُجوم * طبل خوارانید و مکّارید و شوم
۹۲۵Nرایتان این بود و فرهنگ و نجوم * طبل خوارانید و مکارید و شوم
۹۲۶Qمن شما را بر دَرَم و آتش زنم * بینی و گوش و لبانتان بر کَنَم
۹۲۶Nمن شما را بر درم و آتش زنم * بینی و گوش و لبانتان بر کنم
۹۲۷Qمن شما را هیزمِ آتش کنم * عیشِ رفته بر شما ناخوش کنم
۹۲۷Nمن شما را هیزم آتش کنم * عیش رفته بر شما ناخوش کنم
۹۲۸Qسجده کردند و بگفتند ای خدیو * گر یکی کرَّت ز ما چَرْبید دیو
۹۲۸Nسجده کردند و بگفتند ای خدیو * گر یکی کرت ز ما چربید دیو
۹۲۹Qسالها دفعِ بلاها کرده‌ایم * وَهْم حیران ز آنچ ماها کرده‌ایم
۹۲۹Nسالها دفع بلاها کرده‌ایم * وهم حیران ز آن چه ماها کرده‌ایم
۹۳۰Qفَوْت شد از ما و حَمْلش شد پَدید * نُطفه‌اش جَسْت و رَحِم اندر خزید
۹۳۰Nفوت شد از ما و حملش شد پدید * نطفه‌اش جست و رحم اندر خزید
۹۳۱Qلیک استِغْفارِ این روزِ وِلاد * ما نگه داریم ای شاه و قُباد
۹۳۱Nلیک استغفار این روز ولاد * ما نگه داریم ای شاه و قباد
۹۳۲Qروزِ میلادش رَصَد بندیم ما * تا نگردد فوت و نجْهد این قضا
۹۳۲Nروز میلادش رصد بندیم ما * تا نگردد فوت و نجهد این قضا
۹۳۳Qگر نداریم این نگه ما را بکُش * ای غلام رایِ تو افکار و هُش
۹۳۳Nگر نداریم این نگه ما را بکش * ای غلام رای تو افکار و هش
۹۳۴Qتا بنُه مَه می‌شمرد او روز روز * تا نپرَّد تیرِ حکمِ خَصم‌دوز
۹۳۴Nتا به نه مه می‌شمرد او روز روز * تا نپرد تیر حکم خصم دوز
۹۳۵Qچون مکان و لامکان حمله برد * سر نگون آید ز خون خود خورد
۹۳۵Nبر قضا هرک او شبیخون آورد * سر نگون آید ز خون خود خورد
۹۳۶Qچون زمین با آسمان خصمی کند * شوره گردد سر ز مَرْگی بر زند
۹۳۶Nچون زمین با آسمان خصمی کند * شوره گردد سر ز مرگی بر زند
۹۳۷Qنقش با نقّاش پنجه می‌زند * سَبْلتان و ریشِ خود بر می‌کَنَد
۹۳۷Nنقش با نقاش پنجه می‌زند * سبلتان و ریش خود بر می‌کند