block:1123
۲۶۱۶ | Q | ماجرای مرد و زن را مُخلِصی | * | باز میجوید درون مُخلَصی |
۲۶۱۶ | N | ماجرای مرد و زن را مخلصی | * | باز میجوید درون مخلصی |
۲۶۱۷ | Q | ماجرای مرد و زن افتاد نَقْل | * | آن مثالِ نفسِ خود میدان و عَقل |
۲۶۱۷ | N | ماجرای مرد و زن افتاد نقل | * | آن مثال نفس خود میدان و عقل |
۲۶۱۸ | Q | این زن و مردی که نَفْسست و خِرَد | * | نیک بایستست بهرِ نیک و بد |
۲۶۱۸ | N | این زن و مردی که نفس است و خرد | * | نیک بایسته ست بهر نیک و بد |
۲۶۱۹ | Q | وین دو بایسته در این خاکی سرا | * | روز و شب در جنگ و اندر ماجرا |
۲۶۱۹ | N | وین دو بایسته در این خاکی سرا | * | روز و شب در جنگ و اندر ماجرا |
۲۶۲۰ | Q | زن همیخواهد حویجِ خانگاه | * | یعنی آبِ رُو و نان و خوان و جاه |
۲۶۲۰ | N | زن همیخواهد هویج خانگاه | * | یعنی آب رو و نان و خوان و جاه |
۲۶۲۱ | Q | نفس همچون زن پیِ چارهگری | * | گاه خاکی گاه جوید سَرْوَری |
۲۶۲۱ | N | نفس همچون زن پی چارهگری | * | گاه خاکی گاه جوید سروری |
۲۶۲۲ | Q | عقل خود زین فکرها آگاه نیست | * | در دماغش جز غمِ اللَّه نیست |
۲۶۲۲ | N | عقل خود زین فکرها آگاه نیست | * | در دماغش جز غم اللَّه نیست |
۲۶۲۳ | Q | گر چه سِرِّ قصّه این دانهست و دام | * | صورتِ قصّه شنو اکنون تمام |
۲۶۲۳ | N | گر چه سر قصه این دانه ست و دام | * | صورت قصه شنو اکنون تمام |
۲۶۲۴ | Q | گر بیانِ معنوی کافی شدی | * | خلقِ عالم عاطل و باطل بُدی |
۲۶۲۴ | N | گر بیان معنوی کافی شدی | * | خلق عالم عاطل و باطل بدی |
۲۶۲۵ | Q | گر محبَّت فکرت و معنیستی | * | صورتِ روزه و نمازت نیستی |
۲۶۲۵ | N | گر محبت فکرت و معنیستی | * | صورت روزه و نمازت نیستی |
۲۶۲۶ | Q | هدیههای دوستان با همدگر | * | نیست اندر دوستی الَّا صُوَر |
۲۶۲۶ | N | هدیههای دوستان با همدیگر | * | نیست اندر دوستی الا صور |
۲۶۲۷ | Q | تا گواهی داده باشد هَدیهها | * | بر مَحبَتهای مُضمَر در حَفَا |
۲۶۲۷ | N | تا گواهی داده باشد هدیهها | * | بر محبتهای مضمر در حفا |
۲۶۲۸ | Q | زانک احسانهای ظاهر شاهدند | * | بر محبَّتهای سِرّ ای ارجمند |
۲۶۲۸ | N | ز آن که احسانهای ظاهر شاهدند | * | بر محبتهای سر ای ارجمند |
۲۶۲۹ | Q | شاهدت گه راست باشد گه دروغ | * | مست گاهی از مَیْ و گاهی ز دوغ |
۲۶۲۹ | N | شاهدت گه راست باشد گه دروغ | * | مست گاهی از می و گاهی ز دوغ |
۲۶۳۰ | Q | دوغ خورده مستیی پیدا کند | * | های و هوی و سَر گرانیها کند |
۲۶۳۰ | N | دوغ خورده مستیی پیدا کند | * | های و هوی و سر گرانیها کند |
۲۶۳۱ | Q | آن مُرایی در صیام و در صَلاست | * | تا گمان آید که او مستِ ولاست |
۲۶۳۱ | N | آن مرایی در صیام و در صلاست | * | تا گمان آید که او مست ولاست |
۲۶۳۲ | Q | حاصل افعالِ بِرونی دیگرست | * | تا نشان باشد برانچِ مُضْمَرست |
۲۶۳۲ | N | حاصل افعال برونی دیگر است | * | تا نشان باشد بر آن چه مضمر است |
۲۶۳۳ | Q | یا رَب آن تمییز ده ما را بخواست | * | تا شناسیم آن نشان کژ زِ راست |
۲۶۳۳ | N | یا رب آن تمییز ده ما را به خواست | * | تا شناسیم آن نشان کژ ز راست |
۲۶۳۴ | Q | حِسّ را تمییز دانی چون شود | * | آنک حِس یَنْظُرِ بِنُورِ اؐللَّه بود |
۲۶۳۴ | N | حس را تمییز دانی چون شود | * | آن که حس ینظر بنور اللَّه بود |
۲۶۳۵ | Q | ور اثر نبْود سبب هم مُظْهِرست | * | همچو خویشی کز محبَّت مُخبِرست |
۲۶۳۵ | N | ور اثر نبود سبب هم مظهر است | * | همچو خویشی کز محبت مخبر است |
۲۶۳۶ | Q | نبود آنک نور حقش شد امام | * | مر اثر را یا سببها را غُلام |
۲۶۳۶ | N | نبود آن که نور حقَّش شد امام | * | مر اثر را یا سببها را غلام |
۲۶۳۷ | Q | یا محبَّت در درون شُعله زند | * | زَفْت گردد وز اثر فارغ کند |
۲۶۳۷ | N | یا محبت در درون شعله زند | * | زفت گردد وز اثر فارغ کند |
۲۶۳۸ | Q | حاجتش نبْود پَی اِعْلامِ مِهر | * | چون محبَّت نورِ خود زَدْ بر سپهر |
۲۶۳۸ | N | حاجتش نبود پی اعلام مهر | * | چون محبت نور خود زد بر سپهر |
۲۶۳۹ | Q | هست تفصیلات تا گردد تمام | * | این سخن لیکن بجُو تو والسَّلام |
۲۶۳۹ | N | هست تفصیلات تا گردد تمام | * | این سخن لیکن بجو تو و السلام |
۲۶۴۰ | Q | گرچه شد معنی درین صُورت پَدید | * | صورت از معنی قریبست و بعید |
۲۶۴۰ | N | گر چه شد معنی در این صورت پدید | * | صورت از معنی قریب است و بعید |
۲۶۴۱ | Q | در دلالت همچو آبند و درخت | * | چون بماهیَّت روی دورند سخت |
۲۶۴۱ | N | در دلالت همچو آباند و درخت | * | چون به ماهیت روی دورند سخت |
۲۶۴۲ | Q | ترکِ ماهیَّات و خاصیَّات گو | * | شرح کُن احوالِ آن دو ماهرُو |
۲۶۴۲ | N | ترک ماهیات و خاصیات گو | * | شرح کن احوال آن دو ماهرو |