block:1122
۲۶۰۳ | Q | گر ولی زهری خورد نوشی شود | * | ور خورد طالب سِیَه هوشی شود |
۲۶۰۳ | N | گر ولی زهری خورد نوشی شود | * | ور خورد طالب سیه هوشی شود |
۲۶۰۴ | Q | ربّ هَبْ لِی از سلیمان آمدست | * | که مده غیرِ مرا این مُلک و دست |
۲۶۰۴ | N | رب هَبْ لِی از سلیمان آمده ست | * | که مده غیر مرا این ملک و دست |
۲۶۰۵ | Q | تو مکن با غیرِ من این لطف و جُود | * | این حسد را مانَد امَّا آن نبود |
۲۶۰۵ | N | تو مکن با غیر من این لطف و جود | * | این حسد را ماند اما آن نبود |
۲۶۰۶ | Q | نکتهٔ لا یَنْبَغِی میخوان بجان | * | سِرّ مِنْ بَعْدِی ز بخلِ او مدان |
۲۶۰۶ | N | نکتهی لا یَنْبَغِی میخوان به جان | * | سر مِنْ بَعْدِی ز بخل او مدان |
۲۶۰۷ | Q | بلک اندر مُلک دید او صد خطر | * | مو بمو ملکِ جهان بُد بیمِ سَر |
۲۶۰۷ | N | بلکه اندر ملک دید او صد خطر | * | مو به مو ملک جهان بد بیم سر |
۲۶۰۸ | Q | بیمِ سَر با بیمِ سِر با بیمِ دین | * | امتحانی نیست ما را مثلِ این |
۲۶۰۸ | N | بیم سر با بیم سر با بیم دین | * | امتحانی نیست ما را مثل این |
۲۶۰۹ | Q | پس سلیمان همّتی باید که او | * | بگْذرد زین صد هزاران رنگ و بو |
۲۶۰۹ | N | پس سلیمان همتی باید که او | * | بگذرد زین صد هزاران رنگ و بو |
۲۶۱۰ | Q | با چنان قوّت که او را بود هَم | * | موجِ آن مُلکش فرو میبَست دَم |
۲۶۱۰ | N | با چنان قوت که او را بود هم | * | موج آن ملکش فرومیبست دم |
۲۶۱۱ | Q | چون برو بنْشست زین اندوه گَرْد | * | بَر همه شاهان عالَم رحم کرد |
۲۶۱۱ | N | چون بر او بنشست زین اندوه گرد | * | بر همه شاهان عالم رحم کرد |
۲۶۱۲ | Q | شد شفیع و گفت این مُلک و لِوا | * | با کمالی دِه که دادی مر مرا |
۲۶۱۲ | N | شد شفیع و گفت این ملک و لوا | * | با کمالی ده که دادی مر مرا |
۲۶۱۳ | Q | هر کرا بدْهی و بُکنی آن کَرَمْ | * | او سلیمانست و آنکس هم منم |
۲۶۱۳ | N | هر که را بدهی و بکنی آن کرم | * | او سلیمان است و آن کس هم منم |
۲۶۱۴ | Q | او نباشد بَعْدِی او باشد مَعِی | * | خود مَعِی چه بْوَد منم بیمُدَّعی |
۲۶۱۴ | N | او نباشد بعدی او باشد معی | * | خود معی چه بود منم بیمدعی |
۲۶۱۵ | Q | شرحِ این فرضست گفتن لیک من | * | باز میگردم به قصهٔ مرد و زن |
۲۶۱۵ | N | شرح این فرض است گفتن لیک من | * | باز میگردم به قصهی مرد و زن |