block:1120
۲۵۰۹ | Q | ناقهٔ صالح بصورت بُد شُتُر | * | پی بُریدندش ز جهل آن قومِ مُر |
۲۵۰۹ | N | ناقهی صالح به صورت بد شتر | * | پی بریدندش ز جهل آن قوم مر |
۲۵۱۰ | Q | از برای آب چون خصمش شدند | * | نان کور و آب کور ایشان بُدند |
۲۵۱۰ | N | از برای آب چون خصمش شدند | * | نان کور و آب کور ایشان بدند |
۲۵۱۱ | Q | ناقةُ الله آب خورد از جوی و میغ | * | آبِ حق را داشتند از حق دریغ |
۲۵۱۱ | N | ناقة الله آب خورد از جوی و میغ | * | آب حق را داشتند از حق دریغ |
۲۵۱۲ | Q | ناقهٔ صالح چو جسمِ صالحان | * | شد کمینی در هلاکِ طالحان |
۲۵۱۲ | N | ناقهی صالح چو جسم صالحان | * | شد کمینی در هلاک طالحان |
۲۵۱۳ | Q | تا بر آن اُمَّت ز حکمِ مرگ و دَرد | * | ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْیاها چه کرد |
۲۵۱۳ | N | تا بر آن امت ز حکم مرگ و درد | * | ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْیاها چه کرد |
۲۵۱۴ | Q | شحنهٔ قهرِ خدا زیشان بجُست | * | خونبهای اشتری شهری دُرُست |
۲۵۱۴ | N | شحنهی قهر خدا ز یشان بجست | * | خونبهای اشتری شهری درست |
۲۵۱۵ | Q | روح همچون صالح و تن ناقه است | * | روح اندر وصل و تن در فاقه است |
۲۵۱۵ | N | روح همچون صالح و تن ناقه است | * | روح اندر وصل و تن در فاقه است |
۲۵۱۶ | Q | روحِ صالح قابلِ آفات نیست | * | زخم بر ناقه بود بر ذات نیست |
۲۵۱۶ | N | روح صالح قابل آفات نیست | * | زخم بر ناقه بود بر ذات نیست |
۲۵۱۷ | Q | N/A | ||
۲۵۱۷ | N | کس نیابد بر دل ایشان ظفر | * | بر صدف آمد ضرر نی بر گهر |
۲۵۱۸ | Q | روحِ صالح قابلِ آزار نیست | * | نورِ یزدان سُغبهٔ کُفَّار نیست |
۲۵۱۸ | N | روح صالح قابل آزار نیست | * | نور یزدان سغبهی کفار نیست |
۲۵۱۹ | Q | حق از آن پیوست با جسمی نهان | * | تاش آزارند و بینند امتحان |
۲۵۱۹ | N | حق از آن پیوست با جسمی نهان | * | تاش آزارند و بینند امتحان |
۲۵۲۰ | Q | بیخبر کآزارِ این آزارِ اوست | * | آبِ این خُم متَّصل با آبِ جُوست |
۲۵۲۰ | N | بیخبر کآزار این آزار اوست | * | آب این خم متصل با آب جوست |
۲۵۲۱ | Q | ز آن تعلُّق کرد با جسمی الٓه | * | تا که گردد جملهٔ عالم را پناه |
۲۵۲۱ | N | ز آن تعلق کرد با جسمی اله | * | تا که گردد جمله عالم را پناه |
۲۵۲۲ | Q | ناقهٔ جِسم ولی را بنده باش | * | تا شوی با روحِ صالح خواجهتاش |
۲۵۲۲ | N | ناقهی جسم ولی را بنده باش | * | تا شوی با روح صالح خواجهتاش |
۲۵۲۳ | Q | گفت صالح چونک کردید این حَسد | * | بعد سه روز از خدا نِقْمت رسد |
۲۵۲۳ | N | گفت صالح چون که کردید این حسد | * | بعد سه روز از خدا نقمت رسد |
۲۵۲۴ | Q | بعدِ سه روزِ دگر از جانسِتان | * | آفتی آید که دارد سه نشان |
۲۵۲۴ | N | بعد سه روز دگر از جان ستان | * | آفتی آید که دارد سه نشان |
۲۵۲۵ | Q | رنگِ رویِ جُملتان گردد دِگر | * | رنگ رنگِ مختلف اندر نَظر |
۲۵۲۵ | N | رنگ روی جمله تان گردد دگر | * | رنگ رنگ مختلف اندر نظر |
۲۵۲۶ | Q | روز اوَّل رویتان چون زعفران | * | در دُوم رُو سرخ همچون ارغوان |
۲۵۲۶ | N | روز اول رویتان چون زعفران | * | در دوم رو سرخ همچون ارغوان |
۲۵۲۷ | Q | در سوم گردد همه روها سیاه | * | بعد از آن اندر رسد قهرِ الٓه |
۲۵۲۷ | N | در سوم گردد همه روها سیاه | * | بعد از آن اندر رسد قهر اله |
۲۵۲۸ | Q | گر نشان خواهید از من زین وعید | * | کُرّهٔ ناقه بسوی کُه دوید |
۲۵۲۸ | N | گر نشان خواهید از من زین وعید | * | کرهی ناقه به سوی که دوید |
۲۵۲۹ | Q | گر توانیدش گرفتن چاره هست | * | ورنه خود مرغِ امید از دام جَست |
۲۵۲۹ | N | گر توانیدش گرفتن چاره هست | * | ور نه خود مرغ امید از دام جست |
۲۵۳۰ | Q | کس نتانست اندر آن کُرَّه رسید | * | رفت در کُهسارها شد ناپدید |
۲۵۳۰ | N | کس نتانست اندر آن کره رسید | * | رفت در کهسارها شد ناپدید |
۲۵۳۱ | Q | گفت دیدید آن قضا مُعلَن شدَست | * | صورتِ اومید را گردن زدَست |
۲۵۳۱ | N | گفت دیدید آن قضا مبرم شده ست | * | صورت اومید را گردن زده ست |
۲۵۳۲ | Q | کرّهٔ ناقه چه باشد خاطرش | * | که بجا آرید ز اِحسان و بِرَش |
۲۵۳۲ | N | کرهی ناقه چه باشد خاطرش | * | که بجا آرید ز احسان و برش |
۲۵۳۳ | Q | گر بجا آید دلش رَستید از آن | * | ورنه نومیدیت و ساعد را گزان |
۲۵۳۳ | N | گر بجا آید دلش رستید از آن | * | ور نه نومیدید و ساعد را گزان |
۲۵۳۴ | Q | چون شنیدند این وعیدِ مُنکدِر | * | چشم بنْهادند و آن را مُنتظِر |
۲۵۳۴ | N | چون شنیدند این وعید منکدر | * | چشم بنهادند و آن را منتظر |
۲۵۳۵ | Q | روزِ اوّل رویِ خود دیدند زرد | * | میزدند از نااُمیدی آهِ سَرد |
۲۵۳۵ | N | روز اول روی خود دیدند زرد | * | میزدند از ناامیدی آه سرد |
۲۵۳۶ | Q | سرخ شد رویِ همه روزِ دوُم | * | نوبتِ اومید و توبه گشت گُم |
۲۵۳۶ | N | سرخ شد روی همه روز دوم | * | نوبت اومید و توبه گشت گم |
۲۵۳۷ | Q | شد سیه روزِ سیم رُویِ همه | * | حکمِ صالح راست شد بیمَلْحَمه |
۲۵۳۷ | N | شد سیه روز سوم روی همه | * | حکم صالح راست شد بیملحمه |
۲۵۳۸ | Q | چون همه در نااُمیدی سر زدند | * | همچو مرغان در دو زانو آمدند |
۲۵۳۸ | N | چون همه در ناامیدی سر زدند | * | همچو مرغان در دو زانو آمدند |
۲۵۳۹ | Q | در نُبی آورْد جِبریلِ امین | * | شرحِ این زانو زدن را جَاثِمِین |
۲۵۳۹ | N | در نبی آورد جبریل امین | * | شرح این زانو زدن را جاثمین |
۲۵۴۰ | Q | زانو آن دَم زن که تعلیمت کنند | * | وز چنین زانو زدن بیمت کنند |
۲۵۴۰ | N | زانو آن دم زن که تعلیمت کنند | * | وز چنین زانو زدن بیمت کنند |
۲۵۴۱ | Q | منتظر گشتند زخمِ قهر را | * | قهر آمد نیست کرد آن شهر را |
۲۵۴۱ | N | منتظر گشتند زخم قهر را | * | قهر آمد نیست کرد آن شهر را |
۲۵۴۲ | Q | صالح از خلوت بسوی شهر رَفت | * | شهر دید اندر میانِ دود و تَفت |
۲۵۴۲ | N | صالح از خلوت به سوی شهر رفت | * | شهر دید اندر میان دود و تفت |
۲۵۴۳ | Q | ناله از اجزای ایشان میشنید | * | نَوحه پیدا نوحهگویان ناپدید |
۲۵۴۳ | N | ناله از اجزای ایشان میشنید | * | نوحه پیدا نوحه گویان ناپدید |
۲۵۴۴ | Q | ز اُستخوانهاشان شنید او نالهها | * | اشکریزان جانشان چون ژالهها |
۲۵۴۴ | N | ز استخوانهاشان شنید او نالهها | * | اشک ریز از جانشان چون ژالهها |
۲۵۴۵ | Q | صالح آن بشْنید و گریه ساز کرد | * | نوحه بر نوحهگران آغاز کرد |
۲۵۴۵ | N | صالح آن بشنید و گریه ساز کرد | * | نوحه بر نوحه گران آغاز کرد |
۲۵۴۶ | Q | گفت ای قومی به باطل زیسته | * | وز شما من پیشِ حق بگْریسته |
۲۵۴۶ | N | گفت ای قومی به باطل زیسته | * | وز شما من پیش حق بگریسته |
۲۵۴۷ | Q | حق بگفته صبر کن بر جَوْرشان | * | پندشان دِه بس نماند از دَوْرشان |
۲۵۴۷ | N | حق بگفته صبر کن بر جورشان | * | پندشان ده بس نماند از دورشان |
۲۵۴۸ | Q | من بگفته پند شد بند از جفا | * | شیرِ پند از مِهر جوشَد وز صفا |
۲۵۴۸ | N | من بگفته پند شد بند از جفا | * | شیر پند از مهر جوشد وز صفا |
۲۵۴۹ | Q | بس که کردید از جفا بر جایِ من | * | شیر پند افسرد در رگهای من |
۲۵۴۹ | N | بس که کردید از جفا بر جای من | * | شیر پند افسرد در رگهای من |
۲۵۵۰ | Q | حق مرا گفته ترا لُطفی دهم | * | بر سرِ آن زخمها مَرْهَم نهم |
۲۵۵۰ | N | حق مرا گفته ترا لطفی دهم | * | بر سر آن زخمها مرهم نهم |
۲۵۵۱ | Q | صاف کرده حق دلم را چون سَما | * | روفته از خاطرم جَورِ شما |
۲۵۵۱ | N | صاف کرده حق دلم را چون سما | * | روفته از خاطرم جور شما |
۲۵۵۲ | Q | در نصیحت من شده بارِ دگر | * | گفته اَمثال و سخُنها چون شکر |
۲۵۵۲ | N | در نصیحت من شده بار دگر | * | گفته امثال و سخنها چون شکر |
۲۵۵۳ | Q | شیرِ تازه از شکر انگیخته | * | شیر و شهدی با سخن آمیخته |
۲۵۵۳ | N | شیر تازه از شکر انگیخته | * | شیر و شهدی با سخن آمیخته |
۲۵۵۴ | Q | در شما چون زهر گشته آن سخُن | * | زانک زَهرستان بُدید از بیخ و بُن |
۲۵۵۴ | N | در شما چون زهر گشته آن سخن | * | ز آن که زهرستان بدید از بیخ و بن |
۲۵۵۵ | Q | چون شوم غمگین که غم شد سرْنگون | * | غم شما بودیت ای قوم حرون |
۲۵۵۵ | N | چون شوم غمگین که غم شد سر نگون | * | غم شما بودید ای قوم حرون |
۲۵۵۶ | Q | هیچ کس بر مرگِ غم نوحه کُنَد | * | ریشِ سَر چون شد کسی مُو بَر کَنَد |
۲۵۵۶ | N | هیچ کس بر مرگ غم نوحه کند | * | ریش سر چون شد کسی مو بر کند |
۲۵۵۷ | Q | رُو بخود کرد و بگفت ای نوحهگر | * | نوحهات را مینیَرزند آن نفر |
۲۵۵۷ | N | رو به خود کرد و بگفت ای نوحهگر | * | نوحهات را مینیرزد آن نفر |
۲۵۵۸ | Q | کژ مخوان ای راست خوانندهی مُبین | * | کَیْفَ آسَی خَلْفَ قَوْمٍ ظالمِین |
۲۵۵۸ | N | کژ مخوان ای راست خوانندهی مبین | * | کیف آسی قل لقوم ظالمین |
۲۵۵۹ | Q | باز اندر چشم و دل او گریه یافت | * | رحمتی بیعلَّتی در وَیْ بتافت |
۲۵۵۹ | N | باز اندر چشم و دل او گریه یافت | * | رحمتی بیعلتی در وی بتافت |
۲۵۶۰ | Q | قطره میبارید و حیران گشته بود | * | قطرهٔ بیعلَّت از دریای جود |
۲۵۶۰ | N | قطره میبارید و حیران گشته بود | * | قطرهی بیعلت از دریای جود |
۲۵۶۱ | Q | عقلِ او میگفت کین گریه ز چیست | * | بر چنان افسوسیان شاید گریست |
۲۵۶۱ | N | عقل او میگفت کین گریه ز چیست | * | بر چنان افسوسیان شاید گریست |
۲۵۶۲ | Q | بر چه میگریی بگو بر فِعْلشان | * | بر سپاهِ کینهتوز بَد نشان |
۲۵۶۲ | N | بر چه میگریی بگو بر فعلشان | * | بر سپاه کینه توز بدنشان |
۲۵۶۳ | Q | بر دلِ تاریکِ پُر زنگارشان | * | بر زبانِ زهرِ همچون مارشان |
۲۵۶۳ | N | بر دل تاریک پر زنگارشان | * | بر زبان زهر همچون مارشان |
۲۵۶۴ | Q | بر دَم و دندانِ سگسارانهشان | * | بر دهان و چشمِ کَژْدُم خانهشان |
۲۵۶۴ | N | بر دم و دندان سگسارانهشان | * | بر دهان و چشم کژدم خانهشان |
۲۵۶۵ | Q | بر ستیز و تَسْخَر و افسوسشان | * | شُکر کن چون کرد حق محبوسشان |
۲۵۶۵ | N | بر ستیز و تسخر و افسوسشان | * | شکر کن چون کرد حق محبوسشان |
۲۵۶۶ | Q | دستشان کژ پایشان کژ چشم کژ | * | مِهرشان کژ صُلحشان کژ خشم کژ |
۲۵۶۶ | N | دستشان کژ پایشان کژ چشم کژ | * | مهرشان کژ صلحشان کژ خشم کژ |
۲۵۶۷ | Q | از پیِ تقلید و معقولات نَقْل | * | پا نهاده بر سر این پیرِ عَقْل |
۲۵۶۷ | N | از پی تقلید و معقولات نقل | * | پا نهاده بر جمال پیر عقل |
۲۵۶۸ | Q | پیرخَر نی جمله گشته پیر خَر | * | از رِیای چشم و گوشِ همدگر |
۲۵۶۸ | N | پیر خر نی جمله گشته پیر خر | * | از ریای چشم و گوش همدگر |
۲۵۶۹ | Q | از بهشت آورد یزدان بندگان | * | تا نمایدشان سَقَر پروردگان |
۲۵۶۹ | N | از بهشت آورد یزدان بردگان | * | تا نمایدشان سقر پروردگان |