vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1013

متابعت نصاری وزیر را
۳۷۱Qدل بدو دادند ترسایان تمام * خود چه باشد قوّتِ تقلیدِ عام
۳۷۱Nدل بدو دادند ترسایان تمام * خود چه باشد قوت تقلید عام
۳۷۲Qدر درونِ سینه مِهرش کاشتند * نایبِ عیسیش می‌پنداشتند
۳۷۲Nدر درون سینه مهرش کاشتند * نایب عیساش می‌پنداشتند
۳۷۳Qاو بِسر دجَّالِ یک چشمِ لعین * ای خدا فریادَرس نِعْمَ المعُیِن
۳۷۳Nاو به سر دجال یک چشم لعین * ای خدا فریادرس نعم المعین
۳۷۴Qصد هزاران دام و دانه‌ست ای خدا * ما چو مرغانِ حریصِ بی‌نوا
۳۷۴Nصد هزاران دام و دانه ست ای خدا * ما چو مرغان حریص بی‌نوا
۳۷۵Qدَم‌ بدَم ما بستهٔ دامِ نَویم * هر یکی گر باز و سیمرغی شویم
۳۷۵Nدم‌به‌دم ما بسته‌ی دام نویم * هر یکی گر باز و سیمرغی شویم
۳۷۶Qمی‌رهانی هر دَمی ما را و باز * سوی دامی می‌رویم ای بی‌نیاز
۳۷۶Nمی‌رهانی هر دمی ما را و باز * سوی دامی می‌رویم ای بی‌نیاز
۳۷۷Qما درین انبار گندم می‌کنیم * گندمِ جمع آمده گُم می‌کنیم
۳۷۷Nما در این انبار گندم می‌کنیم * گندم جمع آمده گم می‌کنیم
۳۷۸Qمی‌نیندیشیم آخر ما به هوش * کین خلل در گندمست از مکرِ موش
۳۷۸Nمی‌نیندیشیم آخر ما به هوش * کین خلل در گندم است از مکر موش
۳۷۹Qموش تا انبارِ ما حُفره زَدست * وز فَنَش انبارِ ما ویران شدست
۳۷۹Nموش تا انبار ما حفره زده ست * وز فنش انبار ما ویران شده ست
۳۸۰Qاوَّل ای جان دفعِ شَرِّ موش کن * وانگهان در جمعِ گندم جوش کن
۳۸۰Nاول ای جان دفع شر موش کن * وانگهان در جمع گندم جوش کن
۳۸۱Qبشْنو از اخبارِ آن صدر الصُّدُور * لا صَلٰوة تَمَّ اِلّا بالُحضور
۳۸۱Nبشنو از اخبار آن صدر الصدور * لا صلاة تم الا بالحضور
۳۸۲Qگر نه موشی دزد در انبارِ ماست * گندم اعمالِ چِل ساله کجاست
۳۸۲Nگر نه موشی دزد در انبار ماست * گندم اعمال چل ساله کجاست
۳۸۳Qریزه ریزه صدقِ هر روزه چرا * جمع می‌ناید درین انبارِ ما
۳۸۳Nریزه ریزه صدق هر روزه چرا * جمع می‌ناید در این انبار ما
۳۸۴Qبس ستارهٔ آتش از آهن جهید * و‌ان دلِ سوزیده پُذرفت و کشید
۳۸۴Nبس ستاره‌ی آتش از آهن جهید * و ان دل سوزیده پذرفت و کشید
۳۸۵Qلیک در ظلمت یکی دزدی نهان * می‌نهد انگشت بر اِسَتارگان
۳۸۵Nلیک در ظلمت یکی دزدی نهان * می‌نهد انگشت بر استارگان
۳۸۶Qمی‌کُشد استارگان را یک بیک * تا که نفروزد چراغی از فلک
۳۸۶Nمی‌کشد استارگان را یک به یک * تا که نفروزد چراغی از فلک
۳۸۷Qگر هزاران دام باشد در قدم * چون تو با مایی نباشد هیچ غم
۳۸۷Nگر هزاران دام باشد در قدم * چون تو با مایی نباشد هیچ غم
۳۸۸Qهر شبی از دامِ تن ارواح را * می‌رهانی می‌کَنی الواح را
۳۸۸Nهر شبی از دام تن ارواح را * می‌رهانی می‌کنی الواح را
۳۸۹Qمی‌رهند ارواح هر شب زین قفَس * فارغان نه حاکم و محکوم کَس
۳۸۹Nمی‌رهند ارواح هر شب زین قفس * فارغان، نه حاکم و محکوم کس
۳۹۰Qشب ز زندان بی‌خبر زندانیان * شب ز دولت بی‌خبر سُلطانیان
۳۹۰Nشب ز زندان بی‌خبر زندانیان * شب ز دولت بی‌خبر سلطانیان
۳۹۱Qنه غم و اندیشهٔ سود و زیان * نه خیالِ این فلان و آن فلان
۳۹۱Nنه غم و اندیشه‌ی سود و زیان * نه خیال این فلان و آن فلان
۳۹۲Qحالِ عارف این بود بی‌خواب هم * گفت ایزد هُمْ رُقُودٌ زین مَرَم
۳۹۲Nحال عارف این بود بی‌خواب هم * گفت ایزد هُمْ رُقُودٌ زین مرم
۳۹۳Qخُفته از احوالِ دنیا روز و شب * چون قلم در پنجهٔ تقلیبِ رَب
۳۹۳Nخفته از احوال دنیا روز و شب * چون قلم در پنجه‌ی تقلیب رب
۳۹۴Qانکه او پنجه نبیند در رَقَم * فِعَل پندارد به جُنْبِش از قلَم
۳۹۴Nآن که او پنجه نبیند در رقم * فعل پندارد به جنبش از قلم
۳۹۵Qشمّه‌ای زین حالِ عارف وانمود * خلق را هم خوابِ حسّی در رُبود
۳۹۵Nشمه‌ای زین حال عارف وانمود * خلق را هم خواب حسی در ربود
۳۹۶Qرَفته در صحرای بی‌چون جانشان * روحشان آسوده و ابدانشان
۳۹۶Nرفته در صحرای بی‌چون جانشان * روحشان آسوده و ابدانشان
۳۹۷Qوز صفیری باز دام اندر کشی * جمله را در داد و در داور کشی
۳۹۷Nوز صفیری باز دام اندر کشی * جمله را در داد و در داور کشی
۳۹۷(۲)Qچونک نور صبحدم سَر بر زند * کر کسی زرّین گردون پر زند
۳۹۸Qفالِقُ الْإِصْباحِ‌ اسرافیل‌وار * جمله را در صورت آرد ز ان دیار
۳۹۸Nفالِقُ الْإِصْباحِ‌ اسرافیل‌وار * جمله را در صورت آرد ز ان دیار
۳۹۹Qرُوحهای منبسط را تن کند * هر تنی را باز آبستن کند
۳۹۹Nروحهای منبسط را تن کند * هر تنی را باز آبستن کند
۴۰۰Qاسبِ جانها را کند عاری ز زین * سِرِّ آلَّنومُ اخ المَوتست این
۴۰۰Nاسب جانها را کند عاری ز زین * سر النوم اخ الموت است این
۴۰۱Qلیک بهرِ انکه روز آیند باز * بر نهد بر پایشان بندِ دراز
۴۰۱Nلیک بهر آن که روز آیند باز * بر نهد بر پایشان بند دراز
۴۰۲Qتا که روزش وا‌ کَشَد ز‌ان مَرغزار * وز چراگاه آردش در زیرِ بار
۴۰۲Nتا که روزش واکشد ز ان مرغزار * وز چراگاه آردش در زیر بار
۴۰۳Qکاش چون اصحابِ کهف این روح را * حفظ کردی یا چو کشتیْ نوح را
۴۰۳Nکاش چون اصحاب کهف این روح را * حفظ کردی یا چو کشتی نوح را
۴۰۴Qتا ازاین طوفانِ بیداری و هوش * وارهیدی این ضمیر و چشم و گوش
۴۰۴Nتا از این طوفان بیداری و هوش * وارهیدی این ضمیر چشم و گوش
۴۰۵Qای بسی اصحابِ کهف اندر جهان * پهلوی تو پیشِ تو هست این زمان
۴۰۵Nای بسی اصحاب کهف اندر جهان * پهلوی تو پیش تو هست این زمان
۴۰۶Qیار با او غار با او در سُرود * مُهر بر چشمست و بر گوشت چه سود
۴۰۶Nغار با او یار با او در سرود * مهر بر چشم است و بر گوشت چه سود