block:2050
۲۲۲۷ | N | خانهی نو ساخت روزی نو مرید | * | پیر آمد خانهی او را بدید |
۲۲۲۸ | N | گفت شیخ آن نو مرید خویش را | * | امتحان کرد آن نکو اندیش را |
۲۲۲۹ | N | روزن از بهر چه کردی ای رفیق | * | گفت تا نور اندر آید زین طریق |
۲۲۳۰ | N | گفت آن فرع است این باید نیاز | * | تا از این ره بشنوی بانگ نماز |
۲۲۳۱ | N | بایزید اندر سفر جستی بسی | * | تا بیابد خضر وقت خود کسی |
۲۲۳۲ | N | دید پیری با قدی همچون هلال | * | دید در وی فر و گفتار رجال |
۲۲۳۳ | N | دیده نابینا و دل چون آفتاب | * | همچو پیلی دیده هندستان به خواب |
۲۲۳۴ | N | چشم بسته خفته بیند صد طرب | * | چون گشاید آن نبیند ای عجب |
۲۲۳۵ | N | بس عجب در خواب روشن میشود | * | دل درون خواب روزن میشود |
۲۲۳۶ | N | آن که بیدار است و بیند خواب خوش | * | عارف است او خاک او در دیده کش |
۲۲۳۷ | N | پیش او بنشست و میپرسید حال | * | یافتش درویش و هم صاحب عیال |
۲۲۳۸ | N | گفت عزم تو کجا ای بایزید | * | رخت غربت را کجا خواهی کشید |
۲۲۳۹ | N | گفت قصد کعبه دارم از پگه | * | گفت هین با خود چه داری زاد ره |
۲۲۴۰ | N | گفت دارم از درم نقره دویست | * | نک ببسته سخت در گوشهی ردی است |
۲۲۴۱ | N | گفت طوفی کن به گردم هفت بار | * | وین نکوتر از طواف حج شمار |
۲۲۴۲ | N | و آن درمها پیش من نهای جواد | * | دان که حج کردی و حاصل شد مراد |
۲۲۴۳ | N | عمره کردی عمر باقی یافتی | * | صاف گشتی بر صفا بشتافتی |
۲۲۴۴ | N | حق آن حقی که جانت دیده است | * | که مرا بر بیت خود بگزیده است |
۲۲۴۵ | N | کعبه هر چندی که خانهی بر اوست | * | خلقت من نیز خانهی سر اوست |
۲۲۴۶ | N | تا بکرد آن کعبه را در وی نرفت | * | و اندر این خانه بجز آن حی نرفت |
۲۲۴۷ | N | چون مرا دیدی خدا را دیدهای | * | گرد کعبهی صدق بر گردیدهای |
۲۲۴۸ | N | خدمت من طاعت و حمد خداست | * | تا نپنداری که حق از من جداست |
۲۲۴۹ | N | چشم نیکو باز کن در من نگر | * | تا ببینی نور حق اندر بشر |
۲۲۵۰ | N | بایزید آن نکتهها را هوش داشت | * | همچو زرین حلقهاش در گوش داشت |
۲۲۵۱ | N | آمد از وی بایزید اندر مزید | * | منتهی در منتها آخر رسید |