block:2011
۴۵۷ | Q | خواند عیسی نامِ حق بر استخوان | * | از برای التماسِ آن جوان |
۴۵۷ | N | خواند عیسی نام حق بر استخوان | * | از برای التماس آن جوان |
۴۵۸ | Q | حکم یزدان از پیِ آن خام مرد | * | صورتِ آن استخوان را زنده کرد |
۴۵۸ | N | حکم یزدان از پی آن خام مرد | * | صورت آن استخوان را زنده کرد |
۴۵۹ | Q | از میان بر جَست یک شیرِ سیاه | * | پنجهای زد کرد نقشش را تباه |
۴۵۹ | N | از میان بر جست یک شیر سیاه | * | پنجهای زد کرد نقشش را تباه |
۴۶۰ | Q | کَلّهاش بر کَنْد مغزش ریخت زود | * | مغزِ جوزی کاندرو مغزی نبود |
۴۶۰ | N | کلهاش بر کند مغزش ریخت زود | * | مغز جوزی کاندر او مغزی نبود |
۴۶۱ | Q | گر ورا مغزی بُدی اشکستنش | * | خود نبودی نقص اِلَّا بر تنش |
۴۶۱ | N | گر و را مغزی بدی اشکستنش | * | خود نبودی نقص الا بر تنش |
۴۶۲ | Q | گفت عیسی چون شتابش کوفتی | * | گفت ز آن رُو که تو زو آشوفتی |
۴۶۲ | N | گفت عیسی چون شتابش کوفتی | * | گفت ز آن رو که تو زو آشوفتی |
۴۶۳ | Q | گفت عیسی چون نخوردی خونِ مرد | * | گفت در قسمت نبودم رزقْ خَورد |
۴۶۳ | N | گفت عیسی چون نخوردی خون مرد | * | گفت در قسمت نبودم رزق خورد |
۴۶۴ | Q | ای بسا کس همچو آن شیرِ ژیان | * | صیدِ خود ناخورده رفته از جهان |
۴۶۴ | N | ای بسا کس همچو آن شیر ژیان | * | صید خود ناخورده رفته از جهان |
۴۶۵ | Q | قسمتش کاهی نه و حرصش چو کوه | * | وَجْه نه و کرده تحصیلِ وُجُوه |
۴۶۵ | N | قسمتش کاهی نه و حرصش چو کوه | * | وجه نه و کرده تحصیل وجوه |
۴۶۶ | Q | ای میسَّر کرده بر ما در جهان | * | سخره و بیگار ما را وا رهان |
۴۶۶ | N | ای میسر کرده بر ما در جهان | * | سخره و بیگار ما را وارهان |
۴۶۷ | Q | طُعمه بنموده بما و آن بوده شَسْت | * | آنچنان بنما بما آن را که هست |
۴۶۷ | N | طعمه بنموده به ما و آن بوده شست | * | آن چنان بنما به ما آن را که هست |
۴۶۸ | Q | گفت آن شیر ای مسیحا این شکار | * | بود خالص از برای اعتبار |
۴۶۸ | N | گفت آن شیر ای مسیحا این شکار | * | بود خالص از برای اعتبار |
۴۶۹ | Q | گر مرا روزی بُدی اندر جهان | * | خود چه کاراستی مرا با مردگان |
۴۶۹ | N | گر مرا روزی بدی اندر جهان | * | خود چه کاراستی مرا با مردگان |
۴۷۰ | Q | این سزای آنک یابد آبِ صاف | * | همچو خَر در جُو بمیزد از گزاف |
۴۷۰ | N | این سزای آن که یابد آب صاف | * | همچو خر در جو بمیزد از گزاف |
۴۷۱ | Q | گر بداند قیمتِ آن جُوی خَر | * | او بجایِ پا نهد در جُوی سر |
۴۷۱ | N | گر بداند قیمت آن جوی خر | * | او بجای پا نهد در جوی سر |
۴۷۲ | Q | او بیابد آنچنان پیغامبری | * | میرِ آبی زندگانی پروری |
۴۷۲ | N | او بیابد آن چنان پیغمبری | * | میر آبی زندگانی پروری |
۴۷۳ | Q | چون نمیرد پیشِ او کز امرِ کُنْ | * | ای امیرِ آب ما را زنده کن |
۴۷۳ | N | چون نمیرد پیش او کز امر کُنْ | * | ای امیر آب ما را زنده کن |
۴۷۴ | Q | هین سگ نفسِ ترا زنده مخواه | * | کو عدوِّ جانِ تُست از دیرگاه |
۴۷۴ | N | هین سگ نفس ترا زنده مخواه | * | کاو عدوی جان تست از دیرگاه |
۴۷۵ | Q | خاک بر سَر استخوانی را که آن | * | مانعِ این سگ بود از صیدِ جان |
۴۷۵ | N | خاک بر سر استخوانی را که آن | * | مانع این سگ بود از صید جان |
۴۷۶ | Q | سگ نهای بر استخوان چون عاشقی | * | دیوچهوار از چه بر خون عاشقی |
۴۷۶ | N | سگ نهای بر استخوان چون عاشقی | * | دیوچهوار از چه بر خون عاشقی |
۴۷۷ | Q | آن چه چشمست آن که بیناییش نیست | * | ز امتحانها جز که رُسواییش نیست |
۴۷۷ | N | آن چه چشم است آن که بیناییش نیست | * | ز امتحانها جز که رسواییش نیست |
۴۷۸ | Q | سهو باشد ظنّها را گاه گاه | * | این چه ظنّست این که کور آمد ز راه |
۴۷۸ | N | سهو باشد ظنها را گاه گاه | * | این چه ظن است این که کور آمد ز راه |
۴۷۹ | Q | دیده آ بر دیگران نوحهگری | * | مدّتی بنشین و بر خود میگری |
۴۷۹ | N | دیده آ بر دیگران نوحهگری | * | مدتی بنشین و بر خود میگری |
۴۸۰ | Q | ز ابرِ گریان شاخ سبز و تر شود | * | زانک شمع از گریه روشنتر شود |
۴۸۰ | N | ز ابر گریان شاخ سبز و تر شود | * | ز آنکه شمع از گریه روشنتر شود |
۴۸۱ | Q | هر کجا نوحه کنند آنجا نشین | * | زانک تو اولیتری اندر حنین |
۴۸۱ | N | هر کجا نوحه کنند آن جا نشین | * | ز آنکه تو اولیتری اندر حنین |
۴۸۲ | Q | زانک ایشان در فراقِ فانیاند | * | غافل از لعلِ بقای کانیاند |
۴۸۲ | N | ز آن که ایشان در فراق فانیاند | * | غافل از لعل بقای کانیاند |
۴۸۳ | Q | زانک بر دل نقشِ تقلیدست بند | * | رَوْ بآبِ چشم بندش را بِرَند |
۴۸۳ | N | ز آن که بر دل نقش تقلید است بند | * | رو به آب چشم بندش را برند |
۴۸۴ | Q | زانک تقلید آفتِ هر نیکویست | * | کَه بود تقلید اگر کوهِ قویست |
۴۸۴ | N | ز آن که تقلید آفت هر نیکویی است | * | که بود تقلید اگر کوه قوی است |
۴۸۵ | Q | گر ضریری لَمتُرست و تیزخشم | * | گوشتپارهش دان چو او را نیست چشم |
۴۸۵ | N | گر ضریری لمترست و تیز خشم | * | گوشت پارهش دان چو او را نیست چشم |
۴۸۶ | Q | گر سخن گوید ز مُو باریکتر | * | آن سِرش را ز آن سخن نبود خَبَر |
۴۸۶ | N | گر سخن گوید ز مو باریکتر | * | آن سرش را ز آن سخن نبود خبر |
۴۸۷ | Q | مستیی دارد ز گفتِ خود و لیک | * | از برِ وی تا بمَی راهیست نیک |
۴۸۷ | N | مستیی دارد ز گفت خود و لیک | * | از بر وی تا به می راهی است نیک |
۴۸۸ | Q | همچو جُویست او نه او آبی خَورد | * | آب ازو بر آب خواران بگذرد |
۴۸۸ | N | همچو جوی است او نه او آبی خورد | * | آب از او بر آب خواران بگذرد |
۴۸۹ | Q | آب در جُو ز آن نمیگیرد قرار | * | زانک آن جو نیست تشنه و آبخوار |
۴۸۹ | N | آب در جو ز آن نمیگیرد قرار | * | ز آن که آن جو نیست تشنه و آب خوار |
۴۹۰ | Q | همچو نایی نالهٔ زاری کند | * | لیک بیگارِ خریداری کند |
۴۹۰ | N | همچو نایی نالهی زاری کند | * | لیک بیگار خریداری کند |
۴۹۱ | Q | نوحهگر باشد مقلِّد در حدیث | * | جز طمع نبود مرادِ آن خبیث |
۴۹۱ | N | نوحهگر باشد مقلد در حدیث | * | جز طمع نبود مراد آن خبیث |
۴۹۲ | Q | نوحهگر گوید حدیثِ سوزناک | * | لیک کو سوزِ دل و دامانِ چاک |
۴۹۲ | N | نوحهگر گوید حدیث سوزناک | * | لیک کو سوز دل و دامان چاک |
۴۹۳ | Q | از محقِّق تا مقلِّد فرقهاست | * | کین چو داودست و آن دیگر صداست |
۴۹۳ | N | از محقق تا مقلد فرقهاست | * | کاین چو داود است و آن دیگر صداست |
۴۹۴ | Q | منبعِ گفتارِ این سوزی بود | * | و آن مقلّد کهنهآموزی بود |
۴۹۴ | N | منبع گفتار این سوزی بود | * | و آن مقلد کهنه آموزی بود |
۴۹۵ | Q | هین مشو غِرّه بدان گفتِ حزین | * | بار بر گاوست و بر گردون حنین |
۴۹۵ | N | هین مشو غره بدان گفت حزین | * | بار بر گاو است و بر گردون حنین |
۴۹۶ | Q | هم مقلّد نیست محروم از ثواب | * | نوحهگر را مُزد باشد در حساب |
۴۹۶ | N | هم مقلد نیست محروم از ثواب | * | نوحهگر را مزد باشد در حساب |
۴۹۷ | Q | کافر و مومن خدا گویند لیک | * | در میانِ هر دو فرقی هست نیک |
۴۹۷ | N | کافر و مومن خدا گویند لیک | * | در میان هر دو فرقی هست نیک |
۴۹۸ | Q | آن گدا گوید خدا از بهرِ نان | * | متَّقی گوید خدا از عینِ جان |
۴۹۸ | N | آن گدا گوید خدا از بهر نان | * | متقی گوید خدا از عین جان |
۴۹۹ | Q | گر بدانستی گدا از گفتِ خویش | * | پیشِ چشمِ او نه کم ماندی نه بیش |
۴۹۹ | N | گر بدانستی گدا از گفت خویش | * | پیش چشم او نه کم ماندی نه پیش |
۵۰۰ | Q | سالها گوید خدا آن نان خواه | * | همچو خَر مَصْحَف کَشَد از بهرِ کاه |
۵۰۰ | N | سالها گوید خدا آن نان خواه | * | همچو خر مصحف کشد از بهر کاه |
۵۰۱ | Q | گر بدل در تافتی گفتِ لبش | * | ذرّه ذرّه گشته بودی قالبش |
۵۰۱ | N | گر بدل در تافتی گفت لبش | * | ذره ذره گشته بودی قالبش |
۵۰۲ | Q | نامِ دیوی ره بَرَد در ساحری | * | تو بنامِ حق پشیزی میبَری |
۵۰۲ | N | نام دیوی ره برد در ساحری | * | تو به نام حق پشیزی میبری |