vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2011

تمامئ قصّهٔ زنده شدن استخوانها بدعای عیسی علیه السّلام
۴۵۷Qخواند عیسی نامِ حق بر استخوان * از برای التماسِ آن جوان
۴۵۷Nخواند عیسی نام حق بر استخوان * از برای التماس آن جوان
۴۵۸Qحکم یزدان از پیِ آن خام مرد * صورتِ آن استخوان را زنده کرد
۴۵۸Nحکم یزدان از پی آن خام مرد * صورت آن استخوان را زنده کرد
۴۵۹Qاز میان بر جَست یک شیرِ سیاه * پنجه‌ای زد کرد نقشش را تباه
۴۵۹Nاز میان بر جست یک شیر سیاه * پنجه‌ای زد کرد نقشش را تباه
۴۶۰Qکَلّه‌اش بر کَنْد مغزش ریخت زود * مغزِ جوزی کاندرو مغزی نبود
۴۶۰Nکله‌اش بر کند مغزش ریخت زود * مغز جوزی کاندر او مغزی نبود
۴۶۱Qگر ورا مغزی بُدی اشکستنش * خود نبودی نقص اِلَّا بر تنش
۴۶۱Nگر و را مغزی بدی اشکستنش * خود نبودی نقص الا بر تنش
۴۶۲Qگفت عیسی چون شتابش کوفتی * گفت ز آن رُو که تو زو آشوفتی
۴۶۲Nگفت عیسی چون شتابش کوفتی * گفت ز آن رو که تو زو آشوفتی
۴۶۳Qگفت عیسی چون نخوردی خونِ مرد * گفت در قسمت نبودم رزقْ خَورد
۴۶۳Nگفت عیسی چون نخوردی خون مرد * گفت در قسمت نبودم رزق خورد
۴۶۴Qای بسا کس همچو آن شیرِ ژیان * صیدِ خود ناخورده رفته از جهان
۴۶۴Nای بسا کس همچو آن شیر ژیان * صید خود ناخورده رفته از جهان
۴۶۵Qقسمتش کاهی نه و حرصش چو کوه * وَجْه نه و کرده تحصیلِ وُجُوه
۴۶۵Nقسمتش کاهی نه و حرصش چو کوه * وجه نه و کرده تحصیل وجوه
۴۶۶Qای میسَّر کرده بر ما در جهان * سخره و بیگار ما را وا رهان
۴۶۶Nای میسر کرده بر ما در جهان * سخره و بیگار ما را وارهان
۴۶۷Qطُعمه بنموده بما و آن بوده شَسْت * آنچنان بنما بما آن را که هست
۴۶۷Nطعمه بنموده به ما و آن بوده شست * آن چنان بنما به ما آن را که هست
۴۶۸Qگفت آن شیر ای مسیحا این شکار * بود خالص از برای اعتبار
۴۶۸Nگفت آن شیر ای مسیحا این شکار * بود خالص از برای اعتبار
۴۶۹Qگر مرا روزی بُدی اندر جهان * خود چه کاراستی مرا با مردگان
۴۶۹Nگر مرا روزی بدی اندر جهان * خود چه کاراستی مرا با مردگان
۴۷۰Qاین سزای آنک یابد آبِ صاف * همچو خَر در جُو بمیزد از گزاف
۴۷۰Nاین سزای آن که یابد آب صاف * همچو خر در جو بمیزد از گزاف
۴۷۱Qگر بداند قیمتِ آن جُوی خَر * او بجایِ پا نهد در جُوی سر
۴۷۱Nگر بداند قیمت آن جوی خر * او بجای پا نهد در جوی سر
۴۷۲Qاو بیابد آنچنان پیغامبری * میرِ آبی زندگانی پروری
۴۷۲Nاو بیابد آن چنان پیغمبری * میر آبی زندگانی پروری
۴۷۳Qچون نمیرد پیشِ او کز امرِ کُنْ * ای امیرِ آب ما را زنده کن
۴۷۳Nچون نمیرد پیش او کز امر کُنْ * ای امیر آب ما را زنده کن
۴۷۴Qهین سگ نفسِ ترا زنده مخواه * کو عدوِّ جانِ تُست از دیرگاه
۴۷۴Nهین سگ نفس ترا زنده مخواه * کاو عدوی جان تست از دیرگاه
۴۷۵Qخاک بر سَر استخوانی را که آن * مانعِ این سگ بود از صیدِ جان
۴۷۵Nخاک بر سر استخوانی را که آن * مانع این سگ بود از صید جان
۴۷۶Qسگ نه‌ای بر استخوان چون عاشقی * دیوچه‌وار از چه بر خون عاشقی
۴۷۶Nسگ نه‌ای بر استخوان چون عاشقی * دیوچه‌وار از چه بر خون عاشقی
۴۷۷Qآن چه چشمست آن که بیناییش نیست * ز امتحانها جز که رُسواییش نیست
۴۷۷Nآن چه چشم است آن که بیناییش نیست * ز امتحانها جز که رسواییش نیست
۴۷۸Qسهو باشد ظنّها را گاه گاه * این چه ظنّست این که کور آمد ز راه
۴۷۸Nسهو باشد ظنها را گاه گاه * این چه ظن است این که کور آمد ز راه
۴۷۹Qدیده آ بر دیگران نوحه‌گری * مدّتی بنشین و بر خود می‌گری
۴۷۹Nدیده آ بر دیگران نوحه‌گری * مدتی بنشین و بر خود می‌گری
۴۸۰Qز ابرِ گریان شاخ سبز و تر شود * زانک شمع از گریه روشن‌تر شود
۴۸۰Nز ابر گریان شاخ سبز و تر شود * ز آنکه شمع از گریه روشن‌تر شود
۴۸۱Qهر کجا نوحه کنند آنجا نشین * زانک تو اولیتری اندر حنین
۴۸۱Nهر کجا نوحه کنند آن جا نشین * ز آنکه تو اولیتری اندر حنین
۴۸۲Qزانک ایشان در فراقِ فانی‌اند * غافل از لعلِ بقای کانی‌اند
۴۸۲Nز آن که ایشان در فراق فانی‌اند * غافل از لعل بقای کانی‌اند
۴۸۳Qزانک بر دل نقشِ تقلیدست بند * رَوْ بآبِ چشم بندش را بِرَند
۴۸۳Nز آن که بر دل نقش تقلید است بند * رو به آب چشم بندش را برند
۴۸۴Qزانک تقلید آفتِ هر نیکویست * کَه بود تقلید اگر کوهِ قویست
۴۸۴Nز آن که تقلید آفت هر نیکویی است * که بود تقلید اگر کوه قوی است
۴۸۵Qگر ضریری لَمتُرست و تیزخشم * گوشت‌پاره‌ش دان چو او را نیست چشم
۴۸۵Nگر ضریری لمترست و تیز خشم * گوشت پاره‌ش دان چو او را نیست چشم
۴۸۶Qگر سخن گوید ز مُو باریکتر * آن سِرش را ز آن سخن نبود خَبَر
۴۸۶Nگر سخن گوید ز مو باریکتر * آن سرش را ز آن سخن نبود خبر
۴۸۷Qمستیی دارد ز گفتِ خود و لیک * از برِ وی تا بمَی راهیست نیک
۴۸۷Nمستیی دارد ز گفت خود و لیک * از بر وی تا به می راهی است نیک
۴۸۸Qهمچو جُویست او نه او آبی خَورد * آب ازو بر آب خواران بگذرد
۴۸۸Nهمچو جوی است او نه او آبی خورد * آب از او بر آب خواران بگذرد
۴۸۹Qآب در جُو ز آن نمی‌گیرد قرار * زانک آن جو نیست تشنه و آب‌خوار
۴۸۹Nآب در جو ز آن نمی‌گیرد قرار * ز آن که آن جو نیست تشنه و آب خوار
۴۹۰Qهمچو نایی نالهٔ زاری کند * لیک بیگارِ خریداری کند
۴۹۰Nهمچو نایی ناله‌ی زاری کند * لیک بیگار خریداری کند
۴۹۱Qنوحه‌گر باشد مقلِّد در حدیث * جز طمع نبود مرادِ آن خبیث
۴۹۱Nنوحه‌گر باشد مقلد در حدیث * جز طمع نبود مراد آن خبیث
۴۹۲Qنوحه‌گر گوید حدیثِ سوزناک * لیک کو سوزِ دل و دامانِ چاک
۴۹۲Nنوحه‌گر گوید حدیث سوزناک * لیک کو سوز دل و دامان چاک
۴۹۳Qاز محقِّق تا مقلِّد فرق‌هاست * کین چو داودست و آن دیگر صداست
۴۹۳Nاز محقق تا مقلد فرق‌هاست * کاین چو داود است و آن دیگر صداست
۴۹۴Qمنبعِ گفتارِ این سوزی بود * و آن مقلّد کهنه‌آموزی بود
۴۹۴Nمنبع گفتار این سوزی بود * و آن مقلد کهنه آموزی بود
۴۹۵Qهین مشو غِرّه بدان گفتِ حزین * بار بر گاوست و بر گردون حنین
۴۹۵Nهین مشو غره بدان گفت حزین * بار بر گاو است و بر گردون حنین
۴۹۶Qهم مقلّد نیست محروم از ثواب * نوحه‌گر را مُزد باشد در حساب
۴۹۶Nهم مقلد نیست محروم از ثواب * نوحه‌گر را مزد باشد در حساب
۴۹۷Qکافر و مومن خدا گویند لیک * در میانِ هر دو فرقی هست نیک
۴۹۷Nکافر و مومن خدا گویند لیک * در میان هر دو فرقی هست نیک
۴۹۸Qآن گدا گوید خدا از بهرِ نان * متَّقی گوید خدا از عینِ جان
۴۹۸Nآن گدا گوید خدا از بهر نان * متقی گوید خدا از عین جان
۴۹۹Qگر بدانستی گدا از گفتِ خویش * پیشِ چشمِ او نه کم ماندی نه بیش
۴۹۹Nگر بدانستی گدا از گفت خویش * پیش چشم او نه کم ماندی نه پیش
۵۰۰Qسالها گوید خدا آن نان خواه * همچو خَر مَصْحَف کَشَد از بهرِ کاه
۵۰۰Nسالها گوید خدا آن نان خواه * همچو خر مصحف کشد از بهر کاه
۵۰۱Qگر بدل در تافتی گفتِ لبش * ذرّه ذرّه گشته بودی قالبش
۵۰۱Nگر بدل در تافتی گفت لبش * ذره ذره گشته بودی قالبش
۵۰۲Qنامِ دیوی ره بَرَد در ساحری * تو بنامِ حق پشیزی می‌بَری
۵۰۲Nنام دیوی ره برد در ساحری * تو به نام حق پشیزی می‌بری