SAHL ‘ABD-ALLAH
سهل عبدالله گفت ـ الله با موسی سخن گفت بر کوه طور و از عزت کلام بار خدا آن کوه چون عقيق شد. موسی را نظر با خود آمد که چون من کيست؟ که خدای جهان و جهانيان با من سخن ميگويد بی واسطه، و قدم گاه من عقيق گشته! الله تع از وی درنگذاشت گفت ـ يا موسی يکی براست و چپ خويش نگاه کن تا چه بينی. موسی بازنگريست هزار کوه ديد ازعقيق بر مثال کوه طور، بر هر کوهی مردی بصورت موسی چون او گليمی پوشيده، و کلاهی بر سر و عصائی در دست، و با خداوند عالم سخن ميگويد. زبان حال موسی گويد.
پنداشتمت که تو مرا يک تنهٴ
کی دانستم که آشنـای همهٴ
197 1