JUNAYD
جنيد ازينجا گفت ـ آن روز که در جمع عوام نگرست که از جامع المنصور بيرون ميآمدند ـ « هؤلاءِ حشوا الجنّة و للحضرة قومٌ آخرون. » 112 1
پير طريقت جنيد قدس الله روحه يکی را از دوستان وی که از دنيا رفته بود ميشست، آنکس انگشت مسبّحه جنيد را بگرفت، جنيد گفت ـ احيوةٌ بعد الموت؟ جواب داد که او ما علمت انا لا نموت بل ننقل من دارٍ الی دارٍ « و فی هذا المعنی ما روی عن عبدالملک بن عمير عن ربعی بن محراش ـ قال ـ کنا اخوة ثلثة، و کان اعبدنا و اصوفنا و افضلنا الاوسط منا فغبت غيبة الی السواد ثم قدمت علی اهلی. فقالوا ـ ادرک اخاک فانه فی الموت، قال فخرجت اليه اسعی، فانتهيت اليه، و قد قضی و سجی بثوب، فقعدت عند راسه ابکيه، قال فرفع يده فکشف الثوب عن راسه، و قال ـ السلام عليکم ـ قلت ـ ای اخی احيوةٌ بعد الموت؟ ـ قال ـ نعم انی لقيت اخی فلقنی بروح و ريحانٍ و رب غير غضبان، و انه کسانی ثياباً خضراً من سندس و استبرق، و انی وجدت الامر ايسر مماتحسبون ثلثا، فاعلموا ولا تغيّروا ثلثاً وانی لقيت رسول الله فاقسم ان لا يبرح حتی آتيه، فعجّلوا جهازی ثم طفاء فکان اسرع من حصاةٍ لو القيت فی ماءٍ، فبلغ عايشه رض فصدّقته و قالت قد کنا نسمع ان رجلاً من هذه الامة سيتکلم بعد موته. 239 1
جنيد ازينجا گفت ـ الاخلاص سرٌ بين الله و بين العبد، لايعلمه مَلکٌ فيکتبه و لا شيطان فيفسده ولا هویً فيميله» 328 1
جنيد ازينجا گفت، چون او را از تعبيهٴ سر پرسيدند، گفت : « سرٌّ بينَ الله و بين العبد لايعلمه ملَك فيَكتبه، و لاشيطانٌ فيُفسده، و لاهوى فيُميله ». 561 2
مردى در پيش جنيد آمد و گفت : نورى چندين روز است تا در غلبات وجد خويش برفته، و وَلَهى عظيم او را فرا گرفته، و سلطان حقيقت بر وى مستولى شده، همانا كه بنقطهٴ جمع رسيده. جنيد گفت كه با اين همه در وقت نماز چونست و چه ميكند؟ گفت چون وقت نماز در آيد تكبير بندد، و نماز بشرط خويش بگزارد، و در آن خللى نيارد. جنيد : گفت الحمدللّه كه شيطان بدو دست نيافتست، و راه بر وى نزده. آن دقت او عين حقيقت است، و حركت او جمال طريقت است، و نفس او نقطهٴ جمع است. 664 2
جنيد گفت : بسم الله هيبته، و فى الرحمن عونه، و فى الرحيم مودته و محبته. الله اشارت است بجلال الوهيت و عزت احديت. رحمن اشارت است بكمال نعمت و حسن معونت و عموم رحمت بركافهٴ برّيت. رحيم اشارت است بمهر و محبت خصوصاً با اهل كرامت. 555 3
جنيد گفت : امرنا بحفظ السر، و علوّ الهمة، و أن نرضى يالله عوضاً عمّا سواه. ميگويد : سر خود صافى داريد، تا حق بشناسيد. خوى فراوى كنيد تا بستاخ گرديد. همه لطف وى بينيد تا مهر بر وى نهيد، بر مركب خدمت نشينيد، تا بمنزل حرمت رسيد. بحرمت بيش آئيد تا بصحبت رسيد. همت عالى داريد تا با وى بمانيد. 608 3
جنيد گفت بانوری كه هؤلاء حشوالجنّة ولهااصحاب غير هؤلاء، حشوالجنة اسراؤها واصحاب الجنة امراؤها، 573 6
جنيد را پرسیدند که علم حقیقت چیست؟ گفت : آن علمی است لدنّی ربانی صفت بشده حقیقت بمانده. 196 7
جنازهٴ جنید بر گرفتند مرغی سپید بیامد، بر گوشهٴ جنازه نشست. قومی از اهل او که نزدیك جنازه بودند آستین می‌فشاندند، تا مگر برخیزد. مرغ بر نخاست. همچنان می‌بود، و خلق در تعجب بمانده. 233 7
جنيد گفت : من شهد البلآء بالبلآءِ ضجّ من البلآءِ و من شهد البلآء من المبلى حنّ الى البلآءِ 363 8