block:4027
۶۷۸ | N | آن یکی درویش گفت اندر سمر | * | خضریان را من بدیدم خواب در |
۶۷۹ | N | گفتم ایشان را که روزی حلال | * | از کجا نوشم که نبود آن وبال |
۶۸۰ | N | مر مرا سوی کهستان راندند | * | میوهها ز آن بیشه میافشاندند |
۶۸۱ | N | که خدا شیرین بکرد آن میوه را | * | در دهان تو به همتهای ما |
۶۸۲ | N | هین بخور پاک و حلال و بیحساب | * | بیصداع و نقل و بالا و نشیب |
۶۸۳ | N | پس مرا ز آن رزق نطقی رو نمود | * | ذوق گفت من خردها میربود |
۶۸۴ | N | گفتم این فتنهست ای رب جهان | * | بخششی ده از همه خلقان نهان |
۶۸۵ | N | شد سخن از من دل خوش یافتم | * | چون انار از ذوق میبشکافتم |
۶۸۶ | N | گفتم ار چیزی نباشد در بهشت | * | غیر این شادی که دارم در سرشت |
۶۸۷ | N | هیچ نعمت آرزو ناید دگر | * | زین نپردازم به جوز و نیشکر |
۶۸۸ | N | مانده بود از کسب یک دو حبهام | * | دوخته در آستین جبهام |