vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3228

title of 3228
۴۷۸۰Nکان جوان در جست و جو بد هفت سال * از خیال وصل گشته چون خیال
۴۷۸۱Nسایه‌ی حق بر سر بنده بود * عاقبت جوینده یابنده بود
۴۷۸۲Nگفت پیغمبر که چون کوبی دری * عاقبت ز آن در برون آید سری
۴۷۸۳Nچون نشینی بر سر کوی کسی * عاقبت بینی تو هم روی کسی
۴۷۸۴Nچون ز چاهی می‌کنی هر روز خاک * عاقبت اندر رسی در آب پاک
۴۷۸۵Nجمله دانند این اگر تو نگروی * هر چه می‌کاریش روزی بدروی
۴۷۸۶Nسنگ بر آهن زدی آتش نجست * این نباشد ور بباشد نادر است
۴۷۸۷Nآن که روزی نیستش بخت و نجات * ننگرد عقلش مگر در نادرات
۴۷۸۸Nکان فلان کس کشت کرد و بر نداشت * و آن صدف برد و صدف گوهر نداشت
۴۷۸۹Nبلعم باعور و ابلیس لعین * سود نامدشان عبادتها و دین
۴۷۹۰Nصد هزاران انبیا و رهروان * ناید اندر خاطر آن بد گمان
۴۷۹۱Nاین دو را گیرد که تاریکی دهد * در دلش ادبار جز این کی نهد
۴۷۹۲Nبس کسا که نان خورد دل شاد او * مرگ او گردد بگیرد در گلو
۴۷۹۳Nپس تو ای ادبار رو هم نان مخور * تا نیفتی همچو او در شور و شر
۴۷۹۴Nصد هزاران خلق نانها می‌خورند * زور می‌یابند و جان می‌پرورند
۴۷۹۵Nتو بدان نادر کجا افتاده‌ای * گر نه محرومی و ابله زاده‌ای
۴۷۹۶Nاین جهان پر آفتاب و نور ماه * او بهشته سر فرو برده به چاه
۴۷۹۷Nکه اگر حق است پس کو روشنی * سر ز چه بردار و بنگر ای دنی
۴۷۹۸Nجمله عالم شرق و غرب آن نور یافت * تا تو در چاهی نخواهد بر تو تافت
۴۷۹۹Nچه رها کن رو به ایوان و کروم * کم ستیز اینجا بدان کاللج شوم
۴۸۰۰Nهین مگو کاینک فلانی کشت کرد * در فلان سالی ملخ کشتش بخورد
۴۸۰۱Nپس چرا کارم که اینجا خوف هست * من چرا افشانم این گندم ز دست
۴۸۰۲Nو انکه او نگذاشت کشت و کار را * پر کند کوری تو انبار را
۴۸۰۳Nچون دری می‌کوفت او از سلوتی * عاقبت دریافت روزی خلوتی
۴۸۰۴Nجست از بیم عسس شب او به باغ * یار خود را یافت چون شمع و چراغ
۴۸۰۵Nگفت سازنده‌ی سبب را آن نفس * ای خدا تو رحمتی کن بر عسس
۴۸۰۶Nناشناسا تو سببها کرده‌ای * از در دوزخ بهشتم برده‌ای
۴۸۰۷Nبهر آن کردی سبب این کار را * تا ندارم خوار من یک خار را
۴۸۰۸Nدر شکست پای بخشد حق پری * هم ز قعر چاه بگشاید دری
۴۸۰۹Nتو مبین که بر درختی یا به چاه * تو مرا بین که منم مفتاح راه
۴۸۱۰Nگر تو خواهی باقی این گفت‌وگو * ای اخی در دفتر چارم بجو