vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3180

گفتن روح القدس مریم راکی من رسول حقّم به تو آشفته مشو و پنهان مشو از من کی فرمان اینست
۳۷۶۸Qبانگ بر وی زد نمودارِ کرَم * که امینِ حضرتم از من مَرَم
۳۷۶۸Nبانگ بر وی زد نمودار کرم * که امین حضرتم از من مرم
۳۷۶۹Qاز سرافرازانِ عزَّت سر مکَش * از چنین خوش محرمان خود در مکَش
۳۷۶۹Nاز سرافرازان عزت سر مکش * از چنین خوش محرمان خود در مکش
۳۷۷۰Qاین همی‌گفت و ذُبالهٔ نورِ پاک * از لبش می‌شد پیاپَیْ بر سِماک
۳۷۷۰Nاین همی‌گفت و ذباله‌ی نور پاک * از لبش می‌شد پیاپی بر سماک
۳۷۷۱Qاز وجودم می‌گریزی در عدم * در عدم من شاهم و صاحب عَلَم
۳۷۷۱Nاز وجودم می‌گریزی در عدم * در عدم من شاهم و صاحب علم
۳۷۷۲Qخود بُنَه بُنگاهِ من در نیستیست * یکسواره نقشِ من پیشِ سِتیست
۳۷۷۲Nخود بن و بنگاه من در نیستی است * یک سواره نقش من پیش ستی است
۳۷۷۳Qمَرْیَما بنْگر که نقشِ مُشکِلم * هم هِلالم هم خیال اندر دلم
۳۷۷۳Nمریما بنگر که نقش مشکلم * هم هلالم هم خیال اندر دلم
۳۷۷۴Qچون خیالی در دلت آمد نشست * هر کجا که می‌گریزی با تُوَست
۳۷۷۴Nچون خیالی در دلت آمد نشست * هر کجا که می‌گریزی با تو است
۳۷۷۵Qجز خیالی عارضّیی باطلی * کو بود چون صبحِ کاذب آفلی
۳۷۷۵Nجز خیالی عارضیی باطلی * کاو بود چون صبح کاذب آفلی
۳۷۷۶Qمن چو صبحِ صادقم از نورِ رَب * که نگردد گِردِ روزم هیچ شَب
۳۷۷۶Nمن چو صبح صادقم از نور رب * که نگردد گرد روزم هیچ شب
۳۷۷۷Qهین مکن لاحَوْل عِمْران زاده‌ام * که ز لاحَوْل این طرف افتاده‌ام
۳۷۷۷Nهین مکن لاحول عمران زاده‌ام * که ز لا حول این طرف افتاده‌ام
۳۷۷۸Qمر مرا اصل و غذا لاحَوْل بود * نورِ لاحَوْلی که پیش از قَوْل بود
۳۷۷۸Nمر مرا اصل و غذا لاحول بود * نور لاحولی که پیش از قول بود
۳۷۷۹Qتو همی‌گیری پناه از من بحَق * من نگاریدهٔ پناهم در سَبَق
۳۷۷۹Nتو همی‌گیری پناه از من به حق * من نگاریده‌ی پناهم در سبق
۳۷۸۰Qآن پناهم من که مَخْلَصهات بوذ * تو أَعُوذ آری و من خود آن أَعُوذ
۳۷۸۰Nآن پناهم من که مخلصهات بوذ * تو اعوذ آری و من خود آن اعوذ
۳۷۸۱Qآفتی نبْود بَتَر از ناشناخت * تو بَرِ یار و ندانی عشق باخت
۳۷۸۱Nآفتی نبود بتر از ناشناخت * تو بر یار و ندانی عشق باخت
۳۷۸۲Qیار را اغیار پنداری همی * شادیی را نام بنْهادی غمی
۳۷۸۲Nیار را اغیار پنداری همی * شادیی را نام بنهادی غمی
۳۷۸۳Qاین چنین نخلی که لطفِ یارِ ماست * چونک ما دُزدیم نخلش دارِ ماست
۳۷۸۳Nاین چنین نخلی که لطف یار ماست * چون که ما دزدیم نخلش دار ماست
۳۷۸۴Qاین چنین مُشکین که زلفِ میرِ ماست * چونک بی‌عقلیم این زنجیرِ ماست
۳۷۸۴Nاین چنین مشکین که زلف میر ماست * چون که بی‌عقلیم این زنجیر ماست
۳۷۸۵Qاین چنین لطفی چو نیلی می‌رود * چونک فرعونیم چون خون می‌شود
۳۷۸۵Nاین چنین لطفی چو نیلی می‌رود * چون که فرعونیم چون خون می‌شود
۳۷۸۶Qخون همی‌گوید من آبم هین مریز * یوسفم گرگ از تُوَم ای پُر ستیز
۳۷۸۶Nخون همی‌گوید من آبم هین مریز * یوسفم گرگ از توام ای پر ستیز
۳۷۸۷Qتو نمی‌بینی که یارِ بُردبار * چونک با او ضِد شدی گردد چو مار
۳۷۸۷Nتو نمی‌بینی که یار بردبار * چون که با او ضد شدی گردد چو مار
۳۷۸۸Qلحمِ او و شحمِ او دیگر نشُد * او چنان بَد جز که از مَنظر نشُد
۳۷۸۸Nلحم او و شحم او دیگر نشد * او چنان بد جز که از منظر نشد