vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3156

وحی آمدن از حقّ تعالی بموسی کی بیاموزش چیزی کی استدعا کند یا بعضی از آن
۳۲۸۶Qگفت یزدان تو بده بایستِ او * بر گشا در اختیار آن دستِ او
۳۲۸۶Nگفت یزدان تو بده بایست او * بر گشا در اختیار آن دست او
۳۲۸۷Qاختیار آمد عبادت را نمک * ورنه می‌گردد بناخواه این فلک
۳۲۸۷Nاختیار آمد عبادت را نمک * ور نه می‌گردد به ناخواه این فلک
۳۲۸۸Qگردشِ او را نه اَجْر و نه عِقاب * که اختیار آمد هنر وقتِ حساب
۳۲۸۸Nگردش او را نه اجر و نه عقاب * که اختیار آمد هنر وقت حساب
۳۲۸۹Qجمله عالَم خود مُسبَّح آمدند * نیست آن تسبیحِ جَبْری مُزْدمند
۳۲۸۹Nجمله عالم خود مسبح آمدند * نیست آن تسبیح جبری مزدمند
۳۲۹۰Qتیغ در دستش نِه از عجزش بکَن * تا که غازی گردد او یا راه‌زن
۳۲۹۰Nتیغ در دستش نه از عجزش بکن * تا که غازی گردد او یا راه زن
۳۲۹۱Qزانک کَرَّمْنا شد آدم ز اختیار * نیم زنبورِ عسل شد نیم مار
۳۲۹۱Nز انکه‌ کَرَّمْنا شد آدم ز اختیار * نیم زنبور عسل شد نیم مار
۳۲۹۲Qمومنان کانِ عسل زنبوروار * کافران خود کانِ زهری همچو مار
۳۲۹۲Nمومنان کان عسل زنبوروار * کافران خود کان زهری همچو مار
۳۲۹۳Qزانک مومن خورد بگْزیده نبات * تا چو نَحْلی گشت ریقِ او حیات
۳۲۹۳Nز انکه مومن خورد بگزیده نبات * تا چو نحلی گشت ریق او حیات
۳۲۹۴Qباز کافر خورد شربت از صَدید * هم ز قُوتش زهر شد در وَیْ پدید
۳۲۹۴Nباز کافر خورد شربت از صدید * هم ز قوتش زهر شد در وی پدید
۳۲۹۵Qاهلِ الهامِ خدا عَیْنُ ٱلْحَیات * اهلِ تَسْویلِ هوا سَمُّ ٱلْمَمات
۳۲۹۵Nاهل الهام خدا عین الحیات * اهل تسویل هوا سم الممات
۳۲۹۶Qدر جهان این مدح و شاباش و زهی * ز اختیارست و حِفاظِ آگهی
۳۲۹۶Nدر جهان این مدح و شاباش و زهی * ز اختیار است و حفاظ آگهی
۳۲۹۷Qجمله رندان چونک در زندان بوند * مُتَّقی و زاهد و حق‌خوان شوند
۳۲۹۷Nجمله رندان چون که در زندان بوند * متقی و زاهد و حق خوان شوند
۳۲۹۸Qچونک قُدرت رفت کاسد شد عمل * هین که تا سرمایه نسْتاند اجَل
۳۲۹۸Nچون که قدرت رفت کاسد شد عمل * هین که تا سرمایه نستاند اجل
۳۲۹۹Qقُدرتت سرمایهٔ سُودست هین * وقتِ قُدرت را نگه دار و ببین
۳۲۹۹Nقدرتت سرمایه‌ی سود است هین * وقت قدرت را نگه دار و ببین
۳۳۰۰Qآدمی بر خِنْگ‌ِ کَرَّمْنا سوار * در کفِ دَرْکش عنانِ اختیار
۳۳۰۰Nآدمی بر خنگ‌ کَرَّمْنا سوار * در کف درکش عنان اختیار
۳۳۰۱Qباز موسی داد پند او را بِمهر * که مُرادت زرد خواهد کرد چِهر
۳۳۰۱Nباز موسی داد پند او را به مهر * که مرادت زرد خواهد کرد چهر
۳۳۰۲Qترکِ این سودا بگو و ز حق بترس * دیو دادستت برای مکر دَرْس
۳۳۰۲Nترک این سودا بگو و ز حق بترس * دیو داده ستت برای مکر درس