vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3154

وَجه عبرت گرفتن ازین حکایت و یقین دانستن کی إِنَّ مَعَ الْعُشْرِ یُسْراً
۳۲۵۵Qعبرتست آن قصه ای جان مر ترا * تا که راضی باشی در حکمِ خدا
۳۲۵۵Nعبرت است آن قصه‌ای جان مر ترا * تا که راضی باشی از حکم خدا
۳۲۵۶Qتا که زیرک باشی و نیکو گُمان * چون ببینی واقعهٔ بَد ناگهان
۳۲۵۶Nتا که زیرک باشی و نیکو گمان * چون ببینی واقعه‌ی بد ناگهان
۳۲۵۷Qدیگران گردند زرد از بیمِ آن * تو چو گُل خندان گهِ سود و زیان
۳۲۵۷Nدیگران گردند زرد از بیم آن * تو چو گل خندان گه سود و زیان
۳۲۵۸Qزانک گُل گر برگ برگش می‌کَنی * خنده نگْذارد نگردد مُنْثَنی
۳۲۵۸Nز انکه گل گر برگ برگش می‌کنی * خنده نگذارد نگردد منثنی
۳۲۵۹Qگوید از خاری چرا اُفتم بغَم * خنده را من خود ز خار آورده‌ام
۳۲۵۹Nگوید از خاری چرا افتم به غم * خنده را من خود ز خار آورده‌ام
۳۲۶۰Qهر چه از تو یاوه گردد از قضا * تو یقین دان که خریدت از بلا
۳۲۶۰Nهر چه از تو یاوه گردد از قضا * تو یقین دان که خریدت از بلا
۳۲۶۱Qما ٱلتَّصَوُّف قالَ وُجْدانُ ٱلفَرَح * فی ٱلْفُؤَادِ عِنْدَ إِتْیانِ ٱلتَّرَح
۳۲۶۱Nما التصوف قال وجدان الفرح * فی الفؤاد عند إتیان الترح
۳۲۶۲Qآن عِقابش را عُقابی دان که او * در رُبود آن موزه را ز آن نیک‌خُو
۳۲۶۲Nآن عقابش را عقابی دان که او * در ربود آن موزه را ز آن نیک خو
۳۲۶۳Qتا رهاند پاش را از زخمِ مار * ای خنک عقلی که باشد بی‌غُبار
۳۲۶۳Nتا رهاند پاش را از زخم مار * ای خنک عقلی که باشد بی‌غبار
۳۲۶۴Qگفت لا تأْسَوْا عَلَی‌ ما فاتَکُمْ * إِنْ أَتَی ٱلسِّرحانْ وَ أَرْدَی شاتَکُم
۳۲۶۴Nگفت لا تأسوا عَلی‌ ما فاتَکُمْ * إن أتی السرحان و أردی شاتکم
۳۲۶۵Qکان بلا دفعِ بلاهای بزرگ * و آن زیان منعِ زیانهای سُتُرگ
۳۲۶۵Nکان بلا دفع بلاهای بزرگ * و آن زیان منع زیانهای سترگ