vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2101

بیان دعویی که عین آن دعوی گواه صدق خویش است
۳۵۷۳Qگر تو هستی آشنای جانِ من * نیست دعوی گفتِ معنی لانِ من
۳۵۷۳Nگر تو هستی آشنای جان من * نیست دعوی گفت معنی لان من
۳۵۷۴Qگر بگویم نیم شب پیشِ تُوَم * هین مترس از شب که من خویشِ تُوَم
۳۵۷۴Nگر بگویم نیم شب پیش توام * هین مترس از شب که من خویش توام
۳۵۷۵Qاین دو دعوی پیشِ تو معنی بود * چون شناسی بانگِ خویشاوندِ خَود
۳۵۷۵Nاین دو دعوی پیش تو معنی بود * چون شناسی بانگ خویشاوند خود
۳۵۷۶Qپیشی و خویشی دُو دعوی بود لیک * هر دُو معنی بود پیشِ فهمِ نیک
۳۵۷۶Nپیشی و خویشی دو دعوی بود لیک * هر دو معنی بود پیش فهم نیک
۳۵۷۷Qقربِ آوازش گواهی می‌دهد * کین دَم از نزدیکْ یاری می‌جهد
۳۵۷۷Nقرب آوازش گواهی می‌دهد * کاین دم از نزدیک یاری می‌جهد
۳۵۷۸Qلذّتِ آوازِ خویشاوند نیز * شد گوا بر صدقِ آن خویشِ عزیز
۳۵۷۸Nلذت آواز خویشاوند نیز * شد گوا بر صدق آن خویش عزیز
۳۵۷۹Qباز بی‌اِلهام احمق کو ز جَهْل * می‌نداند بانگِ بیگانه ز اَهْل
۳۵۷۹Nباز بی‌الهام احمق کاو ز جهل * می‌نداند بانگ بیگانه ز اهل
۳۵۸۰Qپیشِ او دعوی بود گفتارِ او * جهلِ او شد مایهٔ انکارِ او
۳۵۸۰Nپیش او دعوی بود گفتار او * جهل او شد مایه‌ی انکار او
۳۵۸۱Qپیشِ زیرک کاندرونش نورهاست * عینِ این آواز معنی بود راست
۳۵۸۱Nپیش زیرک کاندرونش نورهاست * عین این آواز معنی بود راست
۳۵۸۲Qیا بتازی گفت یک تازی زبان * که همی‌دانم زبانِ تازیان
۳۵۸۲Nیا به تازی گفت یک تازی زبان * که همی‌دانم زبان تازیان
۳۵۸۳Qعینِ تازی گفتنش معنی بود * گرچه تازی گفتنش دعوی بود
۳۵۸۳Nعین تازی گفتنش معنی بود * گر چه تازی گفتنش دعوی بود
۳۵۸۴Qیا نویسد کاتبی بر کاغذی * کاتب و خط خوانم و من امجدی
۳۵۸۴Nیا نویسد کاتبی بر کاغذی * کاتب و خط خوانم و من ابجدی
۳۵۸۵Qاین نوشته گرچه خود دعوی بود * هم نوشته شاهدِ معنی بود
۳۵۸۵Nاین نوشته گر چه خود دعوی بود * هم نوشته شاهد معنی بود
۳۵۸۶Qیا بگوید صوفی‌ای دیدی تو دوش * در میانِ خواب سجّاده بدوش
۳۵۸۶Nیا بگوید صوفیی دیدی تو دوش * در میان خواب سجاده به دوش
۳۵۸۷Qمن بُدم آن و آنچ گفتم خواب در * با تو اندر خواب در شرحِ نظر
۳۵۸۷Nمن بدم آن و آن چه گفتم خواب در * با تو اندر خواب در شرح نظر
۳۵۸۸Qگوش کن چون حلقه اندر گوش کن * آن سخن را پیشوای هوش کن
۳۵۸۸Nگوش کن چون حلقه اندر گوش کن * آن سخن را پیشوای هوش کن
۳۵۸۹Qچون ترا یاد آید آن خواب این سخن * مُعْجِزِ نَو باشد و زرِّ کهن
۳۵۸۹Nچون ترا یاد آید آن خواب این سخن * معجز نو باشد و زر کهن
۳۵۹۰Qگرچه دعوی می‌نماید این ولی * جانِ صاحب واقعه گوید بلی
۳۵۹۰Nگر چه دعوی می‌نماید این ولی * جان صاحب واقعه گوید بلی
۳۵۹۱Qپس چو حِکْمت ضالّهٔ مؤمن بود * آن ز هرکه بشْنود مُوقِن بود
۳۵۹۱Nپس چو حکمت ضاله‌ی مومن بود * آن ز هر که بشنود موقن بود
۳۵۹۲Qچونک خود را پیشِ او یابد فقط * چون بود شک چون کند او را غلط
۳۵۹۲Nچون که خود را پیش او یابد فقط * چون بود شک چون کند او را غلط
۳۵۹۳Qتشنه‌ای را چون بگویی تو شتاب * در قدح آبست بِسْتان زود آب
۳۵۹۳Nتشنه‌ای را چون بگویی تو شتاب * در قدح آب است بستان زود آب
۳۵۹۴Qهیچ گوید تشنه کاین دعویست رَو * از بَرم ای مدّعی مهجور شو
۳۵۹۴Nهیچ گوید تشنه کاین دعوی است رو * از برم ای مدعی مهجور شو
۳۵۹۵Qیا گواه و حُجّتی بنْما که این * جنسِ آبست و از آن مآءٍ مَعین
۳۵۹۵Nیا گواه و حجتی بنما که این * جنس آب است و از آن ماء معین
۳۵۹۶Qیا بطفلِ شیر مادر بانگ زد * که بیا من مادرم هان ای ولد
۳۵۹۶Nیا به طفل شیر مادر بانگ زد * که بیا من مادرم هان ای ولد
۳۵۹۷Qطفل گوید مادرا حجَّت بیار * تا که با شیرت بگیرم من قرار
۳۵۹۷Nطفل گوید مادرا حجت بیار * تا که با شیرت بگیرم من قرار
۳۵۹۸Qدر دلِ هر امّتی کز حق مزه‌ست * رُوی و آوازِ پَیَمبر مُعْجزه‌ست
۳۵۹۸Nدر دل هر امتی کز حق مزه ست * روی و آواز پیمبر معجزه ست
۳۵۹۹Qچون پَیَمبر از برون بانگی زند * جانِ امَّت در درون سجده کند
۳۵۹۹Nچون پیمبر از برون بانگی زند * جان امت در درون سجده کند
۳۶۰۰Qزانک جنسِ بانگِ او اندر جهان * از کسی نشْنیده باشد گوشِ جان
۳۶۰۰Nز انکه جنس بانگ او اندر جهان * از کسی نشنیده باشد گوش جان
۳۶۰۱Qآن غریب از ذوقِ آوازِ غریب * از زبانِ حق شنود إِنّی قَرِیب
۳۶۰۱Nآن غریب از ذوق آواز غریب * از زبان حق شنود انی قریب