vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2036

رنجانیدن امیری خفتهٔ را کی مار در دهانش رفته بود
۱۸۷۸Qعاقلی بر اسب می‌آمد سوار * در دهانِ خفته‌ای می‌رفت مار
۱۸۷۸Nعاقلی بر اسب می‌آمد سوار * در دهان خفته‌ای می‌رفت مار
۱۸۷۹Qآن سوار آن را بدید و می‌شتافت * تا رماند مار را فُرصَت نیافت
۱۸۷۹Nآن سوار آن را بدید و می‌شتافت * تا رماند مار را فرصت نیافت
۱۸۸۰Qچونک از عقلش فراوان بُد مدد * چند دبّوسی قوی بر خفته زد
۱۸۸۰Nچون که از عقلش فراوان بد مدد * چند دبوسی قوی بر خفته زد
۱۸۸۱Qبُرَد او را زخمِ آن دبّوس سخت * زو گریزان تا بزیرِ یک درخت
۱۸۸۱Nبرد او را زخم آن دبوس سخت * زو گریزان تا به زیر یک درخت
۱۸۸۲Qسیبِ پوسیده بسی بُد ریخته * گفت ازین خور ای بدَرد آویخته
۱۸۸۲Nسیب پوسیده بسی بد ریخته * گفت از این خور ای به درد آویخته
۱۸۸۳Qسیب چندان مر ورا در خورد داد * کز دهانش باز بیرون می‌فتاد
۱۸۸۳Nسیب چندان مر و را در خورد داد * کز دهانش باز بیرون می‌فتاد
۱۸۸۴Qبانگ می‌زد کای امیر آخر چرا * قصدِ من کردی تو نادیده جفا
۱۸۸۴Nبانگ می‌زد کای امیر آخر چرا * قصد من کردی تو نادیده جفا
۱۸۸۵Qگر ترا ز اصلست با جانم ستیز * تیغ زن یکبارگی خونم بریز
۱۸۸۵Nگر ترا ز اصل است با جانم ستیز * تیغ زن یک بارگی خونم بریز
۱۸۸۶Qشُوم ساعت که شدم بر تو پدید * ای خنک آن را که رویِ تو ندید
۱۸۸۶Nشوم ساعت که شدم بر تو پدید * ای خنک آن را که روی تو ندید
۱۸۸۷Qبی‌جنایت بی‌گُنه بی‌بیش و کم * مُلْحِدان جایز ندارند این ستم
۱۸۸۷Nبی‌جنایت بی‌گنه بی‌بیش و کم * ملحدان جایز ندارند این ستم
۱۸۸۸Qمی‌جهد خون از دهانم با سَخُن * ای خدا آخر مُکافاتش تو کن
۱۸۸۸Nمی‌جهد خون از دهانم با سخن * ای خدا آخر مکافاتش تو کن
۱۸۸۹Qهر زمان می‌گفت او نفرینِ نَوْ * اوش می‌زد کاندرین صحرا بدَوْ
۱۸۸۹Nهر زمان می‌گفت او نفرین نو * اوش می‌زد کاندر این صحرا بدو
۱۸۹۰Qزخمِ دّبوس و سوارِ همچو باد * می‌دوید و باز در رُو می‌فتاد
۱۸۹۰Nزخم دبوس و سوار همچو باد * می‌دوید و باز در رو می‌فتاد
۱۸۹۱Qممتلی و خوابناک و سُست بُد * پا و رویش صد هزاران زخم شد
۱۸۹۱Nممتلی و خوابناک و سست بد * پا و رویش صد هزاران زخم شد
۱۸۹۲Qتا شبانگه می‌کشید و می‌گشاد * تا ز صفرا قَی شدن بر وَی فتاد
۱۸۹۲Nتا شبانگه می‌کشید و می‌گشاد * تا ز صفرا قی شدن بر وی فتاد
۱۸۹۳Qزو بر آمد خورده‌ها زشت و نکو * مار با آن خورده بیرون جست ازو
۱۸۹۳Nزو بر آمد خورده‌ها زشت و نکو * مار با آن خورده بیرون جست از او
۱۸۹۴Qچون بدید از خود برون آن مار را * سجده آورد آن نکو کردار را
۱۸۹۴Nچون بدید از خود برون آن مار را * سجده آورد آن نکو کردار را
۱۸۹۵Qسَهْمِ آن مارِ سیاهِ زشتِ زفت * چون بدید آن دردها از وی برفت
۱۸۹۵Nسهم آن مار سیاه زشت زفت * چون بدید آن دردها از وی برفت
۱۸۹۶Qگفت خود تو جبرئیلِ رحمتی * یا خدایی که ولی نعمتی
۱۸۹۶Nگفت خود تو جبرییل رحمتی * یا خدایی که ولی نعمتی
۱۸۹۷Qای مبارک ساعتی که دیدِیَم * مرده بودم جانِ نو بخشیدِیَم
۱۸۹۷Nای مبارک ساعتی که دیدی‌ام * مرده بودم جان نو بخشیدی‌ام
۱۸۹۸Qتو مرا جویان مثالِ مادران * من گریزان از تو مانندِ خران
۱۸۹۸Nتو مرا جویان مثال مادران * من گریزان از تو مانند خران
۱۸۹۹Qخر گریزد از خداوند از خَری * صاحبش در پَیٌ ز نیکو گوهری
۱۸۹۹Nخر گریزد از خداوند از خری * صاحبش در پی ز نیکو گوهری
۱۹۰۰Qنه از پیِ سود و زیان می‌جویدش * لیک تا در گرگش ندرّد یا دَدَش
۱۹۰۰Nنه از پی سود و زیان می‌جویدش * لیک تا در گرگش ندرد یا ددش
۱۹۰۱Qای خنک آن را که بیند رویِ تو * یا در افتد ناگهان در کوی تو
۱۹۰۱Nای خنک آن را که بیند روی تو * یا در افتد ناگهان در کوی تو
۱۹۰۲Qای روانِ پاک بسْتوده ترا * چند گفتم ژاژ و بی‌هوده ترا
۱۹۰۲Nای روان پاک بستوده ترا * چند گفتم ژاژ و بی‌هوده ترا
۱۹۰۳Qای خداوند و شهنشاه و امیر * من نگفتم جهلِ من گفت آن مگیر
۱۹۰۳Nای خداوند و شهنشاه و امیر * من نگفتم جهل من گفت آن مگیر
۱۹۰۴Qشمه‌ای زین حال اگر دانستمی * گفتنِ بیهوده کی توانستمی
۱۹۰۴Nشمه‌ای زین حال اگر دانستمی * گفتن بی‌هوده کی تانستمی
۱۹۰۵Qبس ثنایت گفتمی ای خوش خصال * گر مرا یک رمز می‌گفتی ز حال
۱۹۰۵Nبس ثنایت گفتمی ای خوش خصال * گر مرا یک رمز می‌گفتی ز حال
۱۹۰۶Qلیک خامُش کرده می‌آشوفتی * خامشانه بر سرم می‌کوفتی
۱۹۰۶Nلیک خامش کرده می‌آشوفتی * خامشانه بر سرم می‌کوفتی
۱۹۰۷Qشد سرم کالیوه عقل از سر بجَست * خاصّه این سر را که مغزش کمترست
۱۹۰۷Nشد سرم کالیوه عقل از سر بجست * خاصه این سر را که مغزش کمتر است
۱۹۰۸Qعفو کن ای خوب‌روی خوب‌کار * آنچ گفتم از جنون اندر گذار
۱۹۰۸Nعفو کن ای خوب روی خوب کار * آن چه گفتم از جنون اندر گذار
۱۹۰۹Qگفت اگر من گفتمی رمزی از آن * زهرهٔ تو آب گشتی آن زمان
۱۹۰۹Nگفت اگر من گفتمی رمزی از آن * زهره‌ی تو آب گشتی آن زمان
۱۹۱۰Qگر ترا من گفتمی اوصافِ مار * ترس از جانت بر آوردی دَمار
۱۹۱۰Nگر ترا من گفتمی اوصاف مار * ترس از جانت بر آوردی دمار
۱۹۱۱Qمصطفی فرمود اگر گویم براست * شرحِ آن دشمن که در جانِ شماست
۱۹۱۱Nمصطفی فرمود اگر گویم به راست * شرح آن دشمن که در جان شماست
۱۹۱۲Qزهره‌های پُر دلان هم بر دَرَد * نه رود رَهْ نه غمِ کاری خَورَد
۱۹۱۲Nزهره‌های پر دلان هم بر درد * نه رود ره نه غم کاری خورد
۱۹۱۳Qنه دلش را تاب ماند در نیاز * نه تنش را قوَّتِ روزه و نماز
۱۹۱۳Nنه دلش را تاب ماند در نیاز * نه تنش را قوت روزه و نماز
۱۹۱۴Qهمچو موشی پیشِ گربه لا شود * همچو برهَّ پیشِ گرگ از جا رود
۱۹۱۴Nهمچو موشی پیش گربه لا شود * همچو بره پیش گرگ از جا رود
۱۹۱۵Qاندرو نه حیله ماند نه رَوِش * پس کنم ناگفته‌تان من پرورش
۱۹۱۵Nاندر او نه حیله ماند نه روش * پس کنم ناگفته تان من پرورش
۱۹۱۶Qهمچو بو‌بکرِ ربابی تن زنم * دست چون داود در آهن زنم
۱۹۱۶Nهمچو بو بکر ربابی تن زنم * دست چون داود در آهن زنم
۱۹۱۷Qتا مُحال از دستِ من حالی شود * مرغِ پَر برکنده را بالی شود
۱۹۱۷Nتا محال از دست من حالی شود * مرغ پر برکنده را بالی شود
۱۹۱۸Qچون‌ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ‌ بود * دستِ ما را دستِ خود فرمود احد
۱۹۱۸Nچون‌ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ‌ بود * دست ما را دست خود فرمود احد
۱۹۱۹Qپس مرا دستِ دراز آمد یقین * بر گذشته ز آسمانِ هفتمین
۱۹۱۹Nپس مرا دست دراز آمد یقین * بر گذشته ز آسمان هفتمین
۱۹۲۰Qدستِ من بنْمود بر گردون هنر * مُقریا بر خوان که‌ اِنْشَقَّ الْقَمَر
۱۹۲۰Nدست من بنمود بر گردون هنر * مقریا بر خوان که‌ انْشَقَّ الْقَمَرُ
۱۹۲۱Qاین صِفَت هم بهرِ ضعفِ عقلهاست * با ضعیفان شرحِ قُدرت کَی رواست
۱۹۲۱Nاین صفت هم بهر ضعف عقلهاست * با ضعیفان شرح قدرت کی رواست
۱۹۲۲Qخود بدانی چون بر آری سر ز خواب * ختم شد و اللهُ أَعَلَمْ بِٱلصّواب
۱۹۲۲Nخود بدانی چون بر آری سر ز خواب * ختم شد و الله أعلم بالصواب
۱۹۲۳Qمر ترا نه قوّتِ خوردن بُدی * نه ره و پروای قَی کردن بُدی
۱۹۲۳Nمر ترا نه قوت خوردن بدی * نه ره و پروای قی کردن بدی
۱۹۲۴Qمی‌شنیدم فحش و خَر می‌راندم * رَبِّ یَسِّرْ زیرِ لب می‌خواندم
۱۹۲۴Nمی‌شنیدم فحش و خر می‌راندم * رب یسر زیر لب می‌خواندم
۱۹۲۵Qاز سبب گفتن مرا دستور نی * ترکِ تو گفتن مرا مقدور نی
۱۹۲۵Nاز سبب گفتن مرا دستور نه * ترک تو گفتن مرا مقدور نه
۱۹۲۶Qهر زمان می‌گفتم از دردِ درون * اِهْدِ قَوْمِی إِنَّهُمْ لا یَعْلَمُون
۱۹۲۶Nهر زمان می‌گفتم از درد درون * اهد قومی إنهم لا یعلمون
۱۹۲۷Qسجده‌ها می‌کرد آن رَسته ز رنج * کای سعادت ای مرا اقبال و گنج
۱۹۲۷Nسجده‌ها می‌کرد آن رسته ز رنج * کای سعادت ای مرا اقبال و گنج
۱۹۲۸Qاز خدا یابی جزاها ای شریف * قوَّتِ شکرت ندارد این ضعیف
۱۹۲۸Nاز خدا یابی جزاها ای شریف * قوت شکرت ندارد این ضعیف
۱۹۲۹Qشُکر حق گوید ترا ای پیشوا * آن لب و چانه ندارم و آن نوا
۱۹۲۹Nشکر حق گوید ترا ای پیشوا * آن لب و چانه ندارم و آن نوا
۱۹۳۰Qدشمنی عاقلان زین‌سان بود * زهرِ ایشان ابتهاجِ جان بود
۱۹۳۰Nدشمنی عاقلان زین‌سان بود * زهر ایشان ابتهاج جان بود
۱۹۳۱Qدوستی ابله بُوَد رنج و ضَلال * این حکایت بشْنو از بهرِ مثال
۱۹۳۱Nدوستی ابله بود رنج و ضلال * این حکایت بشنو از بهر مثال