vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2014

تعریف کردن منادیان قاضی مفلسی را گرد شهر
۵۸۵Qبود شخصی مفلسی بی‌خان و مان * مانده در زندان و بندِ بی‌امان
۵۸۵Nبود شخصی مفلسی بی‌خان و مان * مانده در زندان و بند بی‌امان
۵۸۶Qلقمهٔ زندانیان خوردی گزاف * بر دلِ خلق از طمع چون کوهِ قاف
۵۸۶Nلقمه‌ی زندانیان خوردی گزاف * بر دل خلق از طمع چون کوه قاف
۵۸۷Qزهره نه کس را که لقمهٔ نان خورد * زانک آن لقمه‌رُبا کاوَش بَرَد
۵۸۷Nزهره نه کس را که لقمه‌ی نان خورد * ز انکه آن لقمه‌ربا کاوش برد
۵۸۸Qهر که دُور از دعوتِ رحمان بود * او گدا چشمست اگر سلطان بود
۵۸۸Nهر که دور از دعوت رحمان بود * او گدا چشم است اگر سلطان بود
۵۸۹Qمر مُروَّت را نهاده زیرِ پا * گشته زندان دوزخی ز آن نان‌رُبا
۵۸۹Nمر مروت را نهاده زیر پا * گشته زندان دوزخی ز آن نان ربا
۵۹۰Qگر گریزی بر امیدِ راحتی * ز آن طرف هم پیشت آید آفتی
۵۹۰Nگر گریزی بر امید راحتی * ز آن طرف هم پیشت آید آفتی
۵۹۱Qهیچ کُنجی بی‌دد و بی‌دام نیست * جز بخلوتگاهِ حق آرام نیست
۵۹۱Nهیچ کنجی بی‌دد و بی‌دام نیست * جز به خلوت‌گاه حق آرام نیست
۵۹۲Qکُنجِ زندانِ جهانِ ناگُزیر * نیست بی پامُزد و بی‌دَقّ اؐلْحَصیر
۵۹۲Nکنج زندان جهان ناگزیر * نیست بی‌پا مزد و بی‌دق الحصیر
۵۹۳Qو الله ار سوراخِ موشی در رَوی * مبتلای گربه‌چنگالی شوی
۵۹۳Nو الله ار سوراخ موشی در روی * مبتلای گربه چنگالی شوی
۵۹۴Qآدمی را فربهی هست از خیال * گر خیالاتش بود صاحب‌جمال
۵۹۴Nآدمی را فربهی هست از خیال * گر خیالاتش بود صاحب جمال
۵۹۵Qور خیالاتش نماید ناخوشی * می‌گدازد همچو موم از آتشی
۵۹۵Nور خیالاتش نماید ناخوشی * می‌گدازد همچو موم از آتشی
۵۹۶Qدر میانِ مار و کژدم گر ترا * با خیالاتِ خوشان دارد خدا
۵۹۶Nدر میان مار و کژدم گر ترا * با خیالات خوشان دارد خدا
۵۹۷Qمار و کژدم مر ترا مؤنِس بود * کان خیالت کیمیای مِس بود
۵۹۷Nمار و کژدم مر ترا مونس بود * کان خیالت کیمیای مس بود
۵۹۸Qصبر شیرین از خیالِ خوش شدست * کان خیالاتِ فَرَج پیش آمدست
۵۹۸Nصبر شیرین از خیال خوش شده ست * کان خیالات فرج پیش آمده ست
۵۹۹Qآن فَرَج آید ز ایمان در ضمیر * ضعفِ ایمان نااُمیدی و زحیر
۵۹۹Nآن فرج آید ز ایمان در ضمیر * ضعف ایمان ناامیدی و زحیر
۶۰۰Qصبر از ایمان بیابد سَرْ کُلَه * حَیْثُ لا صَبْرَ فَلا إِیمانَ لَه
۶۰۰Nصبر از ایمان بیابد سر کله * حیث لا صبر فلا إیمان له
۶۰۱Qگفت پیغامبر خداش ایمان نداد * هر کرا صبری نباشد در نهاد
۶۰۱Nگفت پیغمبر خداش ایمان نداد * هر که را صبری نباشد در نهاد
۶۰۲Qآن یکی در چشمِ تو باشد چو مار * هم وی اندر چشمِ آن دیگر نگار
۶۰۲Nآن یکی در چشم تو باشد چو مار * هم وی اندر چشم آن دیگر نگار
۶۰۳Qزانک در چشمت خیالِ کفرِ اوست * و آن خیالِ مؤمنی در چشمِ دوست
۶۰۳Nز انکه در چشمت خیال کفر اوست * و آن خیال مومنی در چشم دوست
۶۰۴Qکاندرین یک شخص هر دو فعل هست * گاه ماهی باشد او و گاه شَسْت
۶۰۴Nکاندر این یک شخص هر دو فعل هست * گاه ماهی باشد او و گاه شست
۶۰۵Qنیمِ او مؤمن بود نیمیش گبر * نیمِ او حرص آوری نیمیش صَبْر
۶۰۵Nنیم او مومن بود نیمیش گبر * نیم او حرص آوری نیمیش صبر
۶۰۶Qگفت یزدانت فَمِنْکُمْ مُؤمِنٌ * باز مِنْکُمْ کَافِرٌ گبرِ کَهن
۶۰۶Nگفت یزدانت فمنکم مومن * باز منکم کافر گبر کهن
۶۰۷Qهمچو گاوی نیمهٔ چپّش سیاه * نیمهٔ دیگر سپیدِ همچو ماه
۶۰۷Nهمچو گاوی نیمه‌ی چپش سیاه * نیمه‌ی دیگر سپید همچو ماه
۶۰۸Qهر که این نیمه ببیند رَد کند * هر که آن نیمه ببیند کَد کند
۶۰۸Nهر که این نیمه ببیند رد کند * هر که آن نیمه ببیند کد کند
۶۰۹Qیوسف اندر چشمِ اِخْوان چون سُتور * هم وی اندر چشمِ یعقوبی چو حُور
۶۰۹Nیوسف اندر چشم اخوان چون ستور * هم وی اندر چشم یعقوبی چو حور
۶۱۰Qاز خیالِ بَد مر او را زشت دید * چشمِ فرع و چشمِ اصلی ناپدید
۶۱۰Nاز خیال بد مر او را زشت دید * چشم فرع و چشم اصلی ناپدید
۶۱۱Qچشمِ ظاهر سایهٔ آن چشم دان * هر چه آن بیند بگردد این بدان
۶۱۱Nچشم ظاهر سایه‌ی آن چشم دان * هر چه آن بیند بگردد این بد آن
۶۱۲Qتو مَکانی اصلِ تو در لامکان * این دکان بر بند و بگشا آن دکان
۶۱۲Nتو مکانی اصل تو در لامکان * این دکان بر بند و بگشا آن دکان
۶۱۳Qشش جِهَت مگریز زیرا در جهات * شَشْدَرَه ست و ششدره ماتست مات
۶۱۳Nشش جهت مگریز زیرا در جهات * ششدره است و ششدره مات است مات