block:2008
۳۲۳ | Q | دین نه آن بازیست کاو از شه گریخت | * | سوی آن کمپیر کاو میآرْد بیخت |
۳۲۳ | N | دین نه آن باز است کاو از شه گریخت | * | سوی آن کمپیر کاو میآرد بیخت |
۳۲۴ | Q | تا که تُتْماجی پزد اولاد را | * | دید آن بازِ خوشِ خوشزاد را |
۳۲۴ | N | تا که تتماجی پزد اولاد را | * | دید آن باز خوش خوش زاد را |
۳۲۵ | Q | پایکش بَست و پَرش کوتاه کرد | * | ناخنش بُبرید و قُوتش کاه کرد |
۳۲۵ | N | پایکش بست و پرش کوتاه کرد | * | ناخنش ببرید و قوتش کاه کرد |
۳۲۶ | Q | گفت نااهلان نکردندت بساز | * | پَر فزود از حدّ و ناخن شد دراز |
۳۲۶ | N | گفت نااهلان نکردندت به ساز | * | پر فزود از حد و ناخن شد دراز |
۳۲۷ | Q | دستِ هر نااهل بیمارت کند | * | سوی مادر آ که تیمارت کند |
۳۲۷ | N | دست هر نااهل بیمارت کند | * | سوی مادر آ که تیمارت کند |
۳۲۸ | Q | مِهْرِ جاهل را چنین دان ای رفیق | * | کژ رود جاهل همیشه در طریق |
۳۲۸ | N | مهر جاهل را چنین دان ای رفیق | * | کژ رود جاهل همیشه در طریق |
۳۲۹ | Q | رُوزِ شه در جستوجو بیگاه شد | * | سوی آن کمپیر و آن خرگاه شد |
۳۲۹ | N | روز شه در جستجو بیگاه شد | * | سوی آن کمپیر و آن خرگاه شد |
۳۳۰ | Q | دید ناگه باز را در دود و گرد | * | شه بر او بگْریست زار و نوحه کرد |
۳۳۰ | N | دید ناگه باز را در دود و گرد | * | شه بر او بگریست زار و نوحه کرد |
۳۳۱ | Q | گفت هر چند این جزای کارِ تُست | * | که نباشی در وفای ما دُرُست |
۳۳۱ | N | گفت هر چند این جز ای کار تست | * | که نباشی در وفای ما درست |
۳۳۲ | Q | چون کنی از خُلْد زی دوزخ فرار | * | غافل از لا یَسْتَوِی اَصحابِ نار |
۳۳۲ | N | چون کنی از خلد زی دوزخ فرار | * | غافل از لا یستوی اصحاب نار |
۳۳۳ | Q | این سزای آنک از شاهِ خبیر | * | خیره بگْریزد بخانهٔ گَندهپیر |
۳۳۳ | N | این سزای آن که از شاه خبیر | * | خیره بگریزد به خانهی گنده پیر |
۳۳۴ | Q | باز میمالید پَر بر دستِ شاه | * | بیزبان میگفت من کردم گناه |
۳۳۴ | N | باز میمالید پر بر دست شاه | * | بیزبان میگفت من کردم گناه |
۳۳۵ | Q | پس کجا زارَد کجا نالد لئیم | * | گر تو نپْذیری بجز نیک ای کریم |
۳۳۵ | N | پس کجا زارد کجا نالد لئیم | * | گر تو نپذیری بجز نیک ای کریم |
۳۳۶ | Q | لطفِ شه جان را جنایتجُو کند | * | زانک شه هر زشت را نیکو کند |
۳۳۶ | N | لطف شه جان را جنایت جو کند | * | ز آنکه شه هر زشت را نیکو کند |
۳۳۷ | Q | رَوْ مکن زشتی که نیکیهای ما | * | زشت آمد پیشِ آن زیبای ما |
۳۳۷ | N | رو مکن زشتی که نیکیهای ما | * | زشت آمد پیش آن زیبای ما |
۳۳۸ | Q | خدمتِ خود را سزا پنداشتی | * | تو لوای جُرم از آن افراشتی |
۳۳۸ | N | خدمت خود را سزا پنداشتی | * | تو لوای جرم از آن افراشتی |
۳۳۹ | Q | چون ترا ذکر و دعا دَستور شد | * | ز آن دعاکردن دلت مغرور شد |
۳۳۹ | N | چون ترا ذکر و دعا دستور شد | * | ز آن دعاکردن دلت مغرور شد |
۳۴۰ | Q | هم سخن دیدی تو خود را با خدا | * | ای بسا کو زین گمان افتد جُدا |
۳۴۰ | N | هم سخن دیدی تو خود را با خدا | * | ای بسا کاو زین گمان افتد جدا |
۳۴۱ | Q | گرچه با تو شه نشیند بر زمین | * | خویشتن بشناس و نیکوتر نشین |
۳۴۱ | N | گر چه با تو شه نشیند بر زمین | * | خویشتن بشناس و نیکوتر نشین |
۳۴۲ | Q | باز گفت ای شه پشیمان میشوم | * | توبه کردم نو مسلمان میشوم |
۳۴۲ | N | باز گفت ای شه پشیمان میشوم | * | توبه کردم نو مسلمان میشوم |
۳۴۳ | Q | آنک تو مستش کنی و شیرگیر | * | گر ز مستی کج رود عذرش پذیر |
۳۴۳ | N | آن که تو مستش کنی و شیر گیر | * | گر ز مستی کج رود عذرش پذیر |
۳۴۴ | Q | گرچه ناخن رفت چون باشی مرا | * | بر کَنَم من پرچم خورشید را |
۳۴۴ | N | گر چه ناخن رفت چون باشی مرا | * | بر کنم من پرچم خورشید را |
۳۴۵ | Q | ورچه پَرّم رفت چون بنوازیَم | * | چرخ بازی گُم کند در بازیَم |
۳۴۵ | N | ور چه پرم رفت چون بنوازیم | * | چرخ بازی گم کند در بازیم |
۳۴۶ | Q | گر کمر بخشیم کُه را بر کَنَم | * | گر دهی کِلکی عَلَمها بشکنم |
۳۴۶ | N | گر کمر بخشیم که را بر کنم | * | گر دهی کلکی علمها بشکنم |
۳۴۷ | Q | آخر از پشه نه کم باشد تنم | * | مُلکِ نمرودی بپَر برهم زنم |
۳۴۷ | N | آخر از پشه نه کم باشد تنم | * | ملک نمرودی به پر بر هم زنم |
۳۴۸ | Q | در ضعیفی تو مرا بابیل گیر | * | هر یکی خصمِ مرا چون پیل گیر |
۳۴۸ | N | در ضعیفی تو مرا بابیل گیر | * | هر یکی خصم مرا چون پیل گیر |
۳۴۹ | Q | قدرِ فُنْدُق افکنم بُنْدُق حریق | * | بُنْدُقم در فِعْل صد چون منجنیق |
۳۴۹ | N | قدر فندق افکنم بندق حریق | * | بندقم در فعل صد چون منجنیق |
۳۵۰ | Q | موسی آمد در وغا با یک عصاش | * | زد بر آن فرعون و بر شمشیرهاش |
۳۵۰ | N | موسی آمد در وغا با یک عصاش | * | زد بر آن فرعون و بر شمشیرهاش |
۳۵۱ | Q | هر رسولی یک تنه کان در زدَست | * | بر همه آفاق تنها بر زدَست |
۳۵۱ | N | هر رسولی یک تنه کان در زده ست | * | بر همه آفاق تنها بر زده ست |
۳۵۲ | Q | نوح چون شمشیر در خواهید ازو | * | موجِ طوفان گشت از او شمشیرخُو |
۳۵۲ | N | نوح چون شمشیر در خواهید ازو | * | موج طوفان گشت از او شمشیر خو |
۳۵۳ | Q | احمدا خود کیست اِسپاهِ زمین | * | ماه بین بر چرخ و بشکافش جبین |
۳۵۳ | N | احمدا خود کیست اسپاه زمین | * | ماه بین بر چرخ و بشکافش جبین |
۳۵۴ | Q | تا بداند سَعْد و نَحْسِ بیخبر | * | دَوْرِ تُست این دَوْر نه دَوْرِ قمر |
۳۵۴ | N | تا بداند سعد و نحس بیخبر | * | دور تست این دور نه دور قمر |
۳۵۵ | Q | دَوْرِ تُست ایرا که موسیِ کلیم | * | آرزو میبُرد زین دَوْرت مُقیم |
۳۵۵ | N | دور تست ایرا که موسای کلیم | * | آرزو میبرد زین دورت مقیم |
۳۵۶ | Q | چونک موسی رونقِ دَوْرِ تو دید | * | کاندرو صُبحِ تجلّی میدمید |
۳۵۶ | N | چون که موسی رونق دور تو دید | * | کاندر او صبح تجلی میدمید |
۳۵۷ | Q | گفت یا ربّ آن چه دَوْرِ رحمتست | * | آن گذشت از رحمت آنجا رؤیتست |
۳۵۷ | N | گفت یا رب آن چه دور رحمت است | * | بر گذشت از رحمت آن جا رویت است |
۳۵۸ | Q | غوطه ده موسیِ خود را در بحار | * | از میانِ دَوْرهٔ احمد بر آر |
۳۵۸ | N | غوطه ده موسای خود را در بحار | * | از میان دورهی احمد بر آر |
۳۵۹ | Q | گفت یا موسی بدان بنمودمت | * | راهِ آن خلوت بدان بگشودمت |
۳۵۹ | N | گفت یا موسی بدان بنمودمت | * | راه آن خلوت بدان بگشودمت |
۳۶۰ | Q | که تو زآن دَوْری درین دَوْر ای کلیم | * | پا بکَش زیرا درازست این گلیم |
۳۶۰ | N | که تو ز آن دوری درین دور ای کلیم | * | پا بکش زیرا دراز است این گلیم |
۳۶۱ | Q | من کریمم نان نمایم بنده را | * | تا بگریاند طمع آن زنده را |
۳۶۱ | N | من کریمم نان نمایم بنده را | * | تا بگریاند طمع آن زنده را |
۳۶۲ | Q | بینیِ طفلی بمالد مادری | * | تا شود بیدار وا جوید خَوری |
۳۶۲ | N | بینی طفلی بمالد مادری | * | تا شود بیدار واجوید خوری |
۳۶۳ | Q | کو گرسنه خُفته باشد بیخبر | * | وآن دو پستان میخلد زو مهر دَر |
۳۶۳ | N | کاو گرسنه خفته باشد بیخبر | * | و آن دو پستان میخلد زو مهر در |
۳۶۴ | Q | کُنْتُ کنزًا رَحْمةً مَخْفیّةً | * | فاؐبْتَعَثْتُ أُمّةً مَهْدِیّةً |
۳۶۴ | N | کنت کنزا رحمة مخفیة | * | فابتعثت أمة مهدیة |
۳۶۵ | Q | هر کراماتی که میجویی بجان | * | او نمودت تا طمع کردی در آن |
۳۶۵ | N | هر کراماتی که میجویی به جان | * | او نمودت تا طمع کردی در آن |
۳۶۶ | Q | چند بُت بشکست احمد در جهان | * | تا که یا رَب گوی گشتند اُمَّتان |
۳۶۶ | N | چند بت بشکست احمد در جهان | * | تا که یا رب گوی گشتند امتان |
۳۶۷ | Q | گر نبودی کوششِ احمد تو هم | * | میپرستیدی چو اَجْدادت صنم |
۳۶۷ | N | گر نبودی کوشش احمد تو هم | * | میپرستیدی چو اجدادت صنم |
۳۶۸ | Q | این سَرت وا رَست از سَجدهٔ صَنم | * | تا بدانی حقِّ او را بر اُمَم |
۳۶۸ | N | این سرت وارست از سجدهی صنم | * | تا بدانی حق او را بر امم |
۳۶۹ | Q | گر بگویی شُکرِ این رَستن بگو | * | کز بُتِ باطن هَمَت برهاند او |
۳۶۹ | N | گر بگویی شکر این رستن بگو | * | کز بت باطن همت برهاند او |
۳۷۰ | Q | مر سَرت را چون رهانید از بتان | * | هم بدان قُوَّت تو دل را وا رهان |
۳۷۰ | N | مر سرت را چون رهانید از بتان | * | هم بدان قوت تو دل را وارهان |
۳۷۱ | Q | سر ز شکرِ دین از آن بر تافتی | * | کز پدر میراث مُفْتش یافتی |
۳۷۱ | N | سر ز شکر دین از آن بر تافتی | * | کز پدر میراث مفتاش یافتی |
۳۷۲ | Q | مردِ میراثی چه داند قدرِ مال | * | رُستمی جان کَنْد و مَجّان یافت زال |
۳۷۲ | N | مرد میراثی چه داند قدر مال | * | رستمی جان کند و مجان یافت زال |
۳۷۳ | Q | چون بگریانم بجوشد رحمتم | * | آن خروشنده بنوشد نعمتم |
۳۷۳ | N | چون بگریانم بجوشد رحمتم | * | آن خروشنده بنوشد نعمتم |
۳۷۴ | Q | گر نخواهم داد خود ننمایمش | * | چُونش کردم بَسته دل بگشایمش |
۳۷۴ | N | گر نخواهم داد خود ننمایمش | * | چونش کردم بسته دل بگشایمش |
۳۷۵ | Q | رحمتم موقوفِ آن خوش گریههاست | * | چون گریست از بحرِ رحمت موج خاست |
۳۷۵ | N | رحمتم موقوف آن خوش گریههاست | * | چون گریست از بحر رحمت موج خاست |