vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2008

یافتن شاه باز را بخانهٔ کمپیرزن
۳۲۳Qدین نه آن بازیست کاو از شه گریخت * سوی آن کمپیر کاو می‌آرْد بیخت
۳۲۳Nدین نه آن باز است کاو از شه گریخت * سوی آن کمپیر کاو می‌آرد بیخت
۳۲۴Qتا که تُتْماجی پزد اولاد را * دید آن بازِ خوشِ خوش‌زاد را
۳۲۴Nتا که تتماجی پزد اولاد را * دید آن باز خوش خوش زاد را
۳۲۵Qپایکش بَست و پَرش کوتاه کرد * ناخنش بُبرید و قُوتش کاه کرد
۳۲۵Nپایکش بست و پرش کوتاه کرد * ناخنش ببرید و قوتش کاه کرد
۳۲۶Qگفت نااهلان نکردندت بساز * پَر فزود از حدّ و ناخن شد دراز
۳۲۶Nگفت نااهلان نکردندت به ساز * پر فزود از حد و ناخن شد دراز
۳۲۷Qدستِ هر نااهل بیمارت کند * سوی مادر آ که تیمارت کند
۳۲۷Nدست هر نااهل بیمارت کند * سوی مادر آ که تیمارت کند
۳۲۸Qمِهْرِ جاهل را چنین دان ای رفیق * کژ رود جاهل همیشه در طریق
۳۲۸Nمهر جاهل را چنین دان ای رفیق * کژ رود جاهل همیشه در طریق
۳۲۹Qرُوزِ شه در جست‌وجو بیگاه شد * سوی آن کمپیر و آن خرگاه شد
۳۲۹Nروز شه در جستجو بی‌گاه شد * سوی آن کمپیر و آن خرگاه شد
۳۳۰Qدید ناگه باز را در دود و گرد * شه بر او بگْریست زار و نوحه کرد
۳۳۰Nدید ناگه باز را در دود و گرد * شه بر او بگریست زار و نوحه کرد
۳۳۱Qگفت هر چند این جزای کارِ تُست * که نباشی در وفای ما دُرُست
۳۳۱Nگفت هر چند این جز ای کار تست * که نباشی در وفای ما درست
۳۳۲Qچون کنی از خُلْد زی دوزخ فرار * غافل از لا یَسْتَوِی اَصحابِ نار
۳۳۲Nچون کنی از خلد زی دوزخ فرار * غافل از لا یستوی اصحاب نار
۳۳۳Qاین سزای آنک از شاهِ خبیر * خیره بگْریزد بخانه‌ٔ گَنده‌پیر
۳۳۳Nاین سزای آن که از شاه خبیر * خیره بگریزد به خانه‌ی گنده پیر
۳۳۴Qباز می‌مالید پَر بر دستِ شاه * بی‌زبان می‌گفت من کردم گناه
۳۳۴Nباز می‌مالید پر بر دست شاه * بی‌زبان می‌گفت من کردم گناه
۳۳۵Qپس کجا زارَد کجا نالد لئیم * گر تو نپْذیری بجز نیک ای کریم
۳۳۵Nپس کجا زارد کجا نالد لئیم * گر تو نپذیری بجز نیک ای کریم
۳۳۶Qلطفِ شه جان را جنایت‌جُو کند * زانک شه هر زشت را نیکو کند
۳۳۶Nلطف شه جان را جنایت جو کند * ز آنکه شه هر زشت را نیکو کند
۳۳۷Qرَوْ مکن زشتی که نیکیهای ما * زشت آمد پیشِ آن زیبای ما
۳۳۷Nرو مکن زشتی که نیکیهای ما * زشت آمد پیش آن زیبای ما
۳۳۸Qخدمتِ خود را سزا پنداشتی * تو لوای جُرم از آن افراشتی
۳۳۸Nخدمت خود را سزا پنداشتی * تو لوای جرم از آن افراشتی
۳۳۹Qچون ترا ذکر و دعا دَستور شد * ز آن دعاکردن دلت مغرور شد
۳۳۹Nچون ترا ذکر و دعا دستور شد * ز آن دعاکردن دلت مغرور شد
۳۴۰Qهم سخن دیدی تو خود را با خدا * ای بسا کو زین گمان افتد جُدا
۳۴۰Nهم سخن دیدی تو خود را با خدا * ای بسا کاو زین گمان افتد جدا
۳۴۱Qگرچه با تو شه نشیند بر زمین * خویشتن بشناس و نیکوتر نشین
۳۴۱Nگر چه با تو شه نشیند بر زمین * خویشتن بشناس و نیکوتر نشین
۳۴۲Qباز گفت ای شه پشیمان می‌شوم * توبه کردم نو مسلمان می‌شوم
۳۴۲Nباز گفت ای شه پشیمان می‌شوم * توبه کردم نو مسلمان می‌شوم
۳۴۳Qآنک تو مستش کنی و شیرگیر * گر ز مستی کج رود عذرش پذیر
۳۴۳Nآن که تو مستش کنی و شیر گیر * گر ز مستی کج رود عذرش پذیر
۳۴۴Qگرچه ناخن رفت چون باشی مرا * بر کَنَم من پرچم خورشید را
۳۴۴Nگر چه ناخن رفت چون باشی مرا * بر کنم من پرچم خورشید را
۳۴۵Qورچه پَرّم رفت چون بنوازیَم * چرخ بازی گُم کند در بازیَم
۳۴۵Nور چه پرم رفت چون بنوازیم * چرخ بازی گم کند در بازیم
۳۴۶Qگر کمر بخشیم کُه را بر کَنَم * گر دهی کِلکی عَلَمها بشکنم
۳۴۶Nگر کمر بخشیم که را بر کنم * گر دهی کلکی علمها بشکنم
۳۴۷Qآخر از پشه نه کم باشد تنم * مُلکِ نمرودی بپَر برهم زنم
۳۴۷Nآخر از پشه نه کم باشد تنم * ملک نمرودی به پر بر هم زنم
۳۴۸Qدر ضعیفی تو مرا بابیل گیر * هر یکی خصمِ مرا چون پیل گیر
۳۴۸Nدر ضعیفی تو مرا بابیل گیر * هر یکی خصم مرا چون پیل گیر
۳۴۹Qقدرِ فُنْدُق افکنم بُنْدُق حریق * بُنْدُقم در فِعْل صد چون منجنیق
۳۴۹Nقدر فندق افکنم بندق حریق * بندقم در فعل صد چون منجنیق
۳۵۰Qموسی آمد در وغا با یک عصاش * زد بر آن فرعون و بر شمشیرهاش
۳۵۰Nموسی آمد در وغا با یک عصاش * زد بر آن فرعون و بر شمشیرهاش
۳۵۱Qهر رسولی یک تنه کان در زدَست * بر همه آفاق تنها بر زدَست
۳۵۱Nهر رسولی یک تنه کان در زده ست * بر همه آفاق تنها بر زده ست
۳۵۲Qنوح چون شمشیر در خواهید ازو * موجِ طوفان گشت از او شمشیرخُو
۳۵۲Nنوح چون شمشیر در خواهید ازو * موج طوفان گشت از او شمشیر خو
۳۵۳Qاحمدا خود کیست اِسپاهِ زمین * ماه بین بر چرخ و بشکافش جبین
۳۵۳Nاحمدا خود کیست اسپاه زمین * ماه بین بر چرخ و بشکافش جبین
۳۵۴Qتا بداند سَعْد و نَحْسِ بی‌خبر * دَوْرِ تُست این دَوْر نه دَوْرِ قمر
۳۵۴Nتا بداند سعد و نحس بی‌خبر * دور تست این دور نه دور قمر
۳۵۵Qدَوْرِ تُست ایرا که موسیِ کلیم * آرزو می‌بُرد زین دَوْرت مُقیم
۳۵۵Nدور تست ایرا که موسای کلیم * آرزو می‌برد زین دورت مقیم
۳۵۶Qچونک موسی رونقِ دَوْرِ تو دید * کاندرو صُبحِ تجلّی می‌دمید
۳۵۶Nچون که موسی رونق دور تو دید * کاندر او صبح تجلی می‌دمید
۳۵۷Qگفت یا ربّ آن چه دَوْرِ رحمتست * آن گذشت از رحمت آنجا رؤیتست
۳۵۷Nگفت یا رب آن چه دور رحمت است * بر گذشت از رحمت آن جا رویت است
۳۵۸Qغوطه ده موسیِ خود را در بحار * از میانِ دَوْره‌ٔ احمد بر آر
۳۵۸Nغوطه ده موسای خود را در بحار * از میان دوره‌ی احمد بر آر
۳۵۹Qگفت یا موسی بدان بنمودمت * راهِ آن خلوت بدان بگشودمت
۳۵۹Nگفت یا موسی بدان بنمودمت * راه آن خلوت بدان بگشودمت
۳۶۰Qکه تو زآن دَوْری درین دَوْر ای کلیم * پا بکَش زیرا درازست این گلیم
۳۶۰Nکه تو ز آن دوری درین دور ای کلیم * پا بکش زیرا دراز است این گلیم
۳۶۱Qمن کریمم نان نمایم بنده را * تا بگریاند طمع آن زنده را
۳۶۱Nمن کریمم نان نمایم بنده را * تا بگریاند طمع آن زنده را
۳۶۲Qبینیِ طفلی بمالد مادری * تا شود بیدار وا جوید خَوری
۳۶۲Nبینی طفلی بمالد مادری * تا شود بیدار واجوید خوری
۳۶۳Qکو گرسنه خُفته باشد بی‌خبر * وآن دو پستان می‌خلد زو مهر دَر
۳۶۳Nکاو گرسنه خفته باشد بی‌خبر * و آن دو پستان می‌خلد زو مهر در
۳۶۴Qکُنْتُ کنزًا رَحْمةً مَخْفیّةً * فاؐبْتَعَثْتُ أُمّةً مَهْدِیّةً
۳۶۴Nکنت کنزا رحمة مخفیة * فابتعثت أمة مهدیة
۳۶۵Qهر کراماتی که می‌جویی بجان * او نمودت تا طمع کردی در آن
۳۶۵Nهر کراماتی که می‌جویی به جان * او نمودت تا طمع کردی در آن
۳۶۶Qچند بُت بشکست احمد در جهان * تا که یا رَب گوی گشتند اُمَّتان
۳۶۶Nچند بت بشکست احمد در جهان * تا که یا رب گوی گشتند امتان
۳۶۷Qگر نبودی کوششِ احمد تو هم * می‌پرستیدی چو اَجْدادت صنم
۳۶۷Nگر نبودی کوشش احمد تو هم * می‌پرستیدی چو اجدادت صنم
۳۶۸Qاین سَرت وا رَست از سَجده‌ٔ صَنم * تا بدانی حقِّ او را بر اُمَم
۳۶۸Nاین سرت وارست از سجده‌ی صنم * تا بدانی حق او را بر امم
۳۶۹Qگر بگویی شُکرِ این رَستن بگو * کز بُتِ باطن هَمَت برهاند او
۳۶۹Nگر بگویی شکر این رستن بگو * کز بت باطن همت برهاند او
۳۷۰Qمر سَرت را چون رهانید از بتان * هم بدان قُوَّت تو دل را وا رهان
۳۷۰Nمر سرت را چون رهانید از بتان * هم بدان قوت تو دل را وارهان
۳۷۱Qسر ز شکرِ دین از آن بر تافتی * کز پدر میراث مُفْتش یافتی
۳۷۱Nسر ز شکر دین از آن بر تافتی * کز پدر میراث مفت‌اش یافتی
۳۷۲Qمردِ میراثی چه داند قدرِ مال * رُستمی جان کَنْد و مَجّان یافت زال
۳۷۲Nمرد میراثی چه داند قدر مال * رستمی جان کند و مجان یافت زال
۳۷۳Qچون بگریانم بجوشد رحمتم * آن خروشنده بنوشد نعمتم
۳۷۳Nچون بگریانم بجوشد رحمتم * آن خروشنده بنوشد نعمتم
۳۷۴Qگر نخواهم داد خود ننمایمش * چُونش کردم بَسته دل بگشایمش
۳۷۴Nگر نخواهم داد خود ننمایمش * چونش کردم بسته دل بگشایمش
۳۷۵Qرحمتم موقوفِ آن خوش گریه‌هاست * چون گریست از بحرِ رحمت موج خاست
۳۷۵Nرحمتم موقوف آن خوش گریه‌هاست * چون گریست از بحر رحمت موج خاست