vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2005

اندرز کردن صوفی خادم را در تیمارْ داشت بهیمه و لاحَوْل خادم
۱۵۶Qصوفیی می‌گشت در دَورِ اُفُق * تا شبی در خانقاهی شد قُنُق
۱۵۶Nصوفیی می‌گشت در دور افق * تا شبی در خانقاهی شد قنق
۱۵۷Qیک بهیمه داشت در آخُر ببَست * او بصدرِ صُفَّه با یاران نشَست
۱۵۷Nیک بهیمه داشت در آخر ببست * او به صدر صفه با یاران نشست
۱۵۸Qپس مراقب گشت با یارانِ خویش * دفتری باشد حضورِ یار پیش
۱۵۸Nپس مراقب گشت با یاران خویش * دفتری باشد حضور یار بیش
۱۵۹Qدفترِ صوفی سَواد حرف نیست * جز دلِ اسپید همچون برف نیست
۱۵۹Nدفتر صوفی سواد حرف نیست * جز دل اسپید همچون برف نیست
۱۶۰Qزادِ دانشمند آثارِ قلم * زادِ صوفی چیست آثارِ قَدم
۱۶۰Nزاد دانشمند آثار قلم * زاد صوفی چیست آثار قدم
۱۶۱Qهمچو صیَّادی سوی اِشکار شد * گامِ آهو دید بر آثار شد
۱۶۱Nهمچو صیادی سوی اشکار شد * گام آهو دید بر آثار شد
۱۶۲Qچند گاهش گامِ آهو در خَورست * بعد از آن خود نافِ آهو رهبرست
۱۶۲Nچند گاهش گام آهو در خور است * بعد از آن خود ناف آهو رهبر است
۱۶۳Qچونک شکرِ گام کرد و ره بُرید * لاجرم زآن گام در کامی رسید
۱۶۳Nچون که شکر گام کرد و ره برید * لاجرم ز آن گام در کامی رسید
۱۶۴Qرفتنِ یک منزلی بر بویِ ناف * بهتر از صد منزلِ گام و طواف
۱۶۴Nرفتن یک منزلی بر بوی ناف * بهتر از صد منزل گام و طواف
۱۶۵Qآن دلی کو مَطلَعِ مهتابهاست * بهرِ عارف فُتَّحَت ابوابهاست
۱۶۵Nآن دلی کاو مطلع مهتابهاست * بهر عارف فتحت ابوابهاست
۱۶۶Qبا تو دیوارست و با ایشان دَرست * با تو سنگ و با عزیزان گوهرست
۱۶۶Nبا تو دیوار است و با ایشان در است * با تو سنگ و با عزیزان گوهر است
۱۶۷Qآنچ تو در آینه بینی عیان * پیر اندر خِشت بیند بیش از آن
۱۶۷Nآن چه تو در آینه بینی عیان * پیر اندر خشت بیند بیش از آن
۱۶۸Qپیر ایشانند کین عالَم نبود * جانِ ایشان بود در دریای جود
۱۶۸Nپیر ایشان‌اند کاین عالم نبود * جان ایشان بود در دریای جود
۱۶۹Qپیش ازین تن عمرها بگذاشتند * پیشتر از کِشت بَرْ بَرداشتند
۱۶۹Nپیش از این تن عمرها بگذاشتند * پیشتر از کشت بر برداشتند
۱۷۰Qپیشتر از نقشْ جان پذرفته‌اند * پیشتر از بحرِ دُرها سُفته‌اند
۱۷۰Nپیشتر از نقش جان پذرفته‌اند * پیشتر از بحر درها سفته‌اند
۱۷۱Qمشورت می‌رفت در ایجادِ خَلق * جانشان در بحرِ قدرت تا بحَلق
۱۷۱Nمشورت می‌رفت در ایجاد خلق * جانشان در بحر قدرت تا به حلق
۱۷۲Qچون ملایک مانع آن می‌شدند * بر ملایک خُفیه خُنبَک می‌زدند
۱۷۲Nچون ملایک مانع آن می‌شدند * بر ملایک خفیه خنبک می‌زدند
۱۷۳Qمُطّلع بر نقشِ هر که هَست شد * پیش از آن کین نَفسِ کُل پابَست شد
۱۷۳Nمطلع بر نقش هر که هست شد * پیش از آن کاین نفس کل پا بست شد
۱۷۴Qپیشتر ز افلاک کیوان دیده‌اند * پیشتر از دانه‌ها نان دیده‌اند
۱۷۴Nپیشتر ز افلاک کیوان دیده‌اند * پیشتر از دانه‌ها نان دیده‌اند
۱۷۵Qبی‌دماغ و دل پر از فکرت بُدند * بی‌سپاه و جنگ بر نصرت زدند
۱۷۵Nبی‌دماغ و دل پر از فکرت بدند * بی‌سپاه و جنگ بر نصرت زدند
۱۷۶Qآن عیان نِسبت بایشان فکرت است * ورنه خود نسبت بدُوران رویتست
۱۷۶Nآن عیان نسبت به ایشان فکرت است * ور نه خود نسبت به دوران رویت است
۱۷۷Qفکرت از ماضی و مُستَقبَل بود * چون ازین دو رَست مُشکِل حَل شود
۱۷۷Nفکرت از ماضی و مستقبل بود * چون از این دو رست مشکل حل شود
۱۷۸QN/A
۱۷۸Nروح از انگور می را دیده است * روح از معدوم شی را دیده است
۱۷۹Qدیده چون بی‌کیف هر با کَیْف را * دیده پیش از کان صحیح و زَیْف را
۱۷۹Nدیده چون بی‌کیف هر با کیف را * دیده پیش از کان صحیح و زیف را
۱۸۰Qپیشتر از خِلقتِ انگورها * خورده مَیْها و نموده شُورها
۱۸۰Nپیشتر از خلقت انگورها * خورده می‌ها و نموده شورها
۱۸۱Qدر تموزِ گرم می‌بینند دَیْ * در شعاعِ شمس می‌بینند فَیْ
۱۸۱Nدر تموز گرم می‌بینند دی * در شعاع شمس می‌بینند فی
۱۸۲Qدر دلِ انگور مَیْ را دیده‌اند * در فنای مَحْض شَی را دیده‌اند
۱۸۲Nدر دل انگور می را دیده‌اند * در فنای محض شی را دیده‌اند
۱۸۳Qآسمان در دَوْرِ ایشان جُرعه‌نوش * آفتاب از جودشان زربفت‌پوش
۱۸۳Nآسمان در دور ایشان جرعه نوش * آفتاب از جودشان پوش
۱۸۴Qچون از ایشان مجتمع بینی دو یار * هم یکی باشند و هم ششصد هزار
۱۸۴Nچون از ایشان مجتمع بینی دو یار * هم یکی باشند و هم ششصد هزار
۱۸۵Qبر مثالِ موجها اعدادشان * در عدد آورده باشد بادشان
۱۸۵Nبر مثال موجها اعدادشان * در عدد آورده باشد بادشان
۱۸۶Qمُفترق شد آفتابِ جانها * در درونِ روزنِ ابدان ما
۱۸۶Nمفترق شد آفتاب جانها * در درون روزن ابدان ما
۱۸۷Qچون نظر در قُرص داری خود یکیست * وآنک شد محجوبِ ابدان در شکیست
۱۸۷Nچون نظر در قرص داری خود یکی است * و آن که شد محجوب ابدان در شکی است
۱۸۸Qتَفرَقه در روحِ حیوانی بود * نَفسِ واحد روحِ انسانی بود
۱۸۸Nتفرقه در روح حیوانی بود * نفس واحد روح انسانی بود
۱۸۹Qچونک حق رَشَّ علیهم نُورَهُ * مفترق هرگز نگردد نورِ او
۱۸۹Nچون که حق رش علیهم نوره * مفترق هرگز نگردد نور او
۱۹۰Qیک زمان بگذار ای همره ملال * تا بگویم وصفِ خالی زآن جمال
۱۹۰Nیک زمان بگذار ای همره ملال * تا بگویم وصف خالی ز آن جمال
۱۹۱Qدر بیان ناید جمالِ حالِ او * هر دو عالم چیست عکسِ خالِ او
۱۹۱Nدر بیان ناید جمال حال او * هر دو عالم چیست عکس خال او
۱۹۲Qچونک من از خالِ خوبش دم زنم * نطق می‌خواهد که بشکافد تَنَم
۱۹۲Nچون که من از خال خوبش دم زنم * نطق می‌خواهد که بشکافد تنم
۱۹۳Qهمچو موری اندرین خرمن خَوشم * تا فزون از خویش باری می‌کَشم
۱۹۳Nهمچو موری اندر این خرمن خوشم * تا فزون از خویش باری می‌کشم