block:1165
۳۸۹۳ | Q | چشم آدم بر بلیسی کو شقیست | * | از حقارت و از زیافت بنگریست |
۳۸۹۳ | N | چشم آدم بر بلیسی کو شقی ست | * | از حقارت و از زیافت بنگریست |
۳۸۹۴ | Q | خویشبینی کرد و آمد خود گزین | * | خنده زد بر کار ابلیس لعین |
۳۸۹۴ | N | خویش بینی کرد و آمد خود گزین | * | خنده زد بر کارِ ابلیسِ لعین |
۳۸۹۵ | Q | بانگ بر زد غیرتِ حق کای صفی | * | تو نمیدانی ز اسرارِ خفی |
۳۸۹۵ | N | بانگ بر زد غیرت حق کای صفی | * | تو نمیدانی ز اسرار خفی |
۳۸۹۶ | Q | پوستین را بازگونه گر کُنَد | * | کوه را از بیخ و از بن بر کَنَد |
۳۸۹۶ | N | پوستین را باژگونه گر کند | * | کوه را از بیخ و از بن بر کند |
۳۸۹۷ | Q | پردهٔ صد آدم آن دم بر دَرَد | * | صد بلیسِ نَو مُسلمان آورد |
۳۸۹۷ | N | پردهی صد آدم آن دم بر درد | * | صد بلیس نو مسلمان آورد |
۳۸۹۸ | Q | گفت آدم توبه کردم زین نظر | * | این چنین گستاخ نندیشم دگر |
۳۸۹۸ | N | گفت آدم توبه کردم زین نظر | * | این چنین گستاخ نندیشم دگر |
۳۸۹۹ | Q | یا غِیاثَ المستغیثینَ اهْدِنَا | * | لا افتخارَ بالعُلومِ و الغِنَی |
۳۸۹۹ | N | یا غیاث المستغیثین اهْدِنَا | * | لا افتخار بالعلوم و الغنی |
۳۹۰۰ | Q | لا تُزِغْ قَلْبًا هَدَیْتَ بِالْکَرَم | * | وَ اصْرِفِ السُّوءَ الّذِی خَطَّ ألْقَلَم |
۳۹۰۰ | N | لا تزغ قلبا هدیت بالکرم | * | و اصرف السوء الذی خط القلم |
۳۹۰۱ | Q | بگذران از جانِ ما سُوء القضا | * | وا مَبُر ما را ز اِخوانِ صَفا |
۳۹۰۱ | N | بگذران از جان ما سوء القضا | * | وا مبر ما را ز اخوان صفا |
۳۹۰۲ | Q | تلختر از فُرقتِ تو هیچ نیست | * | بیپناهت غیرِ پیچاپیچ نیست |
۳۹۰۲ | N | تلختر از فرقت تو هیچ نیست | * | بیپناهت غیر پیچا پیچ نیست |
۳۹۰۳ | Q | رختِ ما هم رختِ ما را راهزن | * | جسمِ ما مر جانِ ما را جامه کَن |
۳۹۰۳ | N | رخت ما هم رخت ما را راه زن | * | جسم ما مر جان ما را جامه کن |
۳۹۰۴ | Q | دستِ ما چون پایِ ما را میخورد | * | بیامانِ تو کسی جان چون بَرَد |
۳۹۰۴ | N | دست ما چون پای ما را میخورد | * | بیامان تو کسی جان چون برد |
۳۹۰۵ | Q | ور بَرَد جان زین خطرهای عظیم | * | بُرده باشد مایهٔ اِدبار و بیم |
۳۹۰۵ | N | ور برد جان زین خطرهای عظیم | * | برده باشد مایهی ادبار و بیم |
۳۹۰۶ | Q | زانک جان چون واصلِ جانان نبود | * | تا ابد با خویش کورست و کبود |
۳۹۰۶ | N | ز آن که جان چون واصل جانان نبود | * | تا ابد با خویش کور است و کبود |
۳۹۰۷ | Q | چون تو ندهی راه جان خود بُرده گیر | * | جان که بیتو زنده باشد مُرده گیر |
۳۹۰۷ | N | چون تو ندهی راه جان خود برده گیر | * | جان که بیتو زنده باشد مرده گیر |
۳۹۰۸ | Q | گر تو طعنه میزنی بر بندگان | * | مر ترا آن میرسد ای کامران |
۳۹۰۸ | N | گر تو طعنه میزنی بر بندگان | * | مر ترا آن میرسد ای کامران |
۳۹۰۹ | Q | ور تو ماه و مِهر را گویی جَفا | * | ور تو قدِّ سرو را گویی دوتا |
۳۹۰۹ | N | ور تو ماه و مهر را گویی جفا | * | ور تو قد سرو را گویی دوتا |
۳۹۱۰ | Q | ور تو چرخ و عرش را خوانی حقیر | * | ور تو کان و بحر را گویی فقیر |
۳۹۱۰ | N | ور تو چرخ و عرش را خوانی حقیر | * | ور تو کان و بحر را گویی فقیر |
۳۹۱۱ | Q | آن بنسبَت با کمالِ تو رَواست | * | مُلکِ اِکمالِ فناها مر تراست |
۳۹۱۱ | N | آن به نسبت با کمال تو رواست | * | ملک اکمال فناها مر تراست |
۳۹۱۲ | Q | که تو پاکی از خطر وز نیستی | * | نیستان را مُوجِد و مُعنیستی |
۳۹۱۲ | N | که تو پاکی از خطر و ز نیستی | * | نیستان را موجد و معنیستی |
۳۹۱۳ | Q | آنک رویانید داند سوختن | * | زانک چون بدرید داند دوختن |
۳۹۱۳ | N | آن که رویانید داند سوختن | * | ز آن که چون بدرید داند دوختن |
۳۹۱۴ | Q | میبسوزد هر خزان مر باغ را | * | باز رویاند گُلِ صبَّاغ را |
۳۹۱۴ | N | میبسوزد هر خزان مر باغ را | * | باز رویاند گل صباغ را |
۳۹۱۵ | Q | کای بسوزیده برون آ تازه شَوْ | * | بارِ دیگر خوب و خوبآوازه شوْ |
۳۹۱۵ | N | کای بسوزیده برون آ تازه شو | * | بار دیگر خوب و خوب آوازه شو |
۳۹۱۶ | Q | چشمِ نرگس کور شد بازش بساخت | * | حلقِ نَی ببرید و بازش خود نواخت |
۳۹۱۶ | N | چشم نرگس کور شد بازش بساخت | * | حلق نی ببرید و بازش خود نواخت |
۳۹۱۷ | Q | ما چو مصنوعیم و صانع نیستیم | * | جز زبون و جز که قانع نیستیم |
۳۹۱۷ | N | ما چو مصنوعیم و صانع نیستیم | * | جز زبون و جز که قانع نیستیم |
۳۹۱۸ | Q | ما همه نَفْسی و نَفْسی میزنیم | * | گر نخوانی ما همه اَهَرمَنیم |
۳۹۱۸ | N | ما همه نفسی و نفسی میزنیم | * | گر نخوانی ما همه اهرمنیم |
۳۹۱۹ | Q | زان ز آهَرمَن رهیدستیم ما | * | که خریدی جانِ ما را از عَمَی |
۳۹۱۹ | N | ز آن ز اهرمن رهیدستیم ما | * | که خریدی جان ما را از عمی |
۳۹۲۰ | Q | تو عصاکَش هر کرا که زندگیست | * | بیعصا و بیعصاکش کور چیست |
۳۹۲۰ | N | تو عصا کش هر که را که زندگی است | * | بیعصا و بیعصا کش کور چیست |
۳۹۲۱ | Q | غیرِ تو هر چه خوشَست و ناخوشست | * | آدمی سوزست و عینِ آتشست |
۳۹۲۱ | N | غیر تو هر چه خوش است و ناخوش است | * | آدمی سوز است و عین آتش است |
۳۹۲۲ | Q | هر کرا آتش پناه و پُشت شد | * | هم مَجُوسی گشت و هم زَردُشت شد |
۳۹۲۲ | N | هر که را آتش پناه و پشت شد | * | هم مجوسی گشت و هم زردشت شد |
۳۹۲۳ | Q | کُلُّ شَیءٍ ما خَلا اللَّه باطِلٌ | * | إِنّ فَضْلَ اللَّهِ غَیْمٌ هاطِلٌ |
۳۹۲۳ | N | کل شیء ما خلا اللَّه باطل | * | إن فضل اللَّه غیم هاطل |