block:1153
۳۴۲۶ | Q | بشْنو الفاظِ حکیمِ پردهای | * | سَر همانجا نِه که باده خَوردهای |
۳۴۲۶ | N | بشنو الفاظ حکیم پردهای | * | سر همانجا نه که باده خوردهای |
۳۴۲۷ | Q | چونک از میخانه مستی ضال شد | * | تَسْخَر و بازیچهٔ اطفال شد |
۳۴۲۷ | N | چون که از میخانه مستی ضال شد | * | تسخر و بازیچهی اطفال شد |
۳۴۲۸ | Q | میفتد او سو بسُو هر بر هر رهی | * | در گِل و میخنددش هر ابلهی |
۳۴۲۸ | N | میفتد او سو به سو بر هر رهی | * | در گل و میخنددش هر ابلهی |
۳۴۲۹ | Q | او چنین و کودکان اندر پَیَش | * | بیخبر از مستی و ذوقِ مَیَش |
۳۴۲۹ | N | او چنین و کودکان اندر پیاش | * | بیخبر از مستی و ذوق میاش |
۳۴۳۰ | Q | خَلق اطفالند جُز مستِ خدا | * | نیست بالغ جز رهیده از هوا |
۳۴۳۰ | N | خلق اطفالاند جز مست خدا | * | نیست بالغ جز رهیده از هوا |
۳۴۳۱ | Q | گفت دنیا لعب و لَهوست و شما | * | کودکیت و راست فرماید خدا |
۳۴۳۱ | N | گفت دنیا لعب و لهو است و شما | * | کودکید و راست فرماید خدا |
۳۴۳۲ | Q | از لعب بیرون نرفتی کودکی | * | بیذکاتِ رُوح کَی باشد ذکی |
۳۴۳۲ | N | از لَعِب بیرون نرفتی کودکی | * | بیذکات روح کی باشد ذکی |
۳۴۳۳ | Q | چون جماعِ طفل دان این شهوتی | * | که همیرانند اینجا ای فتی |
۳۴۳۳ | N | چون جماع طفل دان این شهوتی | * | که همیرانند اینجا ای فتی |
۳۴۳۴ | Q | آن جماعِ طفل چه بوَد بازیی | * | با جماعِ رُستمی و غازیی |
۳۴۳۴ | N | آن جماع طفل چه بود بازیی | * | با جماع رستمی و غازیی |
۳۴۳۵ | Q | جنگِ خلقان همچو جنگِ کودکان | * | جمله بیمعنی و بیمغز و مُهان |
۳۴۳۵ | N | جنگ خلقان همچو جنگ کودکان | * | جمله بیمعنی و بیمغز و مهان |
۳۴۳۶ | Q | جمله با شمشیرِ چوبین جنگشان | * | جمله در لایَنفَعی آهنگشان |
۳۴۳۶ | N | جمله با شمشیر چوبین جنگشان | * | جمله در لاینفعی آهنگشان |
۳۴۳۷ | Q | جملهشان گشته سواره بر نَیی | * | کین بُراقِ ماست یا دُلدُل پَیی |
۳۴۳۷ | N | جملهشان گشته سواره بر نیی | * | کاین براق ماست یا دلدل پیی |
۳۴۳۸ | Q | حاملند و خود ز جهل افراشته | * | راکب و محمولِ رَه پندآشته |
۳۴۳۸ | N | حاملاند و خود ز جهل افراشته | * | راکب و محمول ره پنداشته |
۳۴۳۹ | Q | باش تا روزی که محمولانِ حق | * | اسب تازان بگذرند از نُه طبق |
۳۴۳۹ | N | باش تا روزی که محمولان حق | * | اسب تازان بگذرند از نه طبق |
۳۴۴۰ | Q | تَعْرُجُ الرُّوحُ إِلَیْهِ َوالْمَلَک | * | مِنْ عُرُوجِ الرُّوحِ یَهْتَزُّ الْفَلَک |
۳۴۴۰ | N | تعرج الروح إلیه و الملک | * | من عروج الروح یهتز الفلک |
۳۴۴۱ | Q | همچو طفلان جملتان دامن سوار | * | گوشهٔ دامن گرفته اسبوار |
۳۴۴۱ | N | همچو طفلان جملهتان دامن سوار | * | گوشهی دامن گرفته اسبوار |
۳۴۴۲ | Q | از حق إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی رسید | * | مَرکبِ ظن بر فلکها کَی دوید |
۳۴۴۲ | N | از حق إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی رسید | * | مرکب ظن بر فلکها کی دوید |
۳۴۴۳ | Q | أَغْلَبُ الظَّنَّیْن فی تَرْجیحِ ذا | * | لا تُمارِی الشَّمْسَ فی تَوْضِیحِها |
۳۴۴۳ | N | اغلب الظنین فی ترجیح ذا | * | لا تماری الشمس فی توضیحها |
۳۴۴۴ | Q | آنگهی بینید مَرْکبهای خویش | * | مرکبی سازیدهایت از پایِ خویش |
۳۴۴۴ | N | آن گهی بینید مرکبهای خویش | * | مرکبی سازیدهاید از پای خویش |
۳۴۴۵ | Q | وهم و فکر و حسّ و اِدراک شما | * | همچو نی دان مرکبِ کودک هلا |
۳۴۴۵ | N | وهم و فکر و حس و ادراک شما | * | همچو نی دان مرکب کودک هلا |
۳۴۴۶ | Q | علمهای اهلِ دل حمَّالشان | * | علمهای اهلِ تن احمالشان |
۳۴۴۶ | N | علمهای اهل دل حمالشان | * | علمهای اهل تن احمالشان |
۳۴۴۷ | Q | علم چون بر دل زند یاری شود | * | علم چون بر تن زند باری شود |
۳۴۴۷ | N | علم چون بر دل زند یاری شود | * | علم چون بر تن زند باری شود |
۳۴۴۸ | Q | گفت ایزد یَحْمِلُ أَسْفَارَهُ | * | بار باشد علم کان نبْود ز هُو |
۳۴۴۸ | N | گفت ایزد یحمل اسفاره | * | بار باشد علم کان نبود ز هو |
۳۴۴۹ | Q | علم کان نبْود ز هُو بیواسطه | * | آن نپاید همچو رنگِ ماشطه |
۳۴۴۹ | N | علم کان نبود ز هو بیواسطه | * | آن نپاید همچو رنگ ماشطه |
۳۴۵۰ | Q | لیک چون این بار را نیکو کَشی | * | بار بر گیرند و بخشندت خَوشی |
۳۴۵۰ | N | لیک چون این بار را نیکو کشی | * | بار بر گیرند و بخشندت خوشی |
۳۴۵۱ | Q | هین مکَش بهرِ هوا آن بارِ علم | * | تا ببینی در درون انبارِ علم |
۳۴۵۱ | N | هین مکش بهر هوا آن بار علم | * | تا ببینی در درون انبار علم |
۳۴۵۲ | Q | تا که بر رهوارِ علم آیی سوار | * | بعد از آن افتد ترا از دوش بار |
۳۴۵۲ | N | تا که بر رهوار علم آیی سوار | * | بعد از آن افتد ترا از دوش بار |
۳۴۵۳ | Q | از هواها کَی رهی بیجامِ هُو | * | ای ز هُو قانع شده با نامِ هُو |
۳۴۵۳ | N | از هواها کی رهی بیجام هو | * | ای ز هو قانع شده با نام هو |
۳۴۵۴ | Q | از صفت وز نام چه زاید خیال | * | وآن خیالش هست دلّال وصال |
۳۴۵۴ | N | از صفت و ز نام چه زاید خیال | * | و آن خیالش هست دلال وصال |
۳۴۵۵ | Q | دیدهٔ دلّال بیمدلول هیچ | * | تا نباشد جادّه نبْود غول هیچ |
۳۴۵۵ | N | دیدهای دلال بیمدلول هیچ | * | تا نباشد جاده نبود غول هیچ |
۳۴۵۶ | Q | هیچ نامی بیحقیقت دیدهای | * | یا ز گاف و لامِ گُل گُل چیدهای |
۳۴۵۶ | N | هیچ نامی بیحقیقت دیدهای | * | یا ز گاف و لام گل گل چیدهای |
۳۴۵۷ | Q | اِسْم خواندی رَو مُسَمَّی را بجو | * | مَه ببالا دان نه اندر آب جُو |
۳۴۵۷ | N | اسم خواندی رو مسمی را بجو | * | مه به بالا دان نه اندر آب جو |
۳۴۵۸ | Q | گر ز نام و حرف خواهی بگْذری | * | پاک کن خود را ز خود هین یکسَری |
۳۴۵۸ | N | گر ز نام و حرف خواهی بگذری | * | پاک کن خود را ز خود هین یک سری |
۳۴۵۹ | Q | همچو آهن ز آهنی بیرنگ شو | * | در ریاضت آینهٔ بیزنگ شو |
۳۴۵۹ | N | همچو آهن ز آهنی بیرنگ شو | * | در ریاضت آینهی بیزنگ شو |
۳۴۶۰ | Q | خویش را صافی کن از اوصافِ خود | * | تا ببینی ذاتِ پاکِ صافِ خود |
۳۴۶۰ | N | خویش را صافی کن از اوصاف خود | * | تا ببینی ذات پاک صاف خود |
۳۴۶۱ | Q | بینی اندر دل علومِ انبیا | * | بیکتاب و بیمُعید و اوستا |
۳۴۶۱ | N | بینی اندر دل علوم انبیا | * | بیکتاب و بیمعید و اوستا |
۳۴۶۲ | Q | گفت پیغامبر که هست از اُمّتم | * | کو بُوَد هم گوهر و هم هِمَّتم |
۳۴۶۲ | N | گفت پیغمبر که هست از امتم | * | کاو بود هم گوهر و هم همتم |
۳۴۶۳ | Q | مر مرا زان نور بیند جانشان | * | که من ایشان را همیبینم بدان |
۳۴۶۳ | N | مر مرا ز آن نور بیند جانشان | * | که من ایشان را همیبینم بدان |
۳۴۶۴ | Q | بیصَحیحَیْن و احادیث و رُواة | * | بلک اندر مَشربِ آبِ حیات |
۳۴۶۴ | N | بیصحیحین و احادیث و رواه | * | بلکه اندر مشرب آب حیات |
۳۴۶۵ | Q | سِرِّ أَمْسَینَا لَکُرْدیَّا بدان | * | رازِ أَصْبَحْنا عَرابیَّا بخوان |
۳۴۶۵ | N | سر امسینا لکردیا بدان | * | راز اصبحنا عرابیا بخوان |
۳۴۶۶ | Q | ور مثالی خواهی از علمِ نهان | * | قصّه گو از رومیان و چینیان |
۳۴۶۶ | N | ور مثالی خواهی از علم نهان | * | قصه گو از رومیان و چینیان |