block:1138
۲۹۸۱ | Q | این حکایت بشنو از صاحب بیان | * | در طریق و عادت قزوینیان |
۲۹۸۱ | N | این حکایت بشنو از صاحب بیان | * | در طریق و عادت قزوینیان |
۲۹۸۲ | Q | بر تن و دست و کَتِفها بیگزند | * | از سرِ سوزن کبودیها زنند |
۲۹۸۲ | N | بر تن و دست و کتفها بیگزند | * | از سر سوزن کبودیها زنند |
۲۹۸۳ | Q | سوی دلّاکی بشد قزوینیی | * | که کبودم زن بکن شیرینیی |
۲۹۸۳ | N | سوی دلاکی بشد قزوینیی | * | که کبودم زن بکن شیرینیی |
۲۹۸۴ | Q | گفت چه صورت زنم ای پهلوان | * | گفت بر زن صورت شیر ژیان |
۲۹۸۴ | N | گفت چه صورت زنم ای پهلوان | * | گفت بر زن صورتِ شیرِ ژیان |
۲۹۸۵ | Q | طالعم شیرست نقشِ شیر زن | * | جهد کن رنگِ کبودی سیر زن |
۲۹۸۵ | N | طالعم شیر است نقش شیر زن | * | جهد کن رنگ کبودی سیر زن |
۲۹۸۶ | Q | گفت بر چه موضعت صورت زنم | * | گفت بر شانهگَهم زن آن رَقَم |
۲۹۸۶ | N | گفت بر چه موضعت صورت زنم | * | گفت بر شانهگهم زن آن رقم |
۲۹۸۷ | Q | چونک او سوزن فرو بردن گرفت | * | دَردِ آن در شانهگه مَسکن گرفت |
۲۹۸۷ | N | چون که او سوزن فرو بردن گرفت | * | درد آن در شانگه مسکن گرفت |
۲۹۸۸ | Q | پهلوان در ناله آمد کای سَنی | * | مر مرا کُشتی چه صورت میزنی |
۲۹۸۸ | N | پهلوان در ناله آمد کای سنی | * | مر مرا کشتی چه صورت میزنی |
۲۹۸۹ | Q | گفت آخر شیر فرمودی مرا | * | گفت از چه عضو کردی ابتدا |
۲۹۸۹ | N | گفت آخر شیر فرمودی مرا | * | گفت از چه عضو کردی ابتدا |
۲۹۹۰ | Q | گفت از دُمگاه آغازیدهام | * | گفت دُم بگذار ای دُو دیدهام |
۲۹۹۰ | N | گفت از دمگاه آغازیدهام | * | گفت دم بگذار ای دو دیدهام |
۲۹۹۱ | Q | از دُم و دُمگاهِ شیرم دَم گرفت | * | دُمگهِ او دَمگهم محکم گرفت |
۲۹۹۱ | N | از دم و دمگاه شیرم دم گرفت | * | دمگه او دمگهم محکم گرفت |
۲۹۹۲ | Q | شیرِ بیدُم باش گو ای شیرساز | * | که دلم سُستی گرفت از زخمِ گاز |
۲۹۹۲ | N | شیر بیدم باش گو ای شیر ساز | * | که دلم سستی گرفت از زخم گاز |
۲۹۹۳ | Q | جانب دیگر گرفت آن شخص زخم | * | بی محابا بی مُوَاسا بی ز رَحم |
۲۹۹۳ | N | جانب دیگر گرفت آن شخص زخم | * | بیمحابا بیمواسا بیز رحم |
۲۹۹۴ | Q | بانگ کرد او کین چه اندامست ازو | * | گفت این گوشست ای مردِ نکو |
۲۹۹۴ | N | بانگ کرد او کاین چه اندام است از او | * | گفت این گوش است ای مرد نکو |
۲۹۹۵ | Q | گفت تا گوشش نباشد ای حکیم | * | گوش را بگذار و کوته کن گِلیم |
۲۹۹۵ | N | گفت تا گوشش نباشد ای حکیم | * | گوش را بگذار و کوته کن گلیم |
۲۹۹۶ | Q | جانب دیگر خَلِش آغاز کرد | * | باز قزوینی فغان را ساز کرد |
۲۹۹۶ | N | جانب دیگر خلش آغاز کرد | * | باز قزوینی فغان را ساز کرد |
۲۹۹۷ | Q | کین سوم جانب چه اندامست نیز | * | گفت اینست اِشکمِ شیر ای عزیز |
۲۹۹۷ | N | کاین سوم جانب چه اندام است نیز | * | گفت این است اشکم شیر ای عزیز |
۲۹۹۸ | Q | گفت تا اشکم نباشد شیر را | * | گَشت افزون دَردْ کَم زن زخمها |
۲۹۹۸ | N | گفت تا اشکم نباشد شیر را | * | چه شکم باید نگار سیر را |
۲۹۹۹ | Q | خیره شد دلّاک و بس حیران بماند | * | تا بدیر انگشت در دندان بماند |
۲۹۹۹ | N | خیره شد دلاک و بس حیران بماند | * | تا به دیر انگشت در دندان بماند |
۳۰۰۰ | Q | بر زمین زد سوزن از خشم اوستاد | * | گفت در عالم کسی را این فتاد |
۳۰۰۰ | N | بر زمین زد سوزن از خشم اوستاد | * | گفت در عالم کسی را این فتاد |
۳۰۰۱ | Q | شیر بیدُمّ و سر و اشکم کی دید | * | این چنین شیری خدا خود نافرید |
۳۰۰۱ | N | شیر بیدم و سر و اشکم که دید | * | این چنین شیری خدا خود نافرید |
۳۰۰۲ | Q | ای برادر صبر کن بر دَردِ نیش | * | تا رهی از نیشِ نفسِ گَبرِ خویش |
۳۰۰۲ | N | ای برادر صبر کن بر درد نیش | * | تا رهی از نیش نفس گبر خویش |
۳۰۰۳ | Q | کان گروهی که رهیدند از وجود | * | چرخ و مِهر و ماهشان آرد سجُود |
۳۰۰۳ | N | کان گروهی که رهیدند از وجود | * | چرخ و مهر و ماهشان آرد سجود |
۳۰۰۴ | Q | هر که مُرد اندر تنِ او نفسِ گَبْر | * | مر ورا فرمان برد خورشید و اَبْر |
۳۰۰۴ | N | هر که مرد اندر تن او نفس گبر | * | مر و را فرمان برد خورشید و ابر |
۳۰۰۵ | Q | چون دلش آموخت شمع افروختن | * | آفتاب او را نیارد سوختن |
۳۰۰۵ | N | چون دلش آموخت شمع افروختن | * | آفتاب او را نیارد سوختن |
۳۰۰۶ | Q | گفت حق در آفتاب مُنتَجِم | * | ذِکرِ تَزّاوَر کَذَی عن کَهْفِهم |
۳۰۰۶ | N | گفت حق در آفتاب منتجم | * | ذکر تزاور کذا عن کهفهم |
۳۰۰۷ | Q | خار جمله لطف چون گُل میشود | * | پیش جزوِی کو سوی کُل میرود |
۳۰۰۷ | N | خار جمله لطف چون گل میشود | * | پیش جزوی کاو سوی کل میرود |
۳۰۰۸ | Q | چیست تعظیمِ خدا افراشتن | * | خویشتن را خوار و خاکی داشتن |
۳۰۰۸ | N | چیست تعظیم خدا افراشتن | * | خویشتن را خوار و خاکی داشتن |
۳۰۰۹ | Q | چیست توحیدِ خدا آموختن | * | خویشتن را پیشِ واحد سوختن |
۳۰۰۹ | N | چیست توحید خدا آموختن | * | خویشتن را پیش واحد سوختن |
۳۰۱۰ | Q | گر همیخواهی که بفروزی چو روز | * | هستئ همچون شبِ خود را بسوز |
۳۰۱۰ | N | گر همیخواهی که بفروزی چو روز | * | هستی همچون شب خود را بسوز |
۳۰۱۱ | Q | هستیَت در هستِ آن هستی نواز | * | همچو مِس در کیمیا اندر گداز |
۳۰۱۱ | N | هستیات در هست آن هستی نواز | * | همچو مس در کیمیا اندر گداز |
۳۰۱۲ | Q | در من و ما سخت کردستی دُو دست | * | هَست این جملهٔ خرابی از دو هَست |
۳۰۱۲ | N | در من و ما سخت کرده ستی دو دست | * | هست این جملهی خرابی از دو هست |