vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1111

صبر فرمودن اعرابی زن خود را و فضیلت فقر بیان کردن با زن
۲۲۸۸Qشوی گفتش چند جویی دخل و کَشت * خود چه ماند از عُمر افزون‌تر گذشت
۲۲۸۸Nشوی گفتش چند جویی دخل و کشت * خود چه ماند از عمر افزون‌تر گذشت
۲۲۸۹Qعاقل اندر بیش و نُقصان ننگرد * زانک هر دُو همچو سیلی بگْذرد
۲۲۸۹Nعاقل اندر بیش و نقصان ننگرد * ز آن که هر دو همچو سیلی بگذرد
۲۲۹۰Qخواه صاف و خواه سیلِ تیره‌رُو * چون نمی‌پاید دمی از وَیْ مگو
۲۲۹۰Nخواه صاف و خواه سیل تیره رو * چون نمی‌پاید دمی از وی مگو
۲۲۹۱Qاندرین عالَم هزاران جانور * می‌زِید خوش عیش بی‌زیر و زَبر
۲۲۹۱Nاندر این عالم هزاران جانور * می‌زید خوش عیش بی‌زیر و زبر
۲۲۹۲Qشُکر می‌گوید خدا را فاخته * بر درخت و برگِ شب ناساخته
۲۲۹۲Nشکر می‌گوید خدا را فاخته * بر درخت و برگ شب ناساخته
۲۲۹۳Qحمد می‌گوید خدا را عندلیب * کاعتمادِ رزق بر تُست ای مُجیب
۲۲۹۳Nحمد می‌گوید خدا را عندلیب * کاعتماد رزق بر تست ای مجیب
۲۲۹۴Qباز دستِ شاه را کرده نُوِید * از همه مُردار بُبْریده اُمید
۲۲۹۴Nباز دست شاه را کرده نوید * از همه مردار ببریده امید
۲۲۹۵Qهمچنین از پشَّه‌گیری تا بپیل * شد عِیالُ الؐلَّه و حقِ نِعْمَ اؐلْمُعِیل
۲۲۹۵Nهمچنین از پشه‌گیری تا به پیل * شد عیال اللَّه و حق نعم المعیل
۲۲۹۶Qاین همه غمها که اندر سینه‌هاست * از بُخار و گردِ باد و بودِ ماست
۲۲۹۶Nاین همه غمها که اندر سینه‌هاست * از بخار و گرد بود و باد ماست
۲۲۹۷Qاین غمانِ بیخ کَن چون داسِ ماست * این چنین شد و آنچنان وسواسِ ماست
۲۲۹۷Nاین غمان بیخ کن چون داس ماست * این چنین شد و آن چنان وسواس ماست
۲۲۹۸Qدان که هر رنجی ز مُردن پاره‌ایست * جُزوِ مرگ از خود بِران گر چاره‌ایست
۲۲۹۸Nدان که هر رنجی ز مردن پاره‌ای است * جزو مرگ از خود بران گر چاره‌ای است
۲۲۹۹Qچون ز جُزوِ مرگ نتْوانی گریخت * دان که کُلّش بر سَرَت خواهند ریخت
۲۲۹۹Nچون ز جزو مرگ نتوانی گریخت * دان که کلش بر سرت خواهند ریخت
۲۳۰۰Qجُزْوِ مرگ ار گشت شیرین مر ترا * دان که شیرین می‌کند کُل را خدا
۲۳۰۰Nجزو مرگ ار گشت شیرین مر ترا * دان که شیرین می‌کند کل را خدا
۲۳۰۱Qدردها از مرگ می‌آید رسول * از رسولش رُو مگردان ای فَضول
۲۳۰۱Nدردها از مرگ می‌آید رسول * از رسولش رو مگردان ای فضول
۲۳۰۲Qهر که شیرین می‌زِیَد او تلخ مُرد * هر که او تن را پرستد جان نَبُرد
۲۳۰۲Nهر که شیرین می‌زید او تلخ مرد * هر که او تن را پرستد جان نبرد
۲۳۰۳Qگوسفندان را ز صحرا می‌کُشند * آنک فربه‌تر مر آن را می‌کُشند
۲۳۰۳Nگوسفندان را ز صحرا می‌کشند * آن که فربه تر مر آن را می‌کشند
۲۳۰۴Qشب گذشت و صبح آمد ای تَمَر * چند گیری این فسانهٔ زَرٌ زِ سَرْ
۲۳۰۴Nشب گذشت و صبح آمد ای تمر * چند گیری این فسانه‌ی زر ز سر
۲۳۰۵Qتو جوان بودی و قانع‌تر بُدی * زَرْطلب گشتی خود اوَّل زر بُدی
۲۳۰۵Nتو جوان بودی و قانع‌تر بدی * زر طلب گشتی خود اول زر بدی
۲۳۰۶Qرَز بُدی پُر میوه چون کاسد شدی * وقتِ میوه پُختَنت فاسد شدی
۲۳۰۶Nرز بدی پر میوه چون کاسد شدی * وقت میوه پختنت فاسد شدی
۲۳۰۷Qمیوه‌ات باید که شیرین‌تر شود * چون رسن تابان نه واپس‌تر رود
۲۳۰۷Nمیوه‌ات باید که شیرین‌تر شود * چون رسن تابان نه واپس‌تر رود
۲۳۰۸Qجُفتِ مایی جُفت باید هم صِفَت * تا بر آید کارها با مصلحت
۲۳۰۸Nجفت مایی جفت باید هم صفت * تا بر آید کارها با مصلحت
۲۳۰۹Qجفت باید بر مثالِ همدگر * در دُو جفتِ کفش و موزه در نگر
۲۳۰۹Nجفت باید بر مثال همدگر * در دو جفت کفش و موزه در نگر
۲۳۱۰Qگر یکی کفش از دُو تنگ آید بپا * هر دو جفتش کار ناید مر ترا
۲۳۱۰Nگر یکی کفش از دو تنگ آید بپا * هر دو جفتش کار ناید مر ترا
۲۳۱۱Qجفتِ دَرْ یک خُرد و آن دیگر بزرگ * جُفتِ شیرِ بیشه دیدی هیچ گرگ
۲۳۱۱Nجفت در یک خرد و آن دیگر بزرگ * جفت شیر بیشه دیدی هیچ گرگ
۲۳۱۲Qراست ناید بر شُتُر جفتِ جوال * آن یکی خالی و این پر مال مال
۲۳۱۲Nراست ناید بر شتر جفت جوال * آن یکی خالی و این پر مال مال
۲۳۱۳Qمن روم سوی قناعت دل قوی * تو چرا سوی شَناعت می‌روی
۲۳۱۳Nمن روم سوی قناعت دل قوی * تو چرا سوی شناعت می‌روی
۲۳۱۴Qمردِ قانع از سَرِ اخلاص و سوز * زین نسق می‌گفت با زن تا بروز
۲۳۱۴Nمرد قانع از سر اخلاص و سوز * زین نسق می‌گفت با زن تا به روز