(AN) PIR-I TARIQAT
آن پير طريقت گفت : « خداوندا! نثارِ دلِ من اميد ديدار تست، بهارِ جانٍ من در مرغزار وصال تست. » 10 2
آن پير طريقت گفت : خداوندا! يافته ميجويم، با ديده ور ميگويم : كه داريم چه جويم؟ كه بينم چه گويم؟ شيفتهٴ‌ اين جست و جويم، گرفتار اين گفتگويم. خداوندا! خود كردم و خود خريدم، آتش بر خود خود افروزانيدم! از دوستى آواز دادم، دل و جان فرا ناز دادم. مهربانا! اكنون كه در غرقابم، دستم گير كه گرم افتادم :
زين بيش مزن تو اى سنائى غم عشق
كآواره چو تو بسند، در عالم عشق
بپذير تو پند و گير يك ره كم عشق
كز آبِ روان گرد بر آرد غم عشق
آرى! مشتاق كُشتهٴ دوستى است، هر چند كه سر ببالين است. نيكوتر آنست كه كشتهٴ دوستى به از كشتهٴ شمشير است، نه از كشتهٴ دوستى خون آيد و نه از سوختهٴ آن دود! كشته بكشتن راضى، و سوخته بسوختن خشنود!
95 2